سيستم مديريت محتواي ياس/دفتر امام جمعه بخش چترود  

مطالب

خانه مشهور لیست اضافه

با پرداخت خمس، اموال خود را پاک کنیم:

ارسال شده توسط: عرببازدید شده: 525 مرتبه
دسته: سخنرانیتاریخ: 1395.12.19
 
سخنرانی حجت الاسلام والمسلمین ابراهیمی در مراسم عزاداری شهادت حضرت فاطمه (س)تکیه فاطمیه اکبرآباد مورخه95/12/12



http://yascms.ir/emam/gozaresh/bb525.JPG



اَلحَمدُ اللِه رَبِ اِلعالَمینَ الصَلاة وَالَسلامُ عَلی عَبِداللِه وَ رَسُولِهِ وَحَبیبِه وَصَفیهَ وَحافِظِ سِرِه وَمُبَلغِ رِسالاتِه ِ سِیدِنا وَمَولانَا اَبِی القاسِمِ المُصطَفَی مُحَمَدصلی الله علیه وآله وسلّم وَعَلی آله الطَیِبینَ الطاهِرین المَعصُومینَ اَلهُداةِ المَهدیین وَالَلعنَ الدائم عَلَی اَعدائِهِم اَجمَعینَ ِاِلی قِیامِ یَومِ الدین.

قال الله الحکیم فی کتابه : «قُلْ لا أَسْئَلُكُمْ عَلَيْهِ أَجْراً إِلاَّ الْمَوَدَّةَ فِي الْقُرْبى » (1) و قال رَسُولُ اللّهِ (صَلَّى اللّهُ عَلَیْهِ وَ آلِهِ وَ سَلَّمَ) : « یا سلمانُ مَنْ احبَّ ابنتی فهو فی الجنةِ معی و مَنْ اَبْغَضها فهو فی النارِ » (2)

السلام علیک یا فاطمةالزهرا(س) سیدةالنساء العالمین،السلام علیک یا صاحب الزمان (عج) یا ابا صالح ادرکنا و اغثنا

خشنودی مولایمان صاحب الزمان(عج) ، سلامتی رهبر عزیز و بزرگوارمان، شادی روح امام راحل عظیم الشأن، شادی ارواح طیبه شهدا ، شهدای والا مقام شهرستان ، شهدای مدافع حرم، شادی ارواح مطهر هفده شهید گمنام شهرستان ، سلامتی خودتان ، خانواده و فرزندانتان اجماعاً صلوات.

عرض تسلیت دارم به مناسبت شهادت حضرت فاطمه سیده النساءالعالمین، به ساحت مقدس مولایمان صاحب الزمان (عج) و به همه شما مومنین و متدینین، دوستداران و عاشقان اهل بیت. ان شاءالله خدای متعال این سعی و کوشش همگانی در برپایی مجلس عزای حضرت زهرا از همه ما و شما و همه دست اندرکاران قبول بدارد.ان شاءالله ذخیره ای ارزشمند برای دنیا و آخرت و موجب عاقبت بخیری همه ما باشد، باز هم صلوات بر محمد و آل محمد.

ابتدای سخن یک تذکر مهم و چند مسئله شرعی را خدمت شما بزرگواران عرض می کنم.

حمایت از تولید ملی با خرید کالای ایرانی :

با توجه به اینکه نزدیک ایام عید نوروز است و همه به فکر خرید برای عید هستند، خواست و فتوای مقام معظم رهبری این است که تا جایی امکان دارد مومنین و متدینین از تولیدات داخلی استفاده کنند. این مطلب بسیار مهم است و قوام جامعه اسلامی به این است که اگر قصد خرید جنسی را داریم و مشابه داخلی آن وجود دارد، از نمونه داخلی آن جنس بخریم تا چرخ کارخانه های داخلی بچرخد و زمینه اشتغال فرزندانمان فراهم شود. ان شاءالله همه توجه داشته باشیم.

خمس و زكات مايه بركت مال است:

در آستانه پایان سال شمسی قرار داریم، علاوه بر آن ، هر مسلمان باید یک سال مالی شرعی نیز برای خود داشته باشد و در پایان آن ، خمس مال خود را حساب کند.پرداخت خمس و زکات نیز مانند دیگر واجبات دینی (نماز ، روزه ،حج و... ) واجب است. اگر در یک خانواده هم خانم و همن آقا هر دو شاغل باشندو یا درآمد داشته باشند، هرکدام جداگانه باید برای خود سال مالی داشته باشند.تا مال و زندگی آنها پاک باشد.اگر فردی با پولی که خمس آن نداده است،لباسی بخرد و با آن لباس، نماز بخوانند . این نماز صحیح نیست. با پرداخت خمس، مال انسان کم نمی شود. زکات یعنی نمو ، پاک کردن و زیاد شدن. اگر مالی پاک باشد،آن مال رشد پیدا می کند. تا کنون نبوده فردی بگوید من واجب مالی خود را ادا کردم ولی مالم کم شد وفقیر شدم.در کوهبنان خانم مسنی که درآمد کمی داشت، به دفتر امام جمعه آمد و خمس مالش را حساب کرد و قرار شد به صورت دستگردان، کم کم این مبلغ را بپردازد. مدتی بعد بنده عمره مشرف شدم و این خانم را هم دیدم که به زیارت خانه خدا آمده است، گفت : الحمدالله مالم را پاک کردم و خداوند حج را هم نصیبم کرده است.

کربلایی کاظم ساروقی ، مرد بی سوادی که حافظ قرآن شد:

همگی زندگینامه کربلایی محمد کاظم ساروقی را شنیده اید،ایشان در سال ۱۳۰۰ هجری قمری در روستای ساروق و در خانواده ای فقیر به دنیا آمد و پس از گذراندن ایام کودکی به کار کشاورزی مشغول شد و او نیز همانند سایر مردم ده از خواندن و نوشتن محروم شد و بهره ای از دانش و علم نداشت. اما نسبت به انجام فرایض دینی و خواندن نماز شب جدیت می کرد.وی اهل مسجد و منبر بود. یک سال محرم ،کربلایی کاظم به مسجد می رود و روحانی اعزامی از اراک در مورد خمس و زکات و اهمیت آن صحبت می کند. کربلایی کاظم چند روز بعد و تحت تأثیر سخنان آن روحانی با ارباب ده صحبت می کند و می پرسد که آیا شما زکات گندمی که زمینش را من می کارم پرداخت می کنی؟ ارباب ناراحت می شود و می گوید: تو به کار من کاری نداشته باش و خودت هر کاری می خواهی بکن. وی می گوید حالا که زکات نمی دهی من هم برای تو کار نمی کنم بعد با حالت قهر روستا را ترک می کند و مدت سه سال در اطراف اراک به کارگری می پردازد. بعد از مدتی ارباب پشیمان می شود و برای او پیغام می فرستد که حاضرم زکات بدهم و پدرم مجدداً به ساروق برمی گردد و مشغول کشت و کار می شود. بعد از آن که حاج محمدکاظم مجدداً به ساروق برمی‌گردد تا مشغول کشاورزی شود، بذری را که قرار است بکارد ابتدا زکاتش را می‌دهد و بعد به کشت و کار می‌پردازد. یک سال تابستان که گندم‌هایش را چیده و کوبیده بود و در «خرمن جا» ریخته بود تا باد بدهد اما آن روز باد نمی‌آمد.مرد فقیری که هر ساله از کربلایی کاظم مقداری گندم می‌گرفت نزد وی می‌آید و می‌گوید: کربلایی قدری گندم می‌خواهم تا به آسیاب ببرم فرزندانم گرسنه هستند.ایشان می‌گوید: می‌بینی که باد نمی‌آید، تا برایت گندم آماده کنم با این حال برمی‌گردد به ده، غربال می‌آورد و مقداری گندم غربال می‌کند و به مرد می‌دهد. بعد می‌رود مقداری علف برای گوسفندان می‌چیند و به سمت خانه به راه می‌افتد. در بین راه به امام زاده‌ای که به «72 تن» معروف است می‌رود و فاتحه‌ای می‌خواند وقتی بیرون می‌آید تا علف‌ها را به دوش بگیرد و به خانه ببرد ناگهان دو سید عرب نورانی و بسیار خوش سیما با لباس‌های عربی و عمامه سبز نزد او می‌آیند و به او می‌گویند؛ محمدکاظم بیا با هم در امامزاده برای بچه‌های پیغمبر فاتحه‌ای بخوانیم.وی می‌گوید: من الآن در امامزاده بودم و فاتحه خوانده‌ام. آنها اصرار می‌کنند وایشان داخل امام زاده می‌شود.یکی از آن آقایان به محمدکاظم می‌گوید: محمد کاظم کتیبه‌های سقف امام زاده را بخوان! ایشان به سقف نگاه می‌کند و خط هایی به صورت نور برجسته را می‌بیند که قبلاً نبوده بعد می‌گوید: آقا من سواد ندارم، مکتب نرفته‌ام، چطور بخوانم. آن آقا دوباره تکرار می‌کند که بخوان! بعد می‌گوید: ما می‌خوانیم تو هم بخوان و در حالی که با دست به سینه وی می‌کشد .شروع می‌کنند به خواندن 6 آیه از سوره اعراف از آیه 54 تا 59:«« بِسمِ اللهِ الرَحمنِ اَلرحیم، اِنَّ رَبَکُمُ اللهِ اَلذی خَلَقَ السَمواتِ وَ اَلاَرضَ فِی سِتَهِ اَیامِ ثُمَ استَوی عَلَی اَلعَرشِ یُغشِیَ اَللَیلُ النَهار یُطلِبُهُ حثَیثَاً وَالشَمسُ وَ القَمَر وَ النُجُوم مُسَخَراتِ بِاَمِرهِ، اَلا لَهُ الخَلقَ وَ اَلاَمرُ تَبارَکَ اللهُ رَبَ العالَمین...»کربلایی کاظم بعد از خواندن آن آیات سرش را برمی‌گرداند تا با آن آقا حرفی بزند اما کسی را آنجا نمی‌بیند بعد با خودش می‌گوید که آنها یا امام بوده‌اند یا فرشته؟ اسم مرا از کجا می‌دانستند؟ آنها غریب بوده‌اند؟ آنها قرآن را در سینه من گذاشتند و رفتند. بعد بی‌هوش می‌شود و تا اذان صبح در امامزاده می‌ماند. بعد که به هوش می‌آید نماز صبح را می‌خواند. هوا که روشن می‌شود علف‌ها را برمی‌دارد و به منزل می‌آید پدرش از وی می‌پرسد: دیشب کجا بودی؟ خیلی دنبالت گشتیم.می‌گوید: دیشب امام زاده بودم و ماجرا را تعریف می‌کند. اهل خانه فکر می‌کنند که او دعایی شده یا جن گرفته پس او را نزد همان واعظی که هر ساله به ساروق می‌آمد می‌برند.واعظ که حاج شیخ صابر عراقی نام داشت می‌پرسد: پسر جان چطور شده آیا سواد داری. محمدکاظم می‌گوید: نه سواد ندارم. کسانی هم که آنجا بوده‌اند گواهی می‌دهند که سواد ندارد. بعد می‌گوید: خب حالا قصه چیست؟ ایشان ما وقع را توضیح می‌دهد. آقا صابر می‌پرسد چه چیز را یادت دادند؟ وی شروع به خواندن قرآن می‌کند. آقا صابر می‌گوید: این قرآن می‌خواند. جن گرفته نیست. به او کرامت شده آقا صابر قرآن می‌خواهد، می‌آورند هر جایی از قرآن را که باز می‌کند و یک آیه می‌خواند حاج محمدکاظم بقیه‌اش را می‌خواند.آری این بود جریان عجیب و ماجرای استثنایی کربلایی کاظم. علما و آیات بزرگ از حوزة علمیّة قم و نجف و شهرهای دیگر او را امتحان می نمودند.

مرحوم آیت الله حاج سیّدمحمّدتقی خوانساری(ره) پس از آزمایش ها، به کربلایی کاظم فرمود که قرآن را می توانی معکوس هم بخوانی؟ او گفت: آری! و شروع کرد به خواندن سورة بقره، از آخر به اول و آقای خوانساری(ره) فرمودند: بسیار عجیب است، من شصت سال «قُل هُوَاللهُ اَحَد» را که چهار آیه است می خوانم، ولی نمی توانم بدون فکر و تأمل از آخر به اول بخوانم ولی این مرد عامی، سورة بقره را که 286 آیه است، بدون تأمل، مستقیماً و معکوس هم از حفظ می خواند. همچنین شهید نوّاب صفوی ـ رهبر فدائیان اسلام ـ او را امتحان نموده، کلماتی از قرآن را با نهج البلاغه ترکیب کرده، خواندند و گفتند: این آیه در کجاست؟ کربلایی کاظم فوراً کلمات قرآنی را نشان داد و گفت: اینها از قرآن است، ولی آنها قرآن نیست. پرسیدند: چگونه تشخیص می دهی؟ گفت: قرآن نور دارد و می درخشد، همچنین پس از امتحانات بسیار او را با خود به عراق بردند،علما و حافظان قرآن ـ از شیعه و اهل سنت ـ را جمع کردند و همگی ضمن ابراز تعجّب آن را امری عجیب می دانستندو هر سؤالی از قرآن از وی کردند، بدون تأمل و به صورت دقیق پاسخ می گفت.(3)علت این همه کمالات ملا کاظم این بود که همواره در زندگی خود مراقب حلال و حرام بود.

با پرداخت خمس، اموال خود را پاک کنیم:

از مادر بزرگوار شهید بهشتی نقل شده است که: وقتی فرزندم محمد حسین را باردار بودم .جدم به من گفت آینده این فرزند درخشان است. شما نباید به هر مکانی بروید و هر غذایی را بخوری! من نیز پرهیز می کردم و دائماً باوضو بودم و قرآن تلاوت می کردم تا وقتی محمد حسین به دنیا آمد. ، هنگامی که می خواستم او را شیر بدهم، وضو می گرفتم و قرآن می خواندم ، به طوری که وقتی قرآن تلاوت نمی کردم ،او شیر نمی خورد. مادر بزرگوار شهید بهشتی این چنین شخصیتی داشتند و چنین فرزندشان را تربیت کردند که ایشان در علم و فلسفه به جایگاه بالایی رسیدند.

برادران خواهران زندگی مان را پاک کنیم. انسان تا خودش زنده است باید به فکر دیونی که به گردنش است باشد و مال خودش را تطهیر کند، نقل شده است : شخصی از دنیا رفت و هشت فرزند پسر داشت. یک شب به خواب همسایه خود می آید و می گوید: به پسران من بگو خمس مال مرا حساب کنید و بپردازید که من در عذاب هستم . این شخص خواب پدر را برای پسران تعریف می کند ولی آنها توجهی نکردند. باز همسایه شب بعد این خواب را دوباره می بیند ، پسران آن مرحوم با هم مشورت کردند و گفتند اگر ما خمس را جدا کنیم وبپردازیم، هشت نفر از نظر مالی ضرر می کنیم و عذاب می کشیم ولی پدر یک نفر است، یک نفر عذاب بکشد بهتر است و خمس مال پدر را نپرداختندپس تا زنده اید ، وجوهات مالی خودتان را بپردازید بعد از مرگ دیگر دستمان از دنیا کوتاه می شود.

سفارش پیامبر صلی الله... برای اهمیت دادن به واجبات :

پیامبر خدا صلوات الله علیه به امیرالمومنین سفارش کردند : یا علی وقتی دیدی مردم به مستحبات مشغولند تو به تکمیل واجبات مشغول باش (4). یکی از واجبات ادای خمس مالی است اینه انسان سال خمسی داشته باشد ومال خودش را پاکیزه کند. بعضی افراد هستند که واجبات مالی خودشان را (خمس ) نمی پردازند ولی مرتب کارهای مستحبی انجام می دهند . مانند گرفتن مراسمات عزاداری برای اهل بیت، کمک به مؤسسات خیریه ، ساخت مدرسه و بیمارستان و مسجد و... .اصل انجام واجبات است و مستحبات فرع است و در کنار اصل قرار می گیرد. رفتار این افراد مانند کسی است که در شبانه روز صد رکعت نماز مستحبی می خواند ولی نماز یومیه و نماز واجب خودش را نمی خواند. اگر واجب ادا نشود، انجام مستحب ارزشی ندارد.

نحوه محاسبه خمس :

کارگر اولین روزی که سرکار می رود شروع سال خمسی اش است ،کارمند اولین حقوقی که در یافت کرد، تاجر اولین روزی که تجارت را آغاز می کند. کشاورز اولین محصولی را که برداشت می کند.شروع سال خمسی اش است و بعد از گذشت یک سال ،همان تاریخ باید خمس مالش راحساب کند، ابتدا از پولی که آخر سال خمسی باقیمانده است، قرض و یا وام های خودش را بپردازد ، بعد به مواد غذایی منزل از قبیل روغن ، برنج و حبوبات ، ... ، خوراکی که برای دام خودش خریده است : علوفه،جو، گندم ، یا کشاورز است و کود ، سم و ... خریده است، هر چه باقی مانده است وپول آن را پرداخت کرده است وباقیمانده است، به قیمت در می آورد وهر چه پول نقد اضافه آورده است ، یک پنجم آن خمس است که باید بپردازد. (البته خمس به پول یا جنسی که به عنوان هدیه ، پاداش ، تشویق و یا ارث دریافت کرده است، تعلق نمی گیرد.) .نیمی از خمس سهم امام و نیمی سهم سادات است که بایدخرج سادات فقیر از ذریه حضرت زهرا شود.زندگی خودمان را پاک کنیم تا ان شاءالله به برکت حضرت زهرا خداوندعاقبت همه ما را ختم بخیر کند.

فواید وبرکات پرداخت زکات:

در خطبه فدکیه ،حضرت زهرا (س) با دو کلمه آثار پرداخت زکات را بیان کردند و فرمودند: « الزَّکاةَ تَزْکِیَةً لِلنَّفْسِ وَ نِماءً فِی الرِّزْقِ » (5) زکات دو فایده دارد : یک : « الزَّکاةَ تَزْکِیَةً لِلنَّفْسِ »جان انسان را پاک می کند. غرائض مختلفی در وجود انسان است . حرص جمع آوری مال یکی از آنهاست، ممکن است این حس آن چنان قوی بشود که جلوی رشد صفات دیگر را بگیرد. پرداخت زکات باعث رشد متوازن عرائض و علایق در وجود انسان می شود. غریزه جمع آوری مال می تواند،آن قدر دل را سخت بکند که انسان در مقابل فقر و بدبختی دیگران بی توجه باشدهمچنین چشم انسان را نسبت به حقایق کور می کند و اجازه نمی دهد در راه خدا قدمی بردارد. زکات از کوری دل جلوگیری می کند.آثار بعدی پرداخت زکات به فرموده حضرت زهرا (س) « وَ نِماءً فِی الرِّزْقِ » پرداخت زکات، رزق انسان را رشد می دهد. تا به حال نشده است کسی با دادن خمس و زکات فقیر شده باشد.

آثار محبت به حضرت فاطمه علیهاالسلام :

این مجلس باشکوه و شرکت برادران و خواهران نشانه ابراز عشق و محبت به ساحت مقدس حضرت زهرا (س) است.خدای متعال به پيامبر اكرم صلي الله عليه وآله می فرماید: «قُلْ لا أَسْئَلُكُمْ عَلَيْهِ أَجْراً إِلاَّ الْمَوَدَّةَ فِي الْقُرْبى »(1) بگو من هيچ مزد و پاداشى بر رسالتم درخواست نمى كنم؛ جز دوست داشتن نزديكانم (-(اهل بيتم )-).این جلسه نیز ادای مزد رسالت رسول خداست. رکن قربی پیامبر، حضرت زهرا (س) است و قرآن واجب کرده است که مزد رسول خدا دوست داشتن فاطمه است.ما هم در روز شهادت بی بی دو عالم آمده ایم تا با صدای بلند اعلام کنیم یازهرا ما به شما علاقمندیم.نتیجه این

دوستی و محبت را از زبان رسول خدا خدمتتان عرض کنم:

از سلمان فارسی روایت شده که رسول خدا صلی الله علیه وآله فرمودند: « یَا سَلْمَانُ مَنْ أَحَبَّ فَاطِمَةَ ابْنَتِی فَهُوَ فِی الْجَنَّةِ مَعِی » ای سلمان! هر کس دخترم فاطمه را دوست بدارد با من در بهشت است «وَ مَنْ أَبْغَضَهَا فَهُوَ فِی النَّارِ» و کسی که در دل کینه او را داشته باشد در آتش جهنم است. « یَا سَلْمَانُ حُبُّ فَاطِمَةَ یَنْفَعُ فِی مِائَةِ مَوْطِنٍ أَیْسَرُ تِلْكَ الْمَوَاطِنِ الْمَوْتُ وَ...» ای سلمان! دوستی فاطمه (علیهاالسلام) در ده جا سودمند است که آسانترین آن مواضع: مرگ، قبر، میزان، در محشر، در پل صراط، و هنگام محاسبه اعمال است. هر کس دخترم فاطمه از او راضی باشد من از او راضیم و هر کس من از او راضی باشم خدا از او راضی خواهد بود.(6) شخصیت حضرت زهرا یک شخصیت بسیار والاست. جامعه بشری نیازمند شناخت حضرت زهراست.حضرت زهرا سیدالنساءالعالمین است.سرور و الگوی همه زنان عالم است.حتی ایشان اسوه همه مردان عالم از زمان رسول خدا تا قیام قیامت نیز هستند.

انفاق و ایثار در سیره فاطمی:

همه خوبی ها در وجود فاطمه جمع شده است و هیچ گونه نقصی در او وجود ندارد.در دنیای امروز همه از حقوق بشر دم می زنند.دنیا باید در خانه حضرت زهرا و امیرالمومینی زانو بزند تا حقوق بشر وانسانیت را بیاموزد.حقوق بشری را که این بزرگوار ارائه کردند،در هیچ کجا نمی توان پیدا کرد ،وقتی که فرزندانشان مریض شدند ونذر کردندسه روز را روزه بگیرند ،چیزی را هم درمنزل نداشتند که حضرت علی(ع)چادر حضرت زهرا(س)را به نزد یک یهودی گِرو می گذارند ویک مقداری جُو می گیرند وبه منزل می آورند وحضرت اینها را دستاس می کنند واین نکته را هم بگویم که حتماً نشنیده اید ،از بس حضرت زهرا(س)با آسیاب دستی کار کرده بودند ازدستانشان خون می آمد. بنده درکلاس درس آیت الله جوادی آملی بودم که فرمودند: مگر یک خانواده5 نفره چقدر خرج وهزینه دارند که حضرت دستانشان مجروح شود ومی فرمایند: هر کس گرفتار می شد به درب خانه حضرت زهرا(س)می آمد، چون ایشان خیّری بودندکه همه به نزدشان می آمدند وخودِ پیامبر(ص) هم هرگاه مشکلی برای ایشان پیش می آمد به نزد حضرت زهرا(س)می آمدند وایشان برای جامعه آن روزگِرِه گشا بودند و و قتی که حضرت علی (ع) جُو را آوردند، حضرت زهرا(س)آن را دستاس کردند ونان را آماده تا افطار کنند که یک مسکین به درب خانه آنها مراجعه کرد ودرخواست کمک کرد وآن روز تمام نان خودرا به آن فقیر دادند وروز بعد هم یک یتیم مراجعه کرد و روز سوم هم با آب افطار کردند،یک اسیر آمد وکمک خواست ،اولاً که تمام نان خود را دادند وچیزی برایشان باقی نماند . ومن مدتی فکر می کردم که چرا حضرت همه نان خود را به آنها دادند اولا ًکه می خواستند همه درکار خِیر شریک شوند وبعد هم می خواستند بگویند که اگر کسی به درب خانه ما مراجعه کرد،جای دیگر عرق شرمندگی نریزد ، اوج این قصه روز سوم است که قرآن می فرماید: اسیرآمده که مسلمان هم نبود و او هم فهمیده بود که حضرت زهرا(س)مشکل گشا هستند وامروزهم همین است که حضرت زهرا(س)گِرِه گشا هستند وبعد امیرامومنین (ع)شعر خواندند که یک انسانی به درب خانه ما مراجعه کرده وما باید به او کمک کنیم وبعد حضرت زهرا(س)فرمودند: فرزندانم از گرسنگی می لرزند ولی پدر اهل خِیر است وما هم اقتدا می کنیم (7)،حالا بخشش یک طرف «اِنَّما نُطعِمُکُم لِوَجهِ اللّهِ » جز اين نيست که شما را برای خدا اطعام می کنيم «لا نُریدُ مِنکم جَزاءً وَ لا شُکُوراً»و از شما نه پاداشی می خواهيم نه سپاسی.(8) این حقوق بشر و انسانیت است که در هیچ جای دنیا چنین حقوق بشری نبوده و نیست. تا قیام قیامت همگان در مقابل عظمت فاطمه وامیرالمومنین سر خم می کنند.دلسوزی ، خیرخواهی ،همسرداری ، همسایه داری و... از ویژگی های برجسته دختر رسول خدا بود که می تواند سرمشقی برای همه ما باشد.

خاطره ای از توسل به حضرت زهرا(س)

از مرحوم حجت الاسلام آخوند ملا عباس سیبویه یزدی نقل شده است که گفت:من پسر عمویی به نام حاج شیخ علی داشتم که از علما و روحانیون یزد بود . یک سال آن مرحوم با چند نفر از دوستان یزدی برای تشرف به حج به کربلا مشرف شده و به منزل ما وارد شدند و پس از چند روز به مکه عزیمت نمودند . من بعد از انجام مراسم حج ، انتظار مراجعت پسر عمویم را داشتم ولی مدتها گذشت و خبری نشد. خیال کردم که از مکه برگشته و به یزد رفته است . تا اینکه روزی در حرم مطهر حضرت سیدالشهدا(ع) به دوستان و رفقای او برخوردم اصرار کردم مگر چه شده ، اگر فوت کرده است بگویید .گفتند واقع قضیه این است که روزی حاج شیخ علی به عزم طواف مستحبی و زیارت خانه خدا ، از منزل بیرون رفت و دیگر نیامد . ما هر چه انتظار بردیم و درباره او تجسس کردیم ، از او خبری به دست نیاوردیم . مأیوس شده حرکت نمودیم و اینک اثاثیه او را با خود به یزد می بریم که به خانواده اش تحویل دهیم. احتمال می دهیم که اهل سنت او را هلاک کرده باشند . من از شنیدن این خبر بسیار متأثر شدم . بعد از چند سال روزی دیدم در منزل را می زنند . در را باز کردم ، دیدم پسر عموست . بسیار تعجب کردم و پس از معانقه و روبوسی گفتم : فلانی کجا بودی و از کجا می آیی ؟گفت : اکنون از یزد می آیم .گفتم : چنانچه نقل کردند تو در مکه مفقود شده بودی ، چطور از یزد می آیی ؟گفت : آری روزی پس از انجام مراسم حج از منزل بیرون آمدم و به مسجدالحرام مشرف شدم . طواف کرده و نماز طواف خواندم و به منزل باز گشتم . در راه ، مردی با ریش تراشیده و سبیلهای بلند دیدم که با لباس افندیها ایستاده بود . تا مرا دید قدری به صورت من نگاه کرد و بعد جلو آمد و گفت : تو شیخ علی یزدی نیستی ؟ گفتم : چرا .گفت : سلام علیکم ، اهلا و مرحبا ، و دست به گردن من انداخت و مرا بوسید و دعوت کرد که به منزلش بروم . با آنکه وی را نمی شناختم با اصرار مرا به منزلش برد و هر چه به او گفتم شما کیستید ، من شما را به جا نمی آورم ، گفت : خواهی شناخت ، مرا فراموش کرده ای ، من از دوستان و رفقای شما هستم . خلاصه ظهر شد خواستم بیایم نگذاشت . گفت : مکه همه جای آن حرم است . همین جا نماز بخوان و برایم ناهار آورد و من هر چه گفتم رفقایم نگران و ناراحت می شوند ، گفت : چه نگرانی ؟ اینجا حریم امن خداست . خلاصه شب شد و نگذاشت من بیایم . بعد از نماز عشا دیدم افراد مختلفی به آن منزل می آیند تا جماعتی شدند و آن شخص شروع کرد به بد گفتن و مذمت کردن شیعه ها . گفت : این شیعه ها با شیخین میانه خوبی ندارند ، مخصوصا با خلیفه دوم ، و اینها شبی را در ماه ربیع الاول به نام عیدالزهرا دارند که مراسمی را در آن شب انجام می دهند و از وی برائت و تبری می جویند و این هم یکی از آنها است و اشاره به من نمود و چندان مذمت از شیعه کرد و آنها را بر علیه من تحریک نمود که همه آنها بر من خشمناک شده و بر قتل من متفق گردیدند . من هر چه مطالب او را انکار کردم ، وی بر اصرار خود افزود و در آخر گفت : شیخ علی ، مدرسه مصلی یزد یادت رفته ؟ تا این جمله را گفت به خاطرم آمد که در زمان طلبگی در مدرسه مصلی همسایه ای به نام شیخ جابر کردستانی داشتم که سنی بود و از ما تقیه می کرد و در شب مذکور که طلبه ها جلسه جشن داشتند او به حجره خود می رفت و در را به روی خود می بست ، ولی بعضی از طلبه ها می رفتند و در حجره او را باز می کردند و او را می آوردند و در مقابل او شوخی می کردند و بعضی از حرفها را می زدند و او چون تنها بود سکوت و تحمل می کرد .پس گفتم : تو شیخ جابر نیستی ؟ گفت : چرا شیخ جابرم !
گفتم : تو که می دانی ، من با آنها موافق نبودم .گفت : بلی ، اما چون شیعه و رافضی هستی ، ما امشب از تو انتقام خواهیم گرفت . هر چه التماس کردم و گفتم خدا می فرماید : ((و من دخله کان آمنا)) گفت : جرم شما بزرگ است و تو مأمون نیستی .گفتم : خدا می فرماید : ((و ان احد من المشرکین استجارک فاجره …….)))، گفت : شما از مشرکین بدتر هستید! و خلاصه ، دیدم مشغول مذاکره درباره کیفیت قتل و کشتن من هستند ، به شیخ جابر گفتم : حالا که چنین است پس بگذار من دو رکعت نماز بخوانم . گفت بخوان .گفتم : در اینجا ، با توطئه‌چینی شما برای قتل من ، حضور قلب ندارم . گفت : هر کجا می خواهی بخوان که راه فراری نیست!آمدم در حیاط کوچک منزل ، و دو رکعت نماز استغاثه به حضرت زهر صدیقه کبری خواندم و بعد از نماز و تسبیح به سجده رفتم و چهار صد و ده مرتبه ((یا مولاتی یا فاطمه اغیثینی )) گفتم و التماس کردم که راضی نباشید من در این بلد غربت به دست دشمنان شما به وضع فجیع کشته شوم و اهل و عیالم در یزد چشم انتظارم بمانند .در این حال روزنه امیدی به قلبم باز شد ، به فکرم رسید بالای بام منزل رفته خود را به کوچه بیندازم و به دست آنها کشته نشوم و شاید مولایم امیرالمومنین علی بن ابی طالب(ع) با دست یداللهی خود مرا بگیرد که مصدوم نشوم . پس فورا از پله ها بالا رفتم که نقشه خود را عملی کنم . به لب بام آمدم بامهای مکه اطرافش قریب یک متر حریم و دیواری دارد که مانع سقوط اطفال و افراد است . دیدم این بام اطرافش دیوار ندارد . شب مهتابی بود . نگاهی به اطراف انداختم ، دیدم گویا شهر مکه نیست ، زیرا مکه شهری کوهستانی بوده و اطرافش محصور به کوههای قبیس و حرا و نور است ولی اینجا فقط در جنوبش رشته کوهی نمایان است که شبیه به کوه طرز جان یزد است لب بام منزل آمدم که ببینم نواصب چه می کنند ؟ با کمال تعجب دیدم اینجا منزل خودم در یزد می‌باشد ! گفتم : عجب ! خواب می بینم ، من مکه بودم ، و اینجا یزد و خانه من است ! پس آهسته بچه ها و عیالم را که در اطاق بودند صدا زدم . آنها ترسیدند و به هم گفتند : صدای بابا می آید . عیالم به آنها می گفت‌: بابایتان مکه است چند ماه دیگر می آید .پس آرام آنها را صدا زدم و گفتم : نترسید من خودم هستم بیایید در بام را باز کنید بچه ها دویدند و در را باز کردند همه مات و مبهوت بودند .گفتم : خدا را شکر نمایید که مرا به برکت توسل به حضرت فاطمه زهرا از کشته شدن نجات داد و به یک طرفت العین مرا از مکه به یزد آورد سپس مشروح جریان را برای آنها نقل کردم .(8)

نام حضرت زهرا (س) در را باز کرد:

شیخ حسن علی نخودکی اصفهانی می فرمودند: شبی از شبهای ماه رمضان ، مرحوم حاج سید مرتضی کشمیری به افطار ، مهمان کسی از دوستان بود .پس از مراجعت به مدرسه ، متوجه می شود که کلید خود را با خود نیاورده است . نزدیک بودن طلوع فجر و کمی وقت و بسته بودن درب اتاق او را به فکر فرو می برد،اما ناگهان به یکی از همراهان خود می فرمایند: معروف است که نام مادر حضرت موسی کلید قفلهای در بسته است ، پس چگونه نام نامی حضرت فاطمه زهرا (سلام الله علیها) چنین اثری نکند؟ آنگاه دست روی قفل گذاشت و نام مبارک حضرت زهراء (سلام الله علیها) را بر زبان جاری نمود که ناگهان در گشوده و قفل بسته باز شد.امروز هم نام حضرت زهرا گره گشاست.حضرت زهرا پرچم هدایت گری و دفاع از ولایت را برافراشتند. ای مسلمانان حق ، فاطمه است.امروز مسلمانان جهان باید به دنبال پاسخ این سوالات باشند چرا قبر یگانه دختر رسول خدا باید مخفی باشد؟ چرا حضرت را شبانه و به صورت مخفیانه دفن کردند و مسلمانان در تشییع جنازه حضرت شرکت نداشتند؟ حضرت زهرا با این کار سعی داشتند تا حقانیت مولا امیرالمومنین را اثبات کنند. این یک مبارزه هوشمندانه است که تا قیام قیامت مسلمانان باید سوال کنند که چرا قبر فاطمه نامعلوم است .چه اتفاقی افتاده است که حضرت نمی خواستند هیچکدام از اصحاب جز عده معدودی در تشییع جنازه ایشان شرکت کنند؟

بیش از این خستگی ایجاد نکنم. جانها به قربانت یا فاطمه! نقل شده : حضرت علی(ع) درجمع افسران خود نشسته بودند وهرکدام توصیف می کردند که مظلوم چه کسی است ، قطرات اشک درچشم امیرالمومنین جمع شد وهمه به ایشان نگاه کردند ، آقا فرمودند: می دانید مظلوم چه کسی است ؟مظلوم آن کسی است که در قلعه خیبر را ازجا بکند ، مظلوم آن کسی است که با ذوالفقارش پهلوان نامی عرب را به درک واصل کند ، اما وقتی به در خانه او بریزند ودرب خانه او را بشکنند وآتش بزنند و به منزل او بیایند وبا پا و لگد به پهلوی فاطمه بزنند وکاری نتواند انجام دهد .

جانها به قربانت یا امیرالمومنین(ع)یا زهرا(س).


پی نوشت:

1- سوره مبارکه شورى ، آيه 23

2- بحار الانوار، ج 27، ص 116

3- ر.ک : کتاب داستانهای شگفت ، سید عبدالحسین دستغیب

4- شریف المواعظ ، ص ۱۷۸

5- بحارالانوار، ج29 ص223.

6- بحارالأنوار، ج 27، 116، باب 4- ثواب حبهم و نصرهم و ولایتهم

7- این روایت اشاره دارد به آیه 8، سوره مبارکه الانسان/وَيُطْعِمُونَ الطَّعَامَ عَلَى حُبِّهِ مِسْكِينًا وَيَتِيمًا وَأَسِيرًا

8- سوره مبارکه الانسان،آیه 9

9- ر.ک : گنجینه دانشمندان ، جلد هفتم

چاپ این نسخه درجه: 0.00   چند مرتبه به این پست امتیاز داده اند: 0 مرتبه

نظرات

تنها کابران عضو میتوانند نظر دهند.
 
 

 
 طراحی سايت توسط شهر الکترونیک کرمان  پشتیبان رسمی سیستم مدیریتی سایت ساز دریا طراحی شده است.