اشتغال خارج از منزل زن معاصر در غرب: تمايل شخصي يا اضطرار؟
در آغازين روز آوريل 1996 م، خبر جنجال انگيزي، محافل مطبوعاتي و به دنبال آن افكار عمومي بريتانيا را لرزاند.
اين خبر حاكي از انتشار مقالهي ده تن از پژوهشگران [1] Ginn et al,1996 در تأييد جنبش دفاع از حقوق زنان»، موسوم به «فمينيزم» [2] Feminism بود.
اين مقاله در يكي از مشهورترين مجلات تخصصي علوم اجتماعي [3] British Journal of Sociology در بريتانيا، استشار يافت.
در اين مقاله، پژوهشگري به نام «كاترين حكيم» [4] Cathrin Hakim,1995 به دليل پژوهشي كه در يكي از شمارههاي گذشتهي همان نشريه به چاپ رسانده بود، سخت به باد انتقاد گرفته شد. موضوع پژوهش خانم حكيم انعكاس نظرسنجي و پژوهشي ميداني خود در بارهي تمايل زنان انگليسي به كار در داخل يا خارج منزل بود.
نتيجه ي پژوهش وي، حاكي از تمايل اكثريت زنان انگليسي به ماندن در منزل و رسيدگي و مراقبت از فرزندان به جاي كار در خارج منزل بود، مگر آنكه شرايط دشوار مالي، آنان را به كار در خارج منزل وادارد.
نتيجهي اين پژوهش همهي محافل بريتانيا را بهت زده كرد و جريانهاي مربوط به فمينيزم را سخت آزرده ساخت.
چرا كه بر يكي از مباني اصيل فمينيزم يعني «اشتغال زن در خارج از منزل جهت كسب شخصيت مستقل» خط بطلان ميكشيد جالب آنكه انتقاد از خانم كاترين مربوط به صحت آمارهاي دقيقي نبود كه حاكي از جعلي بودن اطلاعات منتشر شده توسط گروههاي فمينيزم بود، بلكه انتقاد از وي، متعمد معرفي كردن اين گرهها در نشر اين اطلاعات با هدف خلق اسطورهاي خيالي از اهداف و آرمانهاي زن در زندگي بود.
بزرگترين دفاع اين گروه ده نفره از جنبشهاي گذشتهي فمينيزم اين بود كه گفتهها و آمارهايشان، جعلي نبوده و فقط اشتباهات غير عمد بوده است!.... لذا از اين پژوهشگر خواستند تا از ايراد اتهام جعل عمدي اطلاعات بر عليه فمينيزم، دست بردارد.
شگفت آنكه مقالهي خانم حكيم كه در سپتامبر سال 1995 م منتشر شد، هيچ تكاني را در افكار عمومي برنيانگيخت، چرا كه در نشريهاي تخصصي منتشر شده و خطاب عمومي نداشت، ولي مقالهي ده هزار نفر منتقدان اين پژوهش كه در شماره ماه مارس سال 1997 م ذر همان نشريه صورت گرفت، افقهاي اين پژوهش را روشنتر نماياند. هر چند هدف اين گروه، استفاده از اين فرصت براي اعلان فعاليتها و زير سؤال بردن نتايج اين پژوهش با استفاده از وسايل و امكانات عديدهي تبليغاتي شان بود، ولي از آنچه كه [عدو شود سبب اخير اگر خدا خواهد [5] اين جمله ترجمه نيست، بلكه نوعي از معادل فارسي ضرب المثل عربي «رُبَّ ضارّه نافعه » كه در متن استعمال شده است ـ ميباشد.] اين انتقاد ايشان نتوانست چيزي از ارزش اين پژوهش فرو كاهد و تلاش گروههاي فمينيزم براي نقد منفي اين پژوهشگر ناكام و عقيم ماند و به نتيجهاي نرسيد. ولي نكتهاي كه در سرانجام اين جدال، بر ملا شد اين بود كه حركتهاي فمينيزم غربي كه شرق و غرب جهان را در نور ديدهاند ـ در تلاش اند تا چهرهاي كاملاً خيالي از زن و آرمانهاي او ارايه دهند [نه عيني و واقعي] نقد غوغا سالار اين عده بر مقالهي اين پژوهشگر سبب طرح پرسشهاي متعددي گرديد. از آن جمله: چه دلايلي، سبب ترجيح منزل و مراقبت از فرزندان بر كار خارج از منزل توسط زن غربي شده است آيا مطالبهي برخي شرايط و حقوق محروم شده، منجر به بروز پارهاي امور فرعي شده است كه در طرح اوليه وجود نداشت؟ آيا فريادهاي جريانهاي فمينيزم، فقط نمايانگر خواستههاي گروه اندكي از زنان است و نه همهي آنان؟
براي پاسخ گويي به اين پرسشها، ناگريز از بازنگري پيشينهي تاريخي جريانهاي فمينيزم در غربيم.
جايگاه زن در دين مسيح
زن غربي، در طي قرنهاي پي در پي، قرباني انواع جورها و ستمها بوده است. او حقّ آموزش و ورود در دانشگاهها را نداشته است، او نه تنها حق مالكيت اموال خود را پس از ازدواج از دست ميداد، بلكه خود فراموش به بخشي از داراييهاي زوج تبديل ميشدند و با جدايي از همسر نيز، حق حضانت كودكان را نداشت.
ادبيات دين مسيحي نيز به تثبيت اين جايگاه، دامي ميزد. چنانكه قدّيس پولس، اسطورهي جايگاه پست زن را درين مسيح، ترسيم نمود و منشوري را براي امنا و خادمان كليسا در آن دوره كه حتي تا عصر حاضر نيز ادامه دارد ـ بيان داشت ك موجب عدم پذيرش كار زنان در مراتب متعددي از كليسا و شؤون مربوط به مردان ميشد.
پولس ميگويد: «زنان شما بايد در معابد ساكت باشند، چرا كه اجازهي سخن گفتن به آنان داده نشده است. آنان بايد چنانكه از سوي پروردگار تشريع شده است، هميشه تابع و پيرو باشند» [6] كورنثيوس: 14، 35 ـ 34
گفته ميشود كه پولس، بسياري از ديدگاههاي خود را به مرور تغيير داد ولي نگاه او نسبت به زن فرقي نكرد و ثابت ماند او معتقد بود كه مرد نميتواند هم خدمتگزار پروردگار خويش باشد و هم همسرش.
رجال گذشته كليسا بر اين باور بودند كه مرد، روحي در پوشش جسم است ولي زن، جسمي عاري از روح است (1993،carrol).
به نظر ميرسد كه فعالان جنبش فمينيزم، چنين دريافتند كه وقت آن رسيده است كه طومار دو هزار سالهي سوء نگاه و سوء همكنشي نسبت به زن، در هم پيچيده شود، و دانسته شود كه اين ديدگاه از انديشه مرداني سرازير شده است كه آراء نشان، بازتاب گذشته و زندگي شخصيشان است براي مثال مبناي ديدگاههاي قدّيس آگوستين ـ كه از بزرگان نامي كليسا و آخرين كسي است كه در تأييد اعلان آزادي زشت و ناثواب در مورد زنان، سهيم بود ـ پيشينهي حيات شخصي و احساس گناه وي نسبت به گناهان و خطاهايي بود كه در جواني مرتكب شده بود (1983، carrol).
همچنين هنگامي كه قبل از ظهور اسلام، آكادمي روميها مشغول بررسي اوضاع زنان بود، ابراز داشت كه زن، موجودي عاري از روح است، هرگز وارد بهشت نميشود و هرگز ملكوت آسمانها درنمييابد. زن، يكي از پليديهاي شيطان است (صالح، 1980)
زن غربي در عصر جديد
در نيمه دوم قرن نوزدهم ميلادي برخي از زنان بريتانيا، حركتهايي را براي بدست آوردن برخي از حقوق بازداشتهي خود، آغاز نمودند.
خواستهي نخست آنان داشتن حق رأي براي مجلس بود، تا شايد بتوانند از اين رهگذر، توان اثرگذاري بر حكومت را بيابند و كم كم ساير خواسته هايشان را نيز به گوش زمامداران برسانند.
اين امر سبب بروز درگيريها و زد وخوردهايي با پليس بريتانيا در آغاز قرن بيستم گرديد و تا شعله ور شدن جنگ نخست جهاني، ادامه يافت باشروع جنگ، حكومت بريتانيا به دليل اعزام مردان به جبهههاي جنگ، به نيروي كار جايگزين، نيازي مبرم يافت.
از اين رو زنان را تشويق به ورود به بازار كار كرد.
پس از پايان يافتن جنگ نيز به دليل بروز تلفات جاني در ميان مردان و ايجاد فرصتهاي خالي در مشاغل، حضور زنان جهت پرساختن اين فرصتها همچنان ادامه يافت. و بدين ترتيب جنبش فمينيزم، مراحل مختلفي را از سر گذراند كه كانون آغازين آن دست يافتن بر حقوق مشروع زن در استقلال مالي از روح، حق طلاق، حق حضانت كودكان، مساوات در آموزش، مساوات در دستمزدها و غيره بود.
در دهه پنجاه قرن بيستم، جنبش حقوق مدني، مشروع به فعاليت در جهت از بين بردن تبعيض نژادي و مطالبهي ايجاد مساوات در ميان همهي نژادهاي ساكن در ايالات متحدهي آمريكا ـ اعم از آفريقايي، آسيايي، و اروپايي ـ و مشمول اين خواسته بر زنان نمود.
از اين رو زنان آفريقايي تباز به فعالترين اعضاي اين جنبش، تبديل شدند در دههي شصت، فعالان جنبش فمينيزم در آمريكا.
بهره كشي و سوء استفاده از زنان را در تبليغات و مسابقههاي موسوم به ستارهي زيبايي، محكوم نمودند. هر چند اصل اين حركت، بجا و شايسته بود ولي ادبيات بكار گرفته شده در اين برخوردها، بسيار هتّاك و ركيك بود. علاوه بر آن اين خواسته بحّق ايشان به سمت امور ناصوابي كشيده شده كه در خواست اباحي گري اخلاقي، حق سقط جنين و غيره از آن جمله بود. خواستههايي كه آغازكنندگان جنبش فمينيزم، هرگز در انديشه آن نبودند.
بدين ترتيب، دانشواژه «آزادي زن»، كه در دههي شصت، معادل آزادي از سلطه مرد بود، در اثناي دههي هشتاد ـ هنگامي كه افراطي بودن موج دههي شصت ـ كه برخي از آثار تا همين امروز باقي مانده است ـ برملا شد ـ به آزادي از ستمهاي اجتماعي ـ اقتصادي و حقوقي، بدل گشت حركت افراطي فمينيزم در دههي شصت، منجر به پيدايش جنبشهايي ضد آن موسوم به «آنتي فمينيزم» [7] Anti faminism گرديد، كه رهبران آن از زنان باورمند سنتهاي اجتماعي بودند. در دههي نود گروههاي آنتي فمينيزم قدرت و استحكام بيشتري يافتند و در بسياري از خواستههاي خود از حمايت كليسا ـ كه مورد تبعيت و پيروي تودههاي سنتي است ـ برخوردار شدند، لذا خواستهها و مطالبات اين دو گروه به هم گره خورد و ضمن برخورد با خواستههاي افراطي فمينيزم، منجر به توليد شكارهاي واحدي گرديد كه موارد ذيل از آن جمله است: اجباري شدن برپاي دعاي مسيحي، تدريس كتابهاي مقدس مسيحيان در همه مدارس آمريكا، تبعيض نژادي، منع سقط جنين به هر دليل و غيره كه در نهايت منجر به فروكاستن ارزشها و مباني فمينيزم در افكار عمومي گرديد.
كداميك از ايشان بر حقّند؟
با نگاهي به خواستههاي فمينيزم، روشن ميشود كه برخي از اين خواستهها، عادلانه و بحقّند، ولي آميختگي آنها با نوعي اباحي گري، سبب تباه شدنشان گشت.
براي نمونه، سازمانهاي فمينيزم در تلاش بودند تا حق طلاق و حق حضانت كودكان را براي زنان كسب نمايند، كه البته اين موارد اموري انساني و مستحسن است.همچنين تلاشهاي اين عده براي برخورد با مسابقههايي غيرانساني، چون «ستاره زيبايي» ستودني و قابل تقدير است. نيز فعاليتهاي ايشان براي تغيير چهرهي مبتذل زن ـ كه در طول قرن بيستم در اثر استعمار و سوءاستفاده از زن در تبليغات بازرگاني براي همه كالاها همانند مواد پاك كننده، شوينده، داروها، سيگار، نوشيدنيها، كفش، حشرهكش و غيره ـ صورت گرفته است، ارج نهادني است. استفاده از زن در اين تبليغات چيزي جز زنده به گور كردن كرامت انساني وي نيست، و دست كمي از زنده به گور كردن دختران در دورههاي جاهليت يا سنت سوتي ـ يعني زنده سوزي بيوه زنان هندي به همراه شوهران مرده شان ـ ندارد.
موراگ الكساندر، يكي از فعالان اين جنبش معتقد است كه اصل مساوات مورد ادعا، صرفاً به معناي تغيير نگرش زن جهت عدم ورود به عرصه هايي كه كرامت انساني او پايمال ميشود نيست، بلكه، تغيير نوع نگاه و انديشه مرد را نيز در بر دارد، باشد كه او را از اين بهره كشي اهانت بار، باز دارد (1983 Alexander,)
اما جنبشهاي آنتي فمينيزم نيز در رد اباحيگري، فيمينيتها ـ كه موجب فروپاشي نهاد خانواده افزايش چشمگير آمار طلاق و تولدهاي نامشروع ميشود ـ كاملاً بر حقّ بودند، ولي در عين حال به دليل تكيه بر گروههاي افراطيگراي مسيحي، معتقد به تبعيض ميان اديان و نژادهاي مختلف در جامعه واحد بودند.
همچنين سقط جنين را به طور مطلق و بدون رعايت برخي از بيماريهاي ويژه در زن، مربوط ميشمردند. از اين رو اين گروهها نيز به رغم تبليغات فراوان و حمايتهاي فراوانهاي از طريق گروههاي ثروتمند كليساها و نيز جامعه آمريكا در جلوگيري از گسترش فمينيزم ناكام ماندند. «سقط جنين» يكي از مهمترين مطالبات جريانهاي فمينيزم به شمار ميرود.
از نگاه فيمينيزم، سقط جنين به معناي «پايان دادن به بارداري ناخواسته» (1983 Alexander,) و يا «حقّ زن در انتخاب» است (1994 Oconnell,). تعريف نخست، توجيه كنندهي ايست از اين جريانها در مورد اين جنايت است، چرا كه اين كار در واقع به معناي «قتل جنين» است و نه فقط پايان دادن به بارداري ناخواسته اما تعريف دوم توجه و انديشه آدمي را از نگرش حقيقي فمينيزم نسبت به اين معزل، منحرف ميسازد. موضوع جواز يا منع سقط جنين، يكي از مهمترين موارد اختلاف ميان جريانهاي آنتي فمينيزم است. چرا كه برخي از اين گروهها، آن را يكي از حقوق متعلق به زن ميدانند كه از سوي قانون از آن محروم گشتهاند.
از سوي ديگر جريانهاي مخالف سقط جنين، شعار «حق حيات» را براي جنين قرباني، سر ميدهند ولي جنبش فمينيزم معتقد است كه مخالفان مبناي «حق توليد مثل زن» را به «حق حيات جنين» تغيير دادهاند (1989 Hort mann,). آمارها حاكي از سقط سالانه 40 تا 60 ميليون جنين در جهان است (1994 Oconnell,) يعني 40 تا 60 ميليون جنين در سال كشت ميشوند. مفهوم اين آمار آن است كه زن معاصر حاضر شده است كه به هر بهانهي ناچيزي دست به سقط جنين بزند، حال آنكه اين كار فقط ويژه موارد اضطرار و دلايل پزشكي است.
كار، خانه يا هر دو؟
دلايل كار خارج از منزل زنان، به سه عامل نسبت داده ميشود: 1) عامل اقتصادي، يعني نياز مالي و يا رها شدن از وابستگي مالي به مرد. 2) عامل اجتماعي، جهت پايه گذاري روابط اجتماعي كه فراتر از روابط خانوادگي است. 3) عامل روحي، جهت ارضاي تمايلات شخصي از طريق انتخاب شغل دلخواه.
با مقايسه كار در خارج منزل با كار داخل منزل به وضوح روشن ميشود كه بسياري از كارهاي زن در خارج منزل خالي از سختيها و مرارتهاي كار داخل منزل ـ همانند همسر داري، مراقبت از كودكان، خانه داري، پخت و پز غيره ـ نيست چرا كه رئيس اداره نيز با دستورات و خواسته هايش موجب خستگي مفرط و ملال زن ميشود تا حدي كه قابل قياس با گلههاي زن از حاكميت مرد و زيادي خواستههايش نيست.
افزون بر آن، زن در محل كار از حقوق و جايگاهي برابر با مرد برخوردار نيست. بديهي است كه ناراحتيهاي زن در خارج از منزل بر رفتارهاي او در خانواده، تأثير مستقيمي دارد و به افزايش مشكلات در داخل منزل ميانجامد.
اشتغال خارج از منزل زن، همچنين زحمات و مشكلات زن را به نحو افزايندهاي افزايش ميدهد، چرا كه وي مجبور است علاوه بر مسئوليتهاي خارج از منزل وظايف و كارهاي داخل منزل را نيز به دوش كشد.
اغلب در مورد اشتغال زنان ازدواج كرده با اين پرسش سنتي مواجهيم كه آيا اشتغال منجر به بروز مشكلات در منزل ميشود و يا مشكلات خانوادگي به اشتغال زنان ميانجامد؟
بي هيچ اختلاف نظري، افزايش فرايندهي زنان ـ مجرد يا متأهل ـ شاغل در غرب با افزايش موارد طلاق، سقط جنين و ولادتهاي نامشروع همراه بوده است. جدول شماره 1 كه در پايان اين مقاله خواهد آمد، حاكي از درصد زنان مطلقه در گروه سني 25 تا 44 سال در برخي كشورهاي پيشرفته و دولتهاي اسلامي مطابق آمارهاي رسمي سازمان ملل متحد ميباشد (1991 United Natios,). اهميت آمار اين گروه، كم سني كودكان ايشان و تأثير طلاق بر شخصيت كودكانشان در اين سنين كم ميباشد. نسبت طلاق در همهي گروههاي سني در بريتانيا 32% و در آمريكا حدود 50% ميباشد.
جدول شماره 2، پرده از ولايت نامشروع براي هر هزار مورد، در برخي كشورهاي اروپايي برمي دارد (1993 Lewis,)، در اين جدول نمايان شده است كه ميزان تولدهاي نامشروع در كمتر از سه دهه، حدود پنج برابر شده است.
جدولهاي شماره 1و2، بيانگر وضعيت خانوادهي عربي در قرن معاصر و حركت خانواده به سوي فروپاشي و تلاشي است. در حالي كه مقايسهي كشورهاي عربي با دولتهاي اسلامي، حاكي از ثبات خانواده و ناچيز بودن آمار طلاق در ميان دولتهاي اسلامي است كه يك سوم دولتهاي عربي ميباشد.
طبيعي است كه ثبات زن، دليل اساسي ثبات خانواده است.
آيا خانواده مسلمان از ثبات بيشتري برخوردار است؟
با مقايسه وضعيت زن در غرب و وضعت زن مسلمان، درمي يابيم كه زن مسلمان از چهارده قرن گذشته تا كنون از عدالت تشريعي الهي برخوردار است. اين تشريع الهي، حقوق فراواني را براي زن لحاظ نموده است.
كه حق انتخاب همسر، حق طلاق، حق حضانت كودكان، آزادي استفاده از اموال شخصي از آن جمله است.
و در مورد حقوق و وظايف هيچ فرقي ميان زن و مرد، جز مواردي كه منجر به ايجاد تكليف شاقّ جسمي بر او ميشود، نيست چرا كه زن دورههاي رنج آور و پرمشقتي همانند بارداري، وضع حمل، و شيردهي را در زندگي خود دارد كه مرد دچار آنها نيست.
بنابراين برخي از انواع تبعيض به نفع زن و مفيد حال اوست و از كرامت و اهميت او چيزي نميكاهد، بر خلاف آنچه كه در كتابهاي مسيحيان وارد شده و او را «جسمي عاري از روح» معرفي كردهاند.
پيامبر اكرم (ص)، بخشي از وقت خود را براي آموزشهاي ديني زنان، اختصاص ميداد. چنانكه در روايت آمده است، گروهي از زنان به ايشان عرض كردند: «مردان ما، آنچنان چيره بر مايند كه از بهره مندي از حضور شما محروم ماندهايم، بخشي از وقتتان را در اختيار ما قرار دهيد» حضرت (ص) نيز وقتي را به ملاقات و پند و اندرز ايشان اختصاص دادند.
مشكلات زن در دولتهاي اسلامي مربوط به سنتهاي اجتماعي و عدم ثبات سياسي است كه در جوامع مختلف، متفاوت است و هيچ ارتباطي به شريعت اسلامي ندارد.
به عبارت ديگر، مشكلات زن مسلمان در هند از مشكلات زن مسلمان نيجريهاي و زن مسلمان افغاني، متفاوت است.
بر سر دو راهي
بسياري از جريانهاي فمينيزم در غرب، فعاليتهاي خود را با خواستههاي عدالت محور، آغاز نمودند و از اين رو توانستند مردان و زنان بسياري را با خود همراه سازند، ولي در نهايت از مسير صحيحي كه در پيش گرفته بودند منحرف گشته و خواستار امور زشت و ناصوابي چون: حقّ مطلق سقط جنين، پايبند نمودن به عقد زوجيت و غيره شدند كه سبب پراكندگي بسياري از همراهان و پيروانشان گرديد و در نهايت منجر به پيدايش جريانهاي آنتي فمينيزم شد كه اين حركت نيز در ادامه به افراط انجاميد.
فرآيند اين دو جريان فقط منجر به كسب حق ولنگاري، براي زن شد ولي حق مساوات در فرصتهاي شغلي، مساوات در دستمزد و غيره، همچنان دست نيافتني باقي ماند.
نگاهي به وضعيت امروز خانواده در غرب، به وضوح حاكي از نتايج فعاليتهاي فمينيزم جهت «آزاد سازي» و نه «آزاده سازي» زن است كه منجر به تلاشي شخصيت زن در مرحلهي نخست و فروپاشي خانواده در مرحلهي دوم است. امروز جامعهي غربي از افزايش آمارهاي طلاق در اثر آسيبپذير شدن خانواده، در رنج است. دلايل اين معضل به افزايش زنان متأهل شاغل، سقط جنين، تولدهاي نامشروع، افزايش جرايم جوانان و نوجوانان، خشونت در داخل خانواده و غيره مربوط است (دركزلي، 1997م). بنابر آنچه كه گذشت،
عجيب نيست كه زن، نخستين قرباني جنبش فمينيزم باشد.
از اين رو پژوهش خانم كاترين حكيم، به وضوح نمايانگر تمايل اكثر زنان به ثبات خانواده از طريق رسيدگي حدّي به امور مربوط به خانه و خانواده توسط ايشان است مگر آنكه ضرورت تأمين معاش، مقتضي خلاف اين امر باشد.
مفهوم اين گفته آن است كه زن دز آستانه هزاره سوم ميلادي درتلاش است تا آنچه را كه همچنان گذشتهي وي تباه ساختهاند، باز بيافريند.
جدول شماره 1: درصد زنان مطلقه در گروه سني 24 ـ 25 سال در برخي از كشورهاي پيشرفته و دولتهاي اسلامي مطابق آمار رسمي سال 1991 م سازمان ملل متحد
برخي دولتهاي پيشرفته
درصد
آمريكا
4/11
آلمان شرقي (سابق)
9/10
دانمارك
4/10
سوئد
2/10
اتحاد شوروي (سابق)
1/9
بريتانيا
8/8
كانادا
4/5
ژاپن
4/3
ايتاليا
4/0
ميانگين 31 دولت پيشرفته
6
برخي دولتهاي اسلامي
درصد
اندونزي
5/4
مالزي
8/1
مصر
5/1
عراق
3/1
تونس
3/1
اردن
1/1
بنگلادش
1/1
تركيه
9/0
ايران
8/0
پاكستان
5/0
افغانستان
1/0
ميانگين 17 دولت اسلامي
8/1
جدول شماره 2: تعداد تولدهاي نامشروع براي هر هزار مورد ولادت در 8 كشور اروپائي (1993 و lewis)
كشور
1960
1970
1980
1988
دانمارك
2/78
3/110
7/331
8/446
آلمان
3/63
6/54
6/78
7/100
فرانسه
7/60
4/68
8/113
3/362
ايرلند
9/15
5/26
3/50
7/116
ايتاليا
2/24
8/21
9/43
1/58
بريتانيا
2/52
4/80
2/115
4/251
نروژ
40
69
145
360 ^
سوئد
8/112
9/183
2/397
8/483 ^^
ميانگين
9/55
9/76
3/159
5/272
^ 1989 ^^1986
منابع و مأخذ
«عربي»
1 ـ دركزلي، شذي: المرأه المسلمه في مواجهه التحديات المعاصره ، عمان: مجدلاوي، 1997م.
2 ـ صالح، صبحي: المرأه في الاسلام، بيروت: المؤسسه العربيه للدرسات و النشر، 1980م.
«انگليسي»
1. Alexander, M.(1983), A woman Ucs place, England: wayland
2. carroll, T.F (1983), WOman, Religion, and development in the third world , new york: praeger.
3. Ginn et . 1., (1996), Feminist fallacies: A reply to hakim on women,s empbritish journal of sociology, 47 (2) , 167
4. hakim c., (1995) , five feminist Myths about women ucs Employment , british journal of sociology, 64 (3), 429.
5. lewis, j. (ed) (1993) , women and social policies in Europe, work , family and State, england, Edward Elgar.
6. united nations (1990), Trends and Statistics, women 1970 ـ 1990, trends and statistics , new yourk, united Nations publications.
|