سيستم مديريت محتواي ياس/دفتر امام جمعه بخش چترود  

مطالب

خانه مشهور لیست اضافه

ويژگيهاي زندگي زناشويي

ارسال شده توسط: مدیربازدید شده: 887 مرتبه
دسته: بانوانتاریخ: 1388.11.04
 
ويژگيهاي زندگي زناشويي
اسلام، زن و كنكاشي نوين
ويژگيهاي زندگي زناشويي
زدن زن
معناي «شاوروهنّ و خالفوهن»
جهاد زن و اجازه شوهر
حل اختلافات زناشويي
اسلام، زن و كنكاشي نوين
آيت اللّه سيّد محمّد حسين فضل‏اللّه

مجيد مرادي



ويژگيهاي زندگي زناشويي
در آغاز بايد به يك نكته كه در همه روابط انساني مطرح است اشاره كنيم و آن اينكه، هر طرفي از طرفهاي پيوند انساني، احساس كند كه طرف ديگر هم، ويژگيهايي دارد كه نمي‏تواند از آن دست بردارد، چنانكه خود او نيز خصوصياتي دارد كه انتظار دارد، ديگران آن را ناديده نگيرند. بنابراين بر هر طرف رابطه لازم است كه درصدد حذف و ناديده‏گرفتن خصوصيات ديگري برنيايد تا خود بتواند خصوصيات خود را محور قرار دهد.

در زندگي زناشويي طبيعي است كه هر كدام از مرد و زن تعلق و رابطه قديم و جديد خود را داشته باشند زيرا شخصيت هر كدام از آن دو و طبيعت اختلاف بينش او با ديگري براي او خصوصيتي متفاوت از ديگري پديد مي‏آورد. گاه اختلاف در فرهنگ آن دو اتفاق مي‏افتد كه يكي داراي فرهنگي علمي است و ديگري داراي فرهنگي ادبي. در اين صورت هيچ‏كدام نمي‏توانند با مصادره فرهنگ ديگري، فرهنگ خود را بر او تحميل نمايند. بنابراين طبيعي است كه زن و مرد در برخي از مراحل زندگي زناشويي طوري از متعلقات خود متأثر باشند كه اين حالت به خاطر برخي نقطه‏ضعفهاي موجود در رابطه خانواده‏اش با همسرش يا به سبب علاقه دوستان همسرش به او، به حالتي منفي در برابر او بيانجامد. در اين زمينه بر زن و مرد لازم است كه مرزهاي تعلق يكديگر را تعيين كنند تا گرايش هيچ‏كدام بر ديگري سنگيني نكند و در صورت مصلحت و نياز زندگي زناشويي برخي از تعلّقهاي خود را فداي مصلحت كنند زيرا اين امر مشكلي نخواهد آفريد. شبيه اين ازخودگذشتگي را در روابط دوستانه ـ در برخي شرايط ـ مي‏بينيم.

اما در تعلقهايي كه اساسي شمرده مي‏شود مانند رابطه مرد يا زن با خانواده خود يا رابطه هر كدام با خانواده ديگري، بايد براي وضع مقرراتي كه از خصمانه‏شدن روابط جلوگيري مي‏كند، در پي تحقيق بود. اين امر نيازمند دقت و حكمت فراوان است، زيرا برخي از پيوندها چنان حساسيتي دارد كه زن يا مرد در برابر آن احساس سختي و مشكل مي‏كنند. چنانكه اين مشكل براي خانواده‏ها نيز در درون زندگي مشترك فرزندشان وجود دارد. براي اين مسأله نمي‏توان برنامه‏هاي مفصلي ريخت. البته مي‏توان يك برنامه كلي وضع كرد به اين معني كه مرد بداند، همسر او، همسر تمام بستگانش نيست بلكه تنها، زن اوست و زن هم بداند كه شوهرش تنها براي اوست و به بستگان خود اجازه ندهد در صورتي كه تسلطي بر شوهرش دارند در امور او دخالت كنند. و مسأله

نسبت به مرد هم به همين صورت است.

گاه پدر تسلطي بر پسرش دارد اما اين دليل نمي‏شود كه بر همسر پسرش هم تسلط داشته باشد. و گاه پدر بر دخترش تسلط دارد اما اين هم دليل آن نمي‏شود كه بر شوهر دخترش نيز تسلط داشته باشد. زن و شوهر دو انسانند مستقل از خانواده يكديگر. بنابراين مسايل را نبايد با يكديگر مخلوط كرد.

البته گاهي ايجاب مي‏كند كه براي حفظ مصلحت كه بر وضعيت مشترك آن دو تأثير مي‏گذارد كمي تعارف از سوي زن يا شوهر صورت گيرد. زن و شوهر بايد در اين زمينه به تفاهم برسند، تا بادهاي مخالف از خارج، زندگي زناشويي را از داخل ويران نكند.

خداوند در چارچوب روابط زناشويي در هيچ حالتي مرد را بر زن مسلط قرار نداده است. نسبت زنِ همسر در روابط عام انساني درست همانند يك زن بيگانه است نسبت به شوهر. بنابراين شوهرش مجاز نيست او را دشنام گويد يا كتكش بزند يا بي‏دليل او را از خانه بيرون كند و حق ندارد با او بدرفتاري كند يا آزارش دهد.


زدن زن
در شخصيت هر انساني ذهنيت قوي و ضعيف وجود دارد. زيرا قوي بيشتر زمانها مي‏كوشد تا در برابر ضعيف امتيازي داشته باشد. مثلاً مي‏بينيم پدر يا مادر فرزند خود را ـ حتي نه براي تأديب ـ كتك مي‏زنند. يا حاكم را مي‏بينيم كه توده مردم را هدف گلوله قرار مي‏دهد يا به زندانشان مي‏افكند، يا آواره‏شان مي‏كند و يا ستمي ديگر بر آنان روا مي‏دارد. در همه اين موارد مي‏نگريم كه انسان قوي، انسان ضعيف را مورد ستم قرار مي‏دهد.

واقعيت اين است كه ذهنيتي كه مرد در برابر زن دارد همان ذهنيت قوي در برابر ضعيف است، از اين‏رو او فكر مي‏كند كه حق دارد هر مقدار كه خواست همسرش را كتك بزند چه در مواردي كه حق خواستن چيزي از همسرش يا الزام او به چيزي را دارد يا نه. و چه‏بسا براي كاستن از خشمي كه از رفتار ديگران يا ارتباط با آنها دامنگيرش شده است با همسرش به خشونت رفتار مي‏كند.

مرد نبايد صرفا به سبب پيوند طبيعي و عاطفي كه او و همسرش را به يكديگر متصل كرده و بر عنصر غريزي موجود بين آن دو، استوار است، تسليم زن شود.

حكم شرع در اين‏باره كلاً روشن است. حكم اين است كه خداوند سبحان در چارچوب روابط زناشويي در هيچ حالتي ـ به جز در يك مورد كه در چند سطر آينده توضيح خواهيم داد ـ مرد را بر زن مسلط قرار نداده است. نسبت زن ِهمسر در روابط عام انساني درست همانند يك زن بيگانه است نسبت به شوهر. بنابراين شوهرش مجاز نيست او را دشنام گويد يا كتكش بزند يا بي‏دليل او را از خانه بيرون كند و حق ندارد با او بدرفتاري كند يا آزارش دهد و ... زيرا خداوند در اين امور حياتي هيچ انساني را بر انسان ديگري مسلط نكرده است چه اينكه با او رابطه‏اي و پيوندي داشته باشد يا خير. تنها در يك حالت است كه اسلام از زدن سخن به ميان آورده است و آن حالت نشوز زن از مرد يعني سرپيچي او از اداي حق مرد است. مانند اينكه او را از حق جنسي‏اش كه وظيفه دارد در هر زماني ـ جز در حالتي كه معذور است ـ آن را ادا كند، محروم بدارد. در اين حالت، اسلام راههايي را براي خارج كردن زن از فضاي «نشوز» قرار داده است. ازجمله اين دو راه را:

1 ـ موعظه و نصيحت با تمام روشهايي كه او را به خطابودن عملش آگاه كند و نتايج منفي آن را در دنيا و آخرت بر او روشن سازد.

2 ـ دوري‏گزيدن از او در بستر، يعني تأديب رواني كه در مكاني جدا و دور از مكان خواب همسرش بخوابد يا به او پشت كند و از اين قبيل ...

هنگامي كه اين دو راه فايده نبخشيد، مرد حق دارد او را بزند، زيرا با همسري روبه‏رو است كه نصيحتش كرده و او نپذيرفته و از او دوري گزيده ولي باز ادب نشده است و بي‏دليل نافرماني مي‏كند. زدن در اين شرايط حق مردي است كه دوست دارد زندگي خانوادگي‏اش از هم نپاشد و نمي‏خواهد همسرش را طلاق دهد. [و صد البته كه اين حق شرايطي ويژه دارد.]
حقيقت اين است كه زني كه از موعظه و نصيحت و دوري‏گزيدن و تنبيه رواني، ادب نشود، ديگر امكان ندارد جز با زدن سر عقل بيايد زيرا زن عاقل و باوقار كسي است كه نسبت به نصيحت گوشي شنوا داشته باشد و در جهت ايجاد تفاهم با همسرش گام برمي‏دارد و از دوري‏گزيدن شوهر از خود متأثر مي‏شود. اما زني كه چنين نباشد در حالت طبيعي نيست. بنابراين آخرين راه‏حل زدن اوست. و اين كار مانند عمل جراحي‏اي است كه حيات زناشويي را نجات مي‏دهد.(1) در روايات چنين آمده است كه «زدن» براي تأديب باشد بي‏آنكه موجب ايراد زخم و شكستن استخوان يا از سر عقده رواني باشد. اين تنها حالت جواز «زدن» زن است، آن هم پس از به‏كارگيري تمام راههاي صلح‏آميز.

در حالت ديگر، مثلاً اگر زن از شيردادن فرزندش و پرورش او، يا

معناي

آشپزي در خانه خودداري كند، مرد حق ندارد همسرش را بزند. زيرا هيچ‏كدام از اين امور از حقوق مرد بر زن نيست.

برنامه اسلام براي اين مسأله، چنين است. بنابراين كساني كه خارج از اين محدوده همسرشان را كتك مي‏زنند، انسانهايي ستمگرند، و فرقي نيست بين اينكه همسران خود را بزنند يا خواهران خود را و يا ديگر زنان را.


معناي «شاوروهنّ و خالفوهن»
چه‏بسا اين حديث به پيامبر گرامي اسلام نسبت داده مي‏شود و مورد سوءاستفاده و بدفهمي قرار مي‏گيرد تا بهانه‏اي براي بدرفتاري با زن باشد. ما فكر مي‏كنيم مفهوم عميق اين حديث با آنچه كه مردم از آن تصور مي‏كنند متفاوت است. زيرا آنچه مردم مي‏فهمند با روح حقوق عمومي در اسلام همخواني ندارد. اگر بخواهيم با اين حديث معامله ظاهري بكنيم معني حديث اين خواهد بود كه لازم است انسان در هر چيزي با زن خود مشورت كند. سپس ببيند در موضوعي كه با زن مشورت كرده، حتي اگر زن درست گفته باشد، حق، در مخالفت با زن است.

و از آنجا كه ما برخي زنان را متهم مي‏كنيم كه اينان در مسايل مربوط به عاطفه، تابع احساسات خود هستند يا همچنان در عقب‏ماندگي خود باقي مانده‏اند، اين عقب‏ماندگي به آراي زنان نيز سرايت مي‏كند. مگر آنكه بگوييم همه زنان چنين نيستند كه در ارزيابي مسايل فكري و اجتماعي تابع احساسات خود باشند، ما نمي‏توانيم همه زنان را عقب‏مانده بپنداريم و در مقابل نمي‏توانيم همه مردان را خردمند به حساب آوريم. بسيارند مرداني كه در موضعگيري خود تابع احساسات و در برخي زمينه‏ها در برخورد با امور از زنان عاطفي‏ترند. حال بايد اين حديث را چگونه بفهميم؟

ما اين حديث را چنين مي‏فهميم كه مرد نبايد صرفا به سبب پيوند طبيعي و عاطفي كه او و همسرش را به يكديگر متصل كرده و بر عنصر غريزي موجود بين آن دو، استوار است، تسليم زن شود. طبعا ما مي‏دانيم كه چنين علاقه‏اي كه جنبه عاطفي و جنبه جنسي آن با يكديگر در هم آميخته است تأثيرات بزرگي بر شخصيت مرد به‏جاي مي‏گذارد و گاه او را چنان شيفته زن مي‏كند كه تسليم او شود، به‏گونه‏اي كه زن به خاطر تسلط عاطفي و جنسي‏اش بر مرد نظر خود را بر او تحميل كند و در موارد بسياري او را به موضعگيري نادرست وادار سازد. اين، همان چيزي است كه در دستگاههاي جاسوسي و اطلاعاتي هم مي‏بينيم كه براي دست‏يابي به اسرار نظامي، زناني را استخدام مي‏كنند تا براساس يك رابطه ويژه از سياستمداران و نظاميان بلندپايه اطلاعات به دست آورند.

حديث منقول از پيامبر گرامي، چنانكه ما مي‏فهميم تأكيد دارد بر اينكه مرد، همسرش را به تسليم‏شدن در برابر او و پذيرش نظر او در همه

امور، عادت ندهد، تا اين حالت زمينه تسلط همسرش را بر خود او فراهم نسازد و موجب سلب اراده‏اش نگردد.

بنابراين معني «شاوروهن و خالفوهن» اين است كه زنان را به مخالفت كردن با نظراتشان عادت دهيد. اين عادت‏دهي به مرد اين امكان را مي‏دهد تا در برابر خواست زن بايستد. چنانكه خود زن هم احساس مي‏كند كه شوهرش قدرت ايستادگي در برابر برخي از خواسته‏هايش را دارد.

اين مطلب با سخن امام علي(ع) در حديثي كه به آن بزرگوار نسبت داده شده است همخواني دارد كه:

«لاتطيعوهن بالمعروف كي لايطمعن في‏المنكر». ايشان را در امر نيك اطاعت نكنيد تا براي امري ناپسند در شما طمع نكنند.

مقصود از اين سخن آن است كه مرد، زن را به اطاعت مطلق در برابر او حتي در كار نيك عادت ندهد طوري كه اين كار، اطاعت از خود زن به شمار آيد نه به سبب نيك‏بودن آن كار.

زيرا تسليم‏شدن در برابر زن و اطاعت مطلق از او گاه او را به طمع مي‏افكند تا با سوءاستفاده از اهرم عاطفي و جنسي، شوهرش را به كار ناپسندي وادار كند.

بنابراين حديث پيامبراكرم، از ارزش رأي زن خبر نمي‏دهد تا منظورش اين باشد كه رأي زن بي‏ارزش است، بلكه از طبيعت رابطه زن و مرد سخن مي‏گويد. اين حديث به ما مي‏گويد كه رابطه زن و مرد بايد براساس احتياطي باشد كه به زن القا كند كه شوهر مي‏تواند با او مخالفت كند و نيز به مرد بفهماند كه تسليم [محض] زن نشود. بنابراين حديث «شاوروهن و خالفوهن» بر آن نيست كه رأي زن هنگام مشورت شوهرش با او، ضد حقيقت است. بلكه مي‏خواهد بگويد: زنان را در برخي شرايط به مخالفت ورزيدن عادت دهيد تا با سوءاستفاده از جنبه

عاطفي درصدد سيطره بر مردان برنيايند و مردان بتوانند در اين شرايط مقاومت كنند.

معناي «شاوروهن و خالفوهن» اين است كه زنان را به مخالفت كردن با نظراتشان عادت دهيد. اين عادت‏دهي به مرد اين امكان را مي‏دهد تا در برابر خواست زن بايستد. چنانكه خود زن هم احساس مي‏كند كه شوهرش قدرت ايستادگي در برابر برخي از خواسته‏هايش را دارد.

براين اساس، طبيعي است كه ممكن باشد، مرد با زن مشورت كند و آن دو اختلاف رأي داشته باشند تا با نقد نظرات خود از ابهام بيرون آيند به حقيقت مسأله دست بيابند.

در آغاز گفتيم كه ما نمي‏توانيم معني ظاهري اين حديث را بگيريم. اگر چنين كنيم مفهوم حديث اين خواهد بود: اگر مردي بي‏نماز با زن مؤمن خود مشورت كند آيا نماز بخوانم يا نه؟ و زن بگويد: بله، نماز بخوان، شايسته است كه مرد با نظر او مخالفت كند و نماز نخواند.

درحالي كه معناي حديث اين نيست، بلكه چنين است كه با زنان در برخي‏ازامورمشورت كنيد و در برخي از امور مخالفت كنيد تا زن احساس كند كه نمي‏تواند شوهرش را زير سلطه خود بگيرد و مرد هم بفهمد كه نبايد تسليم زن باشد، بلكه بايد در اين زمينه جانب احتياط را رعايت نمايد تا علاقه به همسرش او را به نافرماني خداوند سبحان نكشاند.
گذشته از اين، مي‏بينيم كه اسلام، جامعه اسلامي را جامعه‏اي شورايي درنظر گرفته است. «... و امرهم شوري بينهم ... و كارشان بر پايه مشورت با يكديگر است.» معني اين آيه آن است كه مردم در تمام پيشامدها با يكديگر مشورت كنند و اين رايزني به ابراز نظرهاي مفيد و سازنده از آگاهان هر صنف مي‏انجامد. بر اين اساس، زن نيز جزيي از دايره شوراست زيرا جزيي از جامعه اسلامي است.

بسياري از زمينه‏ها وجود دارد كه مسؤوليت مرد و زن در آن مشترك است. مانند خانه، فرزندان و روابط مشترك اجتماعي. اگر زن از سطح فرهنگي و سياسي و اجتماعي خوبي برخوردار بود و در اين زمينه‏ها تخصصي داشت، لازم است كه مرد به گونه رايزني با او وارد گفت و گو شود تا در امور سياسي و اجتماعي و فرهنگي با هم يكدل و يكدست باشند، و از آنجا كه، شورا را تشكّلي براي پيروي يك گروه از گروه ديگر نمي‏دانيم بلكه عرصه ابراز نظرها و مباحثه‏ها و خدشه‏ها مي‏دانيم تا با گفت و گو، به باوري مشترك و تفاهمي مشترك دست يازيد، بنابراين، مشكلي بر سر راه رايزني مرد با زن و مشورت زن با مرد نمي‏بينيم مادام كه هركدام در پذيرش نظر مقابل آزاد باشند و در صورت قانع‏نشدن آن را نپذيرند. از اين‏رو زن مي‏تواند در تمام اموري كه در آن تخصصي دارد ـ بويژه اگر اين امور از اموري باشد كه او با تخصص ويژه يا مسؤوليت مشتركش با آن مربوط است ـ مورد مشورت قرار گيرد. دوست داريم يك بار ديگر تأكيد كنيم كه حديث درصدد پيشنهاد تجربه مخالفت در برخي از حالات است تا در روابط زن و مرد هماهنگي و توازن ايجاد شود.

به‏دلايلي


جهاد زن و اجازه شوهر
در تحقيق مسأله جهاد زن و اجازه شوهر لازم است نوع اين عمل جهادي را معين كنيم.

پرسيده مي‏شود آيا اين عمل جهادي براي زن از كارهاي واجب است؟ يعني آيا اسلام در مراحلي از حركت خود و در رويارويي فرهنگي، سياسي، نظامي با كفر و استكبار همان‏گونه كه به تلاش مرد نيازمند است به كوشش زن هم احتياج دارد؟ يعني همانطور كه اين تلاش براي مرد الزامي است براي زن نيز الزامي است يا نه؟ و آيا مصلحت برتري وجود دارد كه وحدت همه تلاشها براي رسيدن به نتايج سرنوشت‏ساز در اين حركت اسلامي ايجاب كند؟

هنگامي كه مسأله، مسأله اداي واجب شد بر زن فرض است با كارهايي كه مناسب شأن اوست و در هر مرحله‏اي به‏گونه‏اي است اقدام به آن نمايد.

حديث پيامبراكرم، از ارزش رأي زن خبر نمي‏دهد تا منظورش اين باشد كه رأي زن بي‏ارزش است، بلكه از طبيعت رابطه زن و مرد سخن مي‏گويد.

بايد سؤال ديگري را مطرح كنيم كه آيا اين وجوب، وجوب عيني است يا وجوب كفايي؟ زيرا واجباتي كه متوجه مرد و زن مي‏شود، گاه از قبيل واجبات كفايي است كه متوجه هر مكلفي است اما به سبب اقدام برخي به آن واجب، تكليف از ديگران ساقط مي‏گردد. و ممكن است واجبي، عيني باشد يعني اقدام به آن بر هر انساني واجب است چه آنكه انسان ديگري بدان اقدام كند يا نه. درحالي كه واجب كفايي مقتضي آن است كه اگر مرد به كاري كه بر زن واجب است، اقدام كند طوري كه نياز به تلاش زن نباشد، ديگر بر زن تكليفي نيست. اما اگر مرد بدان اقدام نكرد يا زن ديگري آن واجب را انجام نداد، او همچنان مكلف است تا آن واجب را به‏جاي آورد.

فقيهان در وجوب كسب اجازه ـ از كسي كه اذنش واجب است ـ مثل شوهر يا خانواده در برخي از حالات ـ بين واجبات كفايي و عيني فرق گذاشته‏اند. گاه گفته مي‏شود كه در واجب كفايي در صورتي كه اداي آن با حق شرعي شوهر منافات داشته باشد، اذن شوهر لازم است. البته در اين زمينه فتواها، گوناگون است. همين‏طور در اوامر دلسوزانه [و عاقبت‏انديشانه] خانواده نيز بايد اجازه طلبيد. اما اگر واجب عيني بود كه

بر زن و مرد واجب است چه ديگران بدان عمل كنند يا نكنند، ديگر رضايت‏شوهروخانواده‏شرط نيست زيرا وجوب، وجوبي عيني است. در اين صورت واجب‏نيست‏كه‏زن‏ازشوهرياخانواده‏اش‏اذن‏بگيرد بلكه بر او واجب است در صورتي كه آنها مانع او شوند، ازدستورشان سرپيچي كند.


حل اختلافات زناشويي
هنگامي كه اختلافي بين زن و شوهر اتفاق افتاد خانواده‏شان در ايجاد سازش بين آن دو مي‏كوشند. اين آيه قرآن كريم نيز به همين امر فرامي‏خواند: «و ان خفتم شقاق بينهما فابعثوا حكما من اهله و حكما من اهلها ان يريدا اصلاحا يوفق‏اللّه‏ بينهما» «اگر از اختلاف ميان زن و شوهر آگاه شديد، داوري از كسان مرد و داوري از كسان زن برگزينيد، اگر آن دو را قصد اصلاح باشد، خداوند ميانشان موافقت پديد مي‏آورد.» و اگر تلاشهاي صلح به جايي نرسيد و هيچ راهي از راههاي تداوم زندگي زناشويي باقي نماند و بيم آن رود كه تداوم زندگي براي آن دو يا براي جامعه و يا فرزندان مشكلات بزرگتري به وجود آورد روآوردن به طلاق به عنوان يك راه‏حل به نظر مي‏رسد. در اين شرايط طلاق وسيله‏اي طبيعي براي پايان دادن به پيوند [زناشويي] است چنانكه قطع‏رابطه، راه‏حلي براي پايان دادن به ديگر پيوندهاي انساني [نامطلوب] است.

درجايي كه زندگي مشترك زن و شوهر به مشكلاتي بي‏پايان كه زندگي را به شكل جهنمي غيرقابل تحمل درآورد بيانجامد و زن و شوهر در آن امنيت روحي و حياتي نداشته باشند طلاق راه‏حلي مناسب است. در عين حال ممكن است كه اين جدايي در رشد طبيعي فرزندان تأثير بگذارد به‏گونه‏اي كه شخصيت و روانشان را ويران كند. و گاه به خاطر ارتباط زن و مرد با خانواده خود به مشكلات اجتماعي بيانجامد. يعني اينكه استمرار پيوند با همه مشكلاتش گاه به فتنه‏اي كور ميان دو خانواده تبديل مي‏شود. خداوند سبحان، ازدواج را بر پايه‏هاي «مودت» و «رحمت» قرار داده است بنابراين هنگامي كه مودت و رحمت به كينه و خشونت انجاميد و نتوانستيم اين زندگي را به وضعي بهتر درآوريم، و ممكن است كه ادامه يافتن رابطه زناشويي به معصيت خدا بيانجامد يعني زن در رابطه با شوهرش از دستورات الهي سرپيچي كند و شوهر در رابطه با همسرش نافرماني خدا را كند، لازم است طلاق صورت بگيرد.

چاپ این نسخه درجه: 0.00   چند مرتبه به این پست امتیاز داده اند: 0 مرتبه

نظرات

تنها کابران عضو میتوانند نظر دهند.
 
 

 
 طراحی سايت توسط شهر الکترونیک کرمان  پشتیبان رسمی سیستم مدیریتی سایت ساز دریا طراحی شده است.