سيستم مديريت محتواي ياس/دفتر امام جمعه بخش چترود  

مطالب

خانه مشهور لیست اضافه

بهداشت خانواده بهداشت روانى در خانواده و اجتماع

ارسال شده توسط: مدیربازدید شده: 865 مرتبه
دسته: خانوادهتاریخ: 1388.11.03
 
بهداشت خانواده بهداشت روانى در خانواده و اجتماع
دكتر آذر آذرى ـ دكتر حسين برهانى

همان گونه كه در گذشته نيز به اطلاع رسيد, بهداشت روانى عبارت است از مجموعه عوامل ذهنى و روانى كه بر روى بهداشت و سلامت فرد و جامعه تاثير مى گذارند. به عبارت ديگر, بهداشت روانى عبارت است از پيشگيرى از بروز و پيدايش اختلالات روانى و روان تنى به اين هدف كه تك تك افراد و سرانجام اجتماع در جاده سلامتى قرار بگيرند.

اگر چه بين روان و تن آدمى ارتباط تنگاتنگى وجود دارد و در واقع نمى توان بين اين دو فرق گذاشت, اما بايد به اين نكته اذعان داشت كه هرچند جسم انسان در جاده سلامتى تا مرحله ميان سالى داراى سير صعودى است, ليكن مثل تمام پديده هاى طبيعى ديگر پس از مدتى وارد مراحل تخريب سلولى, كهولت و فرسودگى جسمانى مى شود, در حالى كه براى روان انسان بايد جايگاه والاترى در نظر بگيريم, چرا كه اين يكى بر خلاف اولى, در صورتى كه زير لواى الطاف و توجه خداوند مهربان قرار گيرد, نه تنها دچار فرسودگى و تخريب نمى شود, بلكه تا آخرين لحظات زندگى و پس از آن نيز به رشد و تكامل خود ادامه مى دهد.

پس, از اين گستردگى مفهوم در مى يابيم كه بهداشت روانى, طيف گسترده و وسيعى دارد كه آحاد جامعه جهانى را در بر مى گيرد و فقط شامل بيماران روانى نمى شود. بهداشت روانى, كليه اقدامات پيشگيرانه و جستجوى تمامى راههاى نيل به آرامش ذهنى, روحى و رفاه اجتماعى را در بر مى گيرد.

حال بايد بررسى كنيم كه آيا بهداشت روانى, يك امر حياتى و ضرورى است يا يك شعار لوكس؟ بروشنى مى توان گفت كه بهداشت روانى يك شعار لوكس كه فقط بازار مصرف براى مرفهين بالانشينى دارد, نيست. با اين حال, براى اينكه اهميت موضوع روشنتر شود, بگونه اى ملموس و واقع بينانه به آن مى پردازيم. به همين خاطر ناگزيريم كه حساسترين دوران زندگى را مورد بررسى قرار دهيم.

همان گونه كه در مطالب قبل گفتيم, انسان از ابتداى تولد داراى بعضى از نيازمنديهاى اساسى است كه شامل نياز به اكسيژن, آب و غذا مى شود. در اين راستا نياز انسان بخصوص در دوران شيرخوارگى به مادر نيز از جهت تاثيرات عاطفى و روانى براى ما يك نياز اساسى و زيربنايى محسوب مى شود و به نظر مى رسد كه هر قدر در رفع اين نيازمندى و اشباع آن كوشش شود, به همان ميزان در راه سامان دهى به آينده يك انسان قدم برداشته ايم. بايد به اين حقيقت اعتراف كنيم كه مادر, سر منشا بهداشت روانى انسان است كه بطور مستقيم به دوران باردارى و دوران مادرى مربوط مى شود. فعاليت دوران مادرى شامل مجموعه اى از اعمال عاطفى, تربيتى و روانى است كه بطور مداوم كودك را مورد محبت و عشق قرار مى دهد.

روان پزشكان براى آشكار شدن اين واقعيت دست به تجربياتى زده اند. آنها دو گروه از شيرخواران را زير نظر گرفتند. يك گروه كه بطور طبيعى مورد محبت و عطوفت مادر قرار داشتند و گروه ديگر كه كمتر مورد محبت و علاقه مادر قرار مى گرفتند. گروه اخير كه از فعاليت دوران مادرى كافى برخوردار نبودند, دو نوع واكنش از خود نشان دادند, يكى واكنشهاى منفى كارانه و ديگرى واكنشهاى پرخاشگرانه.

بطور روشن, واكنشهاى منفى كارانه شامل لجاجت, بى قرارى, مقاومت در برابر خواست پدر و مادر, بى اشتهايى, كشيدن دست از پدر و مادر و عدم اعتماد به آنهاست. واكنشهاى پرخاشگرانه نيز شامل بعضى از اعمال تهاجمى طفل در برابر محيط اطرافش مى باشد. بايد اضافه كنيم ك رنگ پريدگى, تنفس نامنظم و ناراحتيهاى گوارشى نيز بر اثر كافى نبودن فعاليت مادرى ايجاد مى شوند. درمان اين واكنشها شامل برقرارى تحريك حسى است كه فقط بايد توسط مادر انجام شود. منظور از تحريك حسى همان دست نوازش و ابراز عشق و علاقه به شيرخوار است.

گريه نوزاد يك بازتاب است كه منجر به سازگارى سيستم تنفس او با شرايط پس از تولد مى شود, اما مكيدن يك مكانيسم آرام بخش است, بگونه اى كه اولين رضايت و آرامش خاطر نوزاد از مكيدن حاصل مى شود كه از وجود مادر ريشه مى گيرد. مكيدن نيز يك نوع تحريك حسى است كه وقتى با صداى قلب مادر و نجواى عاشقانه وى عجين شود, قابل وصف نيست.

تجربه ديگر نشان مى دهد كه مادر بايد در دوران شيرخوارگى, تمام نيازمنديهاى كودكش را برطرف سازد. اين نيازها فقط شامل غذا, آب و لباس نمى شود, بلكه شيرخوار بشدت نيازمند عواطف است, چرا كه او در اوج وابستگى روحى و عاطفى به مادر قرار دارد. كودك آرامش روانى و امنيت خود را بطور صددرصد, وابسته به وجود مادر مى داند. او در برابر نبود مادر آسيب پذير و عاجز است. در اين تجربه ثابت شد كه اگر كودكى را كه روابط طبيعى با مادرش داشته به محيط ناآشنا و غريبه اى منتقل كنند, و مدتى در آنجا نگهدارى شود, شيرخوار از نظر پاسخ روانى ابتدا اعتراض مى كند, بعد نااميد مى شود و سپس انكار مى كند.

كودك از اينكه خود را در پناه مادرش نمى بيند, مضطرب و متوحش است. او در محيط ناآشنا, گيج و وحشتزده است, بلند گريه مى كند, به هر صدايى كه شباهتى به صداى مادر داشته باشد حريصانه توجه مى كند. اين واكنشها ممكن است از چند ساعت تا هشت روز طول بكشد. سپس كودك بتدريج نااميد مى شود, به تناوب يا بطور دائم و يكنواخت گريه مى كند, گوشه گير و بى تفاوت مى شود, ممكن است بظاهر آرامش يافته باشد, اما در حقيقت هنوز سوگوار مادر است. اگر مادر بزرگ يا مادر خوانده اى در آن محيط ناآشنا حاضر باشد, كودك در ظاهر, نياز به مادر اصلى را انكار مى كند و گاهى حتى با تمام مادرها قهر مى كند و نياز به مادر را منكر مى شود. او در عالم خود فرو مى رود و به ديگران اعتماد ندارد و علاقه و احساسش را به اشيا و اسباب بازيها منتقل مى سازد; زيرا آنها را براى خود ماندگارتر و قابل اطمينان تر مى يابد.

بنابراين, فعاليت كافى دوران مادرى, يعنى بهداشت روانى يا لااقل ايفاى مسووليت مادربودن, مقدمه اى است كه به ذهنيات, روان, رفتار و اخلاق انسان سروسامان مى دهد تا فرد و جامعه, آماده و مستعد دريافت خدمات بهداشتى و تامين سلامت اجتماعى گردند.

بطور كلى, دو دسته عوامل بر شكل گيرى روحيات, رفتار و شخصيت انسان اثر مى گذارد:

الف ـ عوامل فردى كه شامل نيازمنديهاى اساسى انسان است و بايد برآورده شود و بطور عمومى يا اكتسابى يا مادرزادى است.

ب ـ عوامل محيطى كه اكتسابى بوده و شامل كليه عوامل اجتماعى, اقتصادى و فرهنگى مى شود.

انسان براى زندگى, مجبور به تطبيق خود با محيط است. براى مثال بايستى با آداب و رسوم و زبان جامعه خويش سازگارى پيدا كند. انسان در ارتباط با سازگارى اجتماعى, از دوران شيرخوارگى تا كودكى بايد سه مرحله رشد اجتماعى و تطابق محيطى را بگذارند:

1ـ تطابق اوليه يا رشد اجتماعى ابتدايى: در اين دوره, شيرخوار حتى از ابتداى تولد مجبور به سازگارى با محيط جديد است. هر نوزادى در لحظه به دنيا آمدن بايد گريه كند. اين موضوع ساده داراى يك مكانيسم حيرتآور و حكيمانه است. گريه يك بازتاب اجتماعى است كه سيستم تنفس كودك نيازمند اين فرآيند عجيب است. نوزاد بايد با هواى سرشار اكسيژن و شرايط و زندگى جديد سازگارى پيدا كند و احتمالا كار دشوارى است; دوره رشد اجتماعى ابتدايى شيرخوار زيرسلطه نيازمنديهاى فيزيولوژيك خود مى باشد. بايد اين خواستها و نيازها با هم هماهنگ شوند تا سازگار با محيط راحت تر انجام گيرد. بتدريج در طول دو سال از اول زندگى, اعمال فيزيولوژيك و طبيعى شيرخوار به سمت وحدت و هماهنگى بيشتر حركت مى كنند. اعمال حسى و حركتى او تكامل بيشترى پيدا كرده و تا حدودى مجموعه نيازمنديهاى جسمى و روانى او از هم غيرقابل تفكيك مى شود. ويژگى اين دوره, وابستگى شديد به مادر است و تا دوسالگى طول مى كشد.

2ـ سازگارى خانوادگى يا رشد اجتماعى خانوادگى: كودك مجموعه صفات و خصوصيات ژنتيك پدر و مادر را به ارث مى برد و همه اين ويژگيها تحت شرايط دوران قبل از تولد مى توانند تغييرات خاصى را در شكل گيرى شخصيت كودك ايجاد كنند. در واقع, كودك در اين دوره, الگوهاى رفتارى و اخلاقى خود را از محيط خانواده مى گيرد و از روى خصوصيات روانى و شخصيتى پدر و مادر همانندسازى مى كند. در اينجا خواستها و نيازمنديهاى طفل بايد با محيط اجتماعى و خانوادگى اش تطابق بيشترى پيدا كرده و تعديل شوند. اين كار, مستلزم آموزش است. بطور طبيعى, رفع هريك از نيازمنديهاى كودك (جسمى و روانى) منجر به احساس لذت مى شود. بنابراين, كودك به دنبال انگيزه ها و محركهاى لذتآفرين بوده, از محركهاى ناخوشايند گريزان است. پيمودن اين مسير براى او لذت بخش است, اما همان گونه كه گفتيم اين نيازمنديها بايد تعديل شود و تعديل آن نيز, مستلزم آموزش است. كودك بايستى بياموزد كه چگونه بايد اين تمايلات لذت جويانه با تمايلات خانواده اش هماهنگ شود. و اينجاست كه مفهوم تربيت روشن مى شود. تربيت, يعنى پرورش آن دسته از تمايلات و خصوصيات كه در جهت رشد شخصيت روانى فرد موثرند. بنابراين, سلامت جامعه, نتيجه منطقى سلامت خانواده است و ناهنجاريهاى روانى, پيامد ناگوار تمايلات كنترل نشده و تربيت نيافته خانوادگى است!

3ـ سازگارى اجتماعى نيز پيامد رشد و تطابق خانوادگى است...

((بهداشت خانواده))
بهداشت روانى




امنيت روانى
احساس امنيت يكى از نيازهاى اصلى انسان است. انسان از اوايل تولد براى اينكه از رشد جسمى و روانى خوبى برخوردار شود بايد از يك سلسله روابط عاطفى و محبتآميز برخوردار باشد. آغوش مادر اولين پناهگاه طفل است. او در آغوش مادر از آرامش خاصى برخوردار است. شيرخوار در حدود شش ماهگى با دنياى اطرافش ارتباط قابل توجهى پيدا مى كند كه بيشتر آن به رابطه اش با مادر مربوط مى شود, بطورى كه در فقدان مادر دچار اضطراب و هيجان مى شود. طفل اين هيجانات را با تنش عضلات شكم و اندامها بروز مى دهد, در حالى كه روى سينه مادر با شنيدن صداى قلب وى آرامش خود را باز مى يابد. كودك ابتدا با مادر, سپس با پدر و ساير اطرافيان احساس امنيت مى كند. براى اينكه كودكى به احساس امنيت برسد بايستى از مهر و محبت مادر و خانواده برخوردار باشد. تمام افراد خانواده بايد بدانند كه دوستى و محبت نسبت به كودك حتى از نياز او به غذا مهمتر است.


تشويق:
بطور كلى, هر انسانى بر اساس غريزه دوست دارد كه كارهايش مورد توجه ديگران قرار گيرد و در اين مورد كودكان از موقعيت

ويژه اى برخوردارند. كودك شما علاقه مند است كه بازى كردن, لباس پوشيدن, غذا خوردن, نقاشى و حتى خطوط كج و معوجى كه روى كاغذ مى كشد, مورد توجه شما قرار گيرد. او دوست دارد كه به كارهايش به عنوان يك فرد نگاه شود, نه به عنوان يك بازيچه, زيرا همان طور كه در مطالب قبل گفتيم نبايد به اعمال كودك فقط به عنوان سرگرمى بنگريم, چرا كــه او در حــال جسـتـجـو و كـنجكاوى و شـنـاخت قـابلـيـتهاى خود و محيط اطرافش هست.

برخورد مناسب با ذهنيات و تخيلات كودك باعث مى شود كه او از نابسامانيهاى روانى و در نتيجه از رفتارهاى ناهنجار اجتماعى در امان باشد. گفتنى است كه ما مجاز نيستيم تمام اعمال كودك را تاييد و تشويق كنيم, اما اينكه كدام يك از اعمال بايد مورد تشويق قرار بگيرد, موضوع بسيار مهمى است كه ساختار روانى ـ رفتارى آينده كودكان را تشكيل مى دهد.


تنبيه:
متاسفانه, برداشتى كه پدر و مادر از موضوع تنبيه دارند, ايجاد رعب و وحشت در دل كودكى كم سن وسال است كه بدترين شكل آن كتك زدن و تنبيه بدنى است و با كمال تاسف همين شيوه نادرست توسط معلمين و ناظمين مدارس ادامه مى يابد! و ما شاهد اثرات مخرب روانى ـ رفتارى آن بر كودكان هستيم كه سرانجام, به انزجار و تنفر كودكان از محيط خانه و مدرسه منجر مى شود. ريشه بسيارى از بزهكاريها و اختلالات و ناهنجاريهاى روانى از همين جا سرچشمه مى گيرد. شايد با ذكر يك مثال, بهتر بتوانيم نمونه اى از تنبيه مخرب و سازنده را در كودك بيان كنيم.

مادر هر روز صبح غذاى كودكش را آماده مى كند, اما كودك از خوردن غذا طفره مى رود. ما, در مى يابيم كه او قصد جلب توجه و التماس مادر را دارد. در اينجا برخورد نادرست اين است كه به او التماس و اصرار كنيم كه غذايش را بخورد و براى اين كار به وعده و وعيدهاى راست و دروغ توسل جوييم يا خشمناك شويم و با تهديد و كتك او را مجبور به خوردن كنيم. نتيجه اينكه, اين رفتار نادرست در آينده منجر به بروز ناهنجاريهاى رفتارى در كودك مى شود. برخورد درست آن است كه بعد از اينكه سفره غذا را آماده كرديم, او را نيز همچون سايرين براى صرف صبحانه دعوت كنيم. اگر امتناع كرد به او كمى فرصت دهيم و دوباره به او يادآورى كنيم كه اگر غذايش را نخورد سفره را جمع مى كنيم.پس ازاتمام فرصت داده شده, سفره غذا را جمع مى كنيم. اين كار بايد ادامه يابد تا آنجا كه كودك مشتاقانه وبارغبت برسرسفره حاضر شود.

مثال دوم: كودكى است كه تمام اسباب بازيهايش را در اتاقهاى مختلف پراكنده مى كند و بعد از تمام شدن بازى آنها را جمعآورى نمى كند. در اينجا برخورد غلط اين است كه بگوييم: اى بچه بى تربيت و بى نظم! همه جاى خانه را كثيف كردى! تو لياقت ندارى كه برايت اسباب بازى بخرم . تو بايد بروى تو كوچه با سنگ و خاك بازى كنى. الاذن تو را در اتاق زندانى مى كنم و بعد هم چند سيلى به گوش بچه بنوازد! نتيجه اين برخورد و تكرار آن باعث مى شود كودكى ترسو و توسرىخور و بى انضباط بار آيد كه اعتماد به نفس ندارد و بنابراين دچار نوعى اختلال روانى ـ رفتارى خواهد شد. برخورد مناسب و صحيح آن است كه ابتدا خود شما با كمك كودك اسباب بازيها را جمعآورى كنيد و با ملايمت اما جدى به كودكتان بگوييد: در صورتى كه اسباب بازيهايت را در خانه پخش كنى آنها را جمع مى كنم و ديگر به تو نخواهم داد, اما اگر اسباب بازيهايت را جمعآورى كنى و در جاى مخصوص بگذارى, باز هم برايت اسباب بازى مى خرم. سعى كنيد به ساده ترين شكل او را توجيه كنيد. براى مثال بگوييد: اگر مهمان به خانه ما بيايد و ببيند كه هر كدام از اسباب بازيهايت را گوشه اى انداخته اى, آن وقت مهمان ما مى گويد: اين خانه چقدر گثيف شده! اين اسباب بازيها مال كيست؟ چقدر اينجا نامرتبه! آن وقت مادر ناراحت مى شود.! روز بعد سعى كنيد يك نوع اسباب بازى به كودك تحويل دهيد و پس از اتمام بازى, كودك آن را به شما تحويل دهد و شما اسباب بازى ديگرى به او بدهيد. پس از مدتى خواهيد ديد كه كودك شما بسيار منظم ومرتب شده و ديگر خودش به تنهايى اين كار را مى كند. آن وقت شما از آرامش و انضباط كودكتان خشنود مى شويد.

فراموش نكنيد كه بايد از كودك خود به اين خاطر تشكر كنيد.

آنچه كه كودك از عملكرد پدر و مادر خود در قالب ابراز محبت و تشويق يا تنبيه نسبت به خودش درك مى كند, نوعى آموزش و پرورش است كه در آينده در رفتار و اعمال او منعكس مى شود. كودك از ابراز محبت و دوست داشتن مىآموزد كه چگونه دوست بدارد و به چه چيزى محبت بورزد و از تشويق و تنبيه نتيجه مى گيرد كه نظم و دقت و صداقت پاداش دارد و بى نظمى و نادرستى كيفر دارد.

در هر حال, آنچه كه شما به عنوان پدر و مادر كودك بايد بدان توجه كنيد, استمرار و تداوم برخوردهاى سازنده و پرهيز از چندگانگى در برخوردهاست كه در غير اين صورت فرزندتان دچار تعارض روانى مى شود. او در حال تمرين الگوهاى رفتارى و همانندسازى است. كودك بايد آموزش ببيند كه به علت انجام اعمال خوب مورد تشويق قرار مى گيرد و هديه اى هم دريافت مى كند. بنابراين, انجام اين گونه اعمال برايش آرام بخش و اطمينان آور است و موجب سلامت روح و روان او مى شود. برعكس, به خاطر انجام برخى از كارها نه تنها مورد تشويق قرار نمى گيرد, بلكه گاه با ناراحتى پدر و مادر روبه رو مى شود كه براى وى حكم تنبيه را دارد. او مىآموزد كه اگر بخواهد در جمع خانواده و اجتماع, مورد قبول و تاييد ديگران باشد و تشويق گردد, بايد به فكر انجام بعضى از كارها نباشد. بطور كلى, كودك مىآموزد كه به خاطر خودش نيست كه مورد تشويق يا تنبيه قرار مى گيرد, بلكه به خاطر كارهايش مورد تشويق يا تنبيه قرار مى گيرد... .



كنترل رفتارهاى ناهنجار و هيجانات ناسالم كودكان اهميت بسزايى در تامين بهداشت روانى جامعه دارد.

رفتارهاى پرخاشگرانه كودكان در اكثر موارد بعلت ناكاميها و بر نيامدن انتظارات آنان از والدين و ساير اطرافيان بوجود مىآيد. كودك اين نوع عصبانيت را بصورت پاكوبيدن به زمين, جيغ و داد كردن و خود را به در و ديوار زدن و لجبازى بروز مى دهد. كج خلقى و رفتارهاى پرخاشگرانه در حدود سن 2 سالگى در بين كودكان شايع است. اين گونه رفتارها مى تواند امرى طبيعى باشد اما اگر ادامه يابد و تشديد پيدا كند كودك قادر به تطابق و سازگارى با محيط اطرافش نخواهد شد و تدريجا به يك عنصر ناهنجار در اجتماع مبدل مى شود. در برخورد با اين چنين كودكانى ابتدا بايد از محيط خانوادگى آنان سراغ گرفت. آيا اين خانواده با آرامش و امنيت مانوس است؟ تعداد فرزندانش زياداست؟اعتقادات مذهبىآن درچه سطحى است؟ شرايط اقتصادى حاكم بر خانواده چگونه است؟

بسيارى از عصبانيت ها و كج خلقيها ريشه در خانواده ها دارد هر چه روابط پدر و مادر پرتنش و غيردوستانه باشد و در حضور فرزندان با هم به جنگ و ستيز برخيزند و سخنان زشت و ناسزا بگويند كودكان آنان داراى ناهنجاريهاى رفتارى بيشترى خواهند بود زيرا كودك از بروز عصبانيت و كج خلقى ناگزير است تا از ميزان آنهمه هيجانات و التهابات درونى بكاهد. در برخورد با چنين كودكى بايد محيط زندگى آرامبخش گردد و بخصوص والدين بايد آرامش را به او بازگردانند تا كودك احساس امنيت و آسايش پيدا كند و اقدام اول, تصحيح روابط اعضاى خانواده و كاهش تنشها و هيجانات مخرب است.


كودكان هيپراكتيو ((پر حركت و داراى فعاليت زياد))
بازى و تحرك بدنى براى كودكان يك امر بسيار ضرورى و حياتى است به نحوى كه اگر بچه اى ساكت و آرام و بدون فعاليت باشد از سلامتى كامل برخوردار نيست اما تعدادى از كودكان هستند كه داراى حركات بدنى بسيار زياد مى باشند و بقول معروف از ديوار صاف بالا مى روند, سر خود را به ديوار مى زنند, مردم آزارى مى كنند, ظروف خانه را مى شكنند و بهم مى ريزند و شيشه هاى پنجره از دست آنها در امان نيستند. پرحرف اند و يك ريز حرف مى زنند و خلاصه كودكانى بيقرار و ناآرام هستند و در واقع آرامش را از خانواده و همسايه گرفته اند. اينها تمركز حواس ندارند قادر به يادگيرى و درك مطالب نيستند و عليرغم فعاليت بدنى زياد دچار كاهش قواى عقلى, ذهنى مى باشند. همچنين بين اعضاى بدن و ماهيچه هاى مختلف بدنشان ناهماهنگى و اختلال وجود دارد. البته در شرح حال اين چنين كودكانى گاه سابقه صدمات مغزى در حين زايمان يا بعد از آن وجود دارد. اين گروه از كودكان علاوه بر اينكه بايد از نظر رفتارى اصلاح گردند بايد به كمك برخى داروهاى محرك سيستم عصبى نيز تحت درمان و مراقبت قرار گيرند. البته پيامدهاى روانى و اجتماعى وجود چنين كودكانى كه احيانا در آينده خود نيز صاحب فرزندانى خواهند شد بسيار ناگوار خواهد بود.

حسادت نيز يك عكس العمل هيجانى ناسالم است. معمولا خانواده هايى كه پشت سرهم بچه دار مى شوند و متاسفانه فاصله مناسب (حداقل سه سال) را بين فرزندان رعايت نمى كنند منجر به اين مى شود كه بچه ها فاصله سنى بسيار كمى با هم داشته باشند و به محض ورود فرزند دوم, فرزند اول مورد بى مهرى و بى توجهى والدين قرار مى گيرد و او تدريجا نسبت به خواهر يا برادر نو رسيده اش حسادت مى ورزد و تا مرز دشمنى پيش مى رود و اگر مراقبت ويژه صورت نگيرد گاهى دست به اقدامات خطرناكى عليه تازه وارد مى زند. مى گويند دخترها حسودتر از پسرها هستند. توجه و محبت به نوزاد تازه وارد باعث مى شود كه كودك اول نيز به فكر جلب توجه والدينش بيفتد. او فكر مى كند شايد علت علاقه و محبت والدين نسبت به تازه وارد اين است كه او بطور خاصى گريه مى كند, سينه خيز و يا چهاردست وپا راه مى رود, مى غلطد و از اين كارهاى خوشمزه انجام مى دهد, لذا كودك اول نيز كوشش مى كند به رفتارهاى شيرخوارگى برگردد و همان كارها را تقليد نمايد, شايد بازهم مورد توجه و محبت والدين قرار بگيرد اما وقتى با عكس العمل تند و نادرست والدين مواجه مى شود كه مى گويند چرا اين كارها را انجام مى دهى! تو ديگه بزرگ شدى! اين كارها زشت است! مردم تو را مسخره مى كنند.

به اين صورت كودك مى بيند نه تنها با انجام كارهاى مشابه نوزاد و شيرخوار تازه وارد مورد توجه و محبت والدين قرار نگرفته است بلكه مورد سرزنش هم قرار مى گيرد لذا غمگين و افسرده مى شود يا تندخو و عصبانى مى شود و چشم ديدن خواهر يا برادر جديدش را ندارد. رفتار درست اين است كه والدين در حضور او به فرزند جديدشان خيلى ابراز محبت ننمايند زيرا حالت حسادت او را بر مى انگيزند. بهتر است مثل سابق به او نيز اظهار علاقه بنمايند تا او مطمئن شود كه هنوز در قلب مادر و آغوش پدر جايى دارد.

اصولا كودكانى كه رفتارهاى پرخاشگرانه و هيجانات ناسالم دارند علاوه بر اينكه در محيط خانوادگى آرامش ندارند با ورود به كودكستان و سپس مدرسه نيز با مشكلاتى مواجه مى شوند و معضلاتى نيز براى محيط خانه ـ مدرسه و جامعه ايجاد مى كنند. يكى ديگر از عوارض هيجانات ناسالم در بين كودكان, ترس از مدرسه است كه كودك بر نرفتن به مدرسه پافشارى مى كند و گاهى والدين خود را مجبور مى كند كه او در خانه بماند و بهيچ وجه حاضر به رفتن مدرسه نمى شود. در اين خانواده ممكن است اختلالات نوروتيك بيشتر باشد و كودك در يك فضاى متشنج و نامتعادل رشد يافته است. كودكى كه به مادرش شديدا وابسته است و مادرى كه ناآگاهانه از تمام اعمال و رفتار فرزندش حمايت مى كند, مسبب اصلى بروز اين ناهنجارى هيجانى و رفتار است. براى تصحيح اين رفتار ابتدا بايد مادر مورد روان درمانى قرار بگيرد و سپس فرزند درمان شود. گاهى لازم است مادر نيز همراه كودك به مدرسه بيايد و در مواردى كه ترس كودك خيلى شديد است تا مدت كوتاهى مادرو فرزندش هر دو در كلاس درس شركت كنند.

ادامه دارد.


پزشك مجله
اين شماره: خواهر ب ـ لارستان

مى خواستم مشكلى كوچك كه خانواده ام آن را بزرگ كرده اند به شما بگويم.

من دخترى هستم با سن كم كه تقريبا حدود يك سال ونيم است, دانه هاى كوچكى روى دستهايم بوجود آمده كه به مرور زمان بزرگتر مى شوند. پيش هر دكترى كه رفته ام و به هر كسى كه گفته ام اين دانه ها چى است؟ جواب دادند كه اسمش ((زگيل)) است و با هر دارويى هم كه درمانش كردم بهتر نشد. بلكه بدتر هم شد چون به جز دستهايم در روى پاها و صورتم هم ظاهر شده است. مادرم مى گويد خودش مى رود ولى خودم مى گويم اگر خودش بهتر مى شود پس چرا بيشتر مى شودo!

خواهر گرامى! همانطور كه نوشته ايد مشكل شما بسيار جزيى است. اصولا برجستگيهاى كوچكى كه بر سطح پوست هستند, برخى مسطح و برخى داراى پايه هستند و به هر دو فرم زگيل مى گويند. علت زگيل يك نوع ويروس است كه گاهى در اثر دستكارى و يا حتى خودبخود منتشر مى شوند و گاهى در تمام سطح بدن ديده مى شود ولى بيشتر روى دستها قرار دارند. زگيل ياwart مشخصاتى دارد از جمله قطر زگيل معمولا از نيم سانتى متر تجاوز نمى كند. دوره نهفته آن طولانى است يعنى از زمان آلودگى به ويروس تا ايجاد زگيل تا 18 ماه هم طول مى كشد. بهبود خودبخود در 50% موارد ديده مى شود و گاهى عود زگيل زياد است. راه پيشگيرى از ايجاد يا انتشار زگيل اين است كه از دستكارى زگيل ها جدا خوددارى شود مخصوصا افرادى كه زگيل مسطح دارند از خاراندن روى آن بايد خوددارى نمايند و راه درمان اين است كه اولا در بيش از 50% موارد زگيل ها خودبخود بهبود پيدا كرده و از بين مى روند ولى گاهى با استفاده از جراحى (الكتروكوتر) و يا استفاده از منجمد كردن زگيلها با استفاده از ((ازت مايع)) اقدام به درمان مى كنند. درمان ديگر استفاده از برخى تركيبات داروئى حاوى مواد اسيدى است. همچنين با استفاده از ليزر نيز مى شود زگيلهاى عود كننده و ((سمج)) را درمان نمود. البته جهت درمانهاى فوق الذكر بايد به درمانگاه يا متخصص پوست مراجعه نماييد.


چاپ این نسخه درجه: 0.00   چند مرتبه به این پست امتیاز داده اند: 0 مرتبه

نظرات

تنها کابران عضو میتوانند نظر دهند.
 
 

 
 طراحی سايت توسط شهر الکترونیک کرمان  پشتیبان رسمی سیستم مدیریتی سایت ساز دریا طراحی شده است.