سيستم مديريت محتواي ياس/دفتر امام جمعه بخش چترود  

مطالب

خانه مشهور لیست اضافه

آيا شما مي دانيد در ذهن دانش آموزتان چه مي گذرد؟

ارسال شده توسط: مدیربازدید شده: 923 مرتبه
دسته: خانوادهتاریخ: 1388.11.03
 
آيا شما مى دانيد در ذهن دانش آموزتان چه مى گذرد؟

يكى از خواهران آموزگار دبيرستان, در سال تحصيلى جارى, نخست چند دقيقه به دانش آموزان خويش فرصت داده است كه به صورت آزاد فكر كنند و سپس از آنان خواسته است كه آنچه را كه در آن چند دقيقه بدان مى انديشيدند روى كاغذ بياورند. آنچه در پى مىآيد نتيجه اين ابتكار است. مجله پيام زن با سپاسگزارى از اين آموزگار ارجمند, متن اين نوشته ها را بدون هيچ قضاوتى در اختيار خوانندگان عزيز قرار مى دهد. اصل اين نوشته ها در دفتر مجله موجود است. اميد است كه اين ابتكار در مجموع مفيد باشد.

سلام عليكم

پس از تقديم عرض سلام به شما دبير محترم, خدمت شما عرض مى كنم كه من چه فكرى مى كردم. من هميشه به اين فكر هستم كه چه كسى به عنوان دست قرض به ما 5 هزار تومان پول مى دهد كه پدرم را به دكتر ببريم و عمل كنيم. به مدت يك هفته است كه در اين فكريم و عمو و خاله و دايى هم نداريم و در اين شهر غريب هستيم.

چقدر خوب بود كه انسان هميشه به خواب ابدى مى رفت و در اين دنيا با هيچ كس معاشرت نداشت.

بسم الله الرحمن الرحيم. من فكر كردم كه چون خيلى به قرآن علاقه دارم در حال خواندن قرآن به ((ترتيل)) منشاوى هستم و كسانى كه در اطراف من هستند تشويق مى كنند و ((الله, الله)) مى گويند. من از تلاوت قرآن بسيار لذت مى برم.

از شما هم مى خواهم بيشتر در كلاس قرآن با ترتيل بخوانيد.

متشكر

من فكر مى كنم كه اگر انسان به فكر معاد و روز قيامت باشد, ديگر به دنبال كارهاى زشت نمى رود و از كارهاى بد دورى مى گزيند.

به نام خدا. در عالم خيال ديدم كه در بيمارستان بر روى تخت اتاق عمل خوابيده ام و مادرم نيز در تخت ديگر بيهوش است. دكتر بعد از انجام آزمايشات و گرفتن گروه خون و ديگر آزمايشات گفت:

شرايط براى انجام تبادل و پيوند كليه مناسب است. بعد ديدم كه بيهوش شدم و جراح با چاقو و ديگر وسايل كليه ام را درآورد و در كاسه اى گذاشت. بعد ديدم كليه فرسوده مادرم را درون ظرفى نهاده و از اطاق خارج شدم و كليه مرا به مادرم پيوند زدند و بعد مادرم را سرحال ديدم كه دست خواهر و برادرم را گرفته و با صورتى بشاش به ما نگاه مى كند. كاش اين خيال حقيقت بود. اى كاش.

بسمه تعالى

كاش اين زندگى ابدى بود و همه انسانها خوب بودند و هيچ انسان بدى در اين دنيا وجود نداشت.

بسمه تعالى. تنها فكر من اينكه فكر مى كنم چه جورى مى توانم خداوند متعال را بشناسم و در مقابل شناختم چه عملى را انجام مى دهم, آيا مى توانم بنده شايسته خدا باشم يا نه؟

فكر اينكه چقدر خوب مى شد كه انسان خودش به بهشت برود و هر كس را هم كه دوست دارد با خود و به ميل خود به بهشت ببرد. آن وقت مى شود تشخيص داد چه كسى چه كسى را دوست دارد؟ انسان را شاد و خوشحال مى كند.

فكر من در اين بود كه آيا مى توانم درسم را طى اين سه سال ادامه دهم يا كه نه؟

و آيا مى توانم وارد دانشگاه شوم يا نه؟ طى سه سال تشكيل زندگى مى دهم ولى مطمئنم كه تشكيل زندگى به درد ما نمى خورد. بايد به فكر آينده باشيم. راستش چند روز پيش براى من يك خواستگار آمد و مادرم اينا, من را توى محكمه قرار داده اند كه جواب بدهم ولى من دوست دارم وارد دانشگاه شوم.

من فكر كردم اگر دانشگاه مى رفتم و پرستار مى شدم چى مى شد؟ شاگرد اول مى شدم, توى ليست انتخاب مى شدم براى رفتن به اروپا يك فرد واقع بين تر از حالا مى بودم و زندگى ام را در كام خود و ديگران شيرينتر مى كردم.

من فكر مى كنم كه آيا مى توانم پيرى خود را ببينم يا نه؟

فكر كردم كه خوب يكى از بندگان شايسته و مقرب خدا بودم و خداوند ما را از مقربين خود قرار مى داد. فكر ديگرم در ترس اين بود كه آيا مى توانم به ترتيل, خوب قرآن را بخوانم يا نه؟

من هر وقت كه به فكر مى روم و فرصتى براى فكر كردن دارم فقط به مردن فكر مى كنم. من فكر مى كنم كه مرده ام و مرا به غسال خانه بردند و شستند و بعدا خاكم كردند و از شدت ترس به خودم مى لرزم, ولى هر چه مى خواهم از اين فكر بيرون بيايم نمى توانم.

بسمه تعالى. به آينده فكر مى كردم, به شغلى كه دارم و اينكه چگونه بتوانم در آنجا مرحله اخلاق فردى را رعايت كنم و توجهى به چيزهايى كه شخصيت معنوى و ... فردا را مختل مى كند نداشته باشم.

در اين فكر بودم كه فكرم به يكى از شاگردان رسيد كه خودكشى كرده بود و ايشان از خودكشى نجات پيدا كردند ولى از دو چشم نابينا شدند و بحمدالله امروز شنيدم كه ايشان يك چشمشان شفا پيدا كرده است. خدا شاهد است كه چقدر خوشحال شدم و به نظر من فكر مى كنم كه اين لطف و مرحمت خداوند بوده است كه خدا نخواسته ايشان تا ابد در عذاب باشند و فقط عذاب دنيوى كه براى بخشش گناه فكر خودكشى او بوده است براى او قرار داده است.

انشاالله به لطف خداوند ايشان شفا پيدا كند و همه مريضان

بسمه تعالى. چند روز پيش پدر من با عمويم از... به ... مى رفتند. در بين راه به علت نبستن زنجير به ماشين در وسط جاده به دور چرخ زده بود و سر خورده و به طرف[ ... خوانده نشد] رفته بود. فكر مى كردم كه خدا چقدر بزرگ بوده كه در آن لحظه, نه ماشينى از دو طرف آمده و نه ماشين طورى شده.

بسمه تعالى. مدتى است دايم به اين جهان و جهان آخرت مى انديشم كه قبل از اينكه ما به دنيا بياييم زمان چگونه بوده است و در آينده چگونه خواهد بود؟ در تمام لحظات به فكر پوچى و بى ارزشى دنيا هستم. با اين حال بيشتر وقتم را به فكر كردن مى گذرانم تا به عمل. نمى دانم چرا مى خواهم ابتدا دريابم كه چه كسى هستم؟ براى چه به دنيا آمده ام و به كجا مى روم و نتيجه چه خواهد بود؟ گاهى اوقات حالت عجيبى پيدا مى كنم كه لرزه اى عجيب در قلبم مى افتد. نمى دانم چه كنم؟

معلم گرامى, من هر وقت به فكر فرو مى روم هميشه آينده نگرى مى كنم, مانند اينكه زندگيم در آينده چگونه است و در مورد كارم كه آيا مى توانم تا آخر كارم را ادامه دهم يا خير؟ هميشه به اين دو فكر مشغول هستم و همين كه دوست دارم روزى بتوانم حافظ قرآن باشم كه اميدوارم به اين آرزويم برسم. ان شاالله

من فكر مى كردم كه راستى اگر آدم هميشه به ياد روز معاد و قبول داشتن اين اصل باشد مطمئنا هيچ وقت سعى نمى كند گناه كند و دايم دلش مى خواهد كارى كند كه در درگاه خداوند بارى تعالى سرافراز باشد و هم اينكه اگر از لحظه لحظه عمرمان به خوبى استفاده كنيم ديگر هيچ دقيقه اى را بيهوده نخواهيم گذراند. پس آن وقت وجدان ما راحتتر و آسوده تر خواهد بود و اين كه فكر كردم, فكر كردن عملى بسيار خوب است. براى پى بردن به وجود خودمان.

فكر مى كردم در غارى كه اصحاب كهف بودند نشسته ام. ناگهان دو فرشته سفيد, بالهايشان را باز كردند و دستهايم را گرفتند و به آسمان بردند ...

چاپ این نسخه درجه: 0.00   چند مرتبه به این پست امتیاز داده اند: 0 مرتبه

نظرات

تنها کابران عضو میتوانند نظر دهند.
 
 

 
 طراحی سايت توسط شهر الکترونیک کرمان  پشتیبان رسمی سیستم مدیریتی سایت ساز دریا طراحی شده است.