سيستم مديريت محتواي ياس/دفتر امام جمعه بخش چترود  

مطالب

خانه مشهور لیست اضافه

بخشی از تاریخ شهداء اُحد و درس های آن

ارسال شده توسط: مديربازدید شده: 725 مرتبه
دسته: سخنراني ها در جلسات درس اخلاق و با موضوع اخلاقتاریخ: 1393.03.13
 
سخنراني حجت الاسلام والمسلمین علی ابراهیمی امام جمعه محترم بافت در شهداي احد 92
بخشی از تاریخ شهداء اُحد و درس های آن
http://yascms.ir/istgah/ebrahimi3.jpg

بسم الله الرحمن الرحیم
خداوند متعال را شکر گزاریم که توفیق عنایت فرمود تا از مکان مقدس و زیارت 72 شهید اُحد زیارت و بازدید کنیم.
کوه اُحد

کوهی که روبروی دوستان است، کوه اُحُد است، دلیل نام اُحد این است که این کوه تنها است و چند کوه به هم پیوسته نیست.پیغمبرخدا(صلی الله علیه و آله و سلم)می فرمودند:«ُجَبَلٌ يُحِبُّنا وَ نُحِبُّهُ»کوه اُحد ما را دوست می دارد و ما هم کوه اُحد را دوست می داریم.در کنار کوه اُحد، کوه کوچکی است، به نام جبل الرماة(کوه تیراندازان)یا جبل العینین(دو چشمه در آنجا جاری بوده و الان خشک شده است)می گویند.
داستان نبرد اُحد
این منطقه شاهد نبرد اُحد در سال سوم هجرت(پنجم شوال)بوده است، سه سال بود که پیغمبرخدا(صلی الله علیه و آله و سلم)وارد شهر مدینه شده بودند و دشمن تصمیم گرفت اسلام را با لشکر 3000 نفری از پای دربیاورد(بعد از جنگ بدر که در سال دوم اتفاق افتاده بود، یک سال بعد دشمن تمام ساز و برگ جنگی خود را جمع کرد و به شهر مدینه حمله کرد)اطراف شهر مدینه، مانند u انگلیسی و مانند نعل اسب سنگ لاخ است و کسی که بخواهد وارد شهر مدینه شود، باید از روبرو وارد شود، الان جایی که ما هستیم پشت شهر مدینه از سمت مکه است.اطراف شهر موانع طبیعی(حرّه یعنی جایی که سنگ لاخ است)بوده و دشمن هم با اسب و شتر بوده و نمی توانسته از این مسیرها عبور کند و وارد شهر شود، بنابراین دشمن از طرف دیگر که مانند u انگلیسی است دور زد و از جایی که مانع طبیعی نبوده وارد شهر مدینه شده بعد شتران و اسبان خود را هم در نخلستان های اطراف مدینه رها کردند.پیغمبرخدا(صلی الله علیه و آله و سلم)شورای جنگی تشکیل دادند و فرمودند:«اُشیروا إلیّ»نظر مشورتی خود را بگوئید.دو نظر مطرح شد:یک نظر را جوانان و یک نظر هم عده ای از پیرمردها دادند که در رأس آنها عبدالله ابن اُبی بود.نظریه جوانان این بود که ما باید بیرون از شهر بجنگیم و نباید اجازه دهیم دشمن وارد شهر شود،چون اگر وارد شود ما باید خانه به خانه با آنها مبارزه کنیم و کار ما سخت می شود.عبدالله بن اُبی می گفت:بگذارید دشمن وارد شهر شود بعد ما آنها را بیرون می کنیم.نظریه ای که پذیرفته شد نظریه جوانان و در رأس آنها حمزه سیدالشهداء(علیه السلام)بود که ما نباید اجازه دهیم دشمن وارد شهر شود.بعد حرکت کردند و پیغمبرخدا(صلی الله علیه و آله و سلم)در روز جمعه، نماز جمعه را خواندند و دستور حرکت دادند.در مقابل سه هزار نفر نیروی دشمن، لشکر پیغمبر(صلی الله علیه و آله و سلم)هزار نفر بیشتر نبود.شب را در جایی ماندند و صبح حرکت کردند یعنی در صبح روز شنبه عبدالله بن ابی 300 نفر از نیروهای خود را برگرداند و گفت:چون شما به حرف ما گوش نکردید ما هم با شما همراهی نمی کنیم(عبدالله بن ابی رئیس منافقین بود مانند منافقینی که در مقابل انقلاب اسلامی صف کشیدند و مشکلاتی درست کردند)این 300 نفر برگشتند و 700 نفر باقی ماندند.بعد پیغمبرخدا(صلی الله علیه و آله و سلم)تمام عقبه جنگی خود را پشت کوه گذاشتند، که از این راه کسی نتواند به پشت کوه حمله کند و خیال آنها از پشت سر راحت می شد(سیدالشهداء(علیه السلام)هم وقتی می خواستند بجنگند پشت سر خود را خندق کندند تا از پشت سر دشمن نتواند حمله کند).دشمن یک راه نفوذ داشت و آن این بود که بیاید و از پشت حمله کند.حضرت 50 نفر نیرو را به بالای تپه(کوه) که به آن جبل الرماة(جبل الرماة قبلا بزرگتر بوده اما الان فرسایش پیدا کرده و کوچک شده است)می گویند، گذاشتند بعد فرمودند:ما چه شکست بخوریم و چه پیروز شویم شما حق ندارید این سنگر را ترک کنید، مراقب باشید که دشمن از پشت به ما ضربه نزند.
دشمن با تمام ساز و جنگ رزمی خود آمده بود، حتی از خانمها هم برای پیروزی کمک گرفته بودند و خانمها را جلو آورده بودند و شعر می خواندند که اگر بجنگید پیروز می شوید و شعار می دادند:«اعْلُ هُبَلُ»سربلند باد بت هبل.بعد پیغمبر(صلی الله علیه و آله و سلم)دستور دادند که شعار دهید:«اللَّهُ أَعْلَى وَ أَجَلُّ».جنگ شروع شد، نیروهای دشمن حمله کردند. دشمن شکست خورد و وسایل خود را گذاشتند و فرار کردند.وقتی دشمن شکست خورد، عده ای شروع به جمع کردن غنیمتها کردند.کسانی هم که از بالای تپه نگهبانی می دادند، دیدند که اگر غنیمت جمع نکنند همه چیز از دست آنها می رود.فرمانده آنها گفت:ما نباید اینجا را ترک کنیم اما اکثریت آنها رفتند تا غنیمت جمع کنند.خالد بن ولید که چند بار آمده بود تا از این قسمت حمله کند متوجه شد که سنگر ضعیف شده است، آمد و نیروهای سنگر را به شهادت رساند و از پشت حمله بسیار سنگینی کرد که 72 نفر از یاران پیامبر(صلی الله علیه و آله و سلم)به شهادت رسیدند.یعنی صحنه پیروزی تبدیل به شکست شد، لشکر از هم پاشیده شد، همه فرار کردند و شعار دادند که:پیغمبر(صلی الله علیه و آله و سلم)کشته شد.چون مصعب بن عمیر که یک جوان چهل ساله بود، چهره ای مانند چهره رسول خدا(صلی الله علیه و آله و سلم)داشت و وقتی به شهادت رسید شایعه کردند که پیغمبر(صلی الله علیه و آله و سلم)به شهادت رسیده است.«فَقَالَ أَبُو سُفْيَانَ اعْلُ هُبَلُ. فَقَالَ رَسُولُ اللَّهِ ص اللَّهُ أَعْلَى وَ أَجَلُّ»(بحارالأنوار،ج20، ص23)
همراهیان پیغمبر(صلی الله علیه و آله و سلم)بعد از جنگ اُحد
سه نفر همراه پیامبر(صلی الله علیه و آله و سلم)مانده بودند:حضرت علی(علیه السلام) و یکی از یاران و یک خانم.که این سه نفر از پیغمبر(صلی الله علیه و آله و سلم)محافظت می کردند.جنگ به قدری شدید شد که ضربات زیادی بر صورت پیغمبر(صلی الله علیه و آله و سلم)وارد شد و امیرالمؤمنین علی(علیه السلام) هم 70 زخم کاری برداشته بودند که بعداً وقتی می خواستند زخمها را مدوا کنند هر چه پنبه سوخته لای زخمها می گذاشتند، جای زخمها پر نمی شد.پیغمبر(صلی الله علیه و آله و سلم)به سمت کوه که در آن غار بود رفتند و کلاه خود را درآوردند، تکه هایی از کلاه خود در صورت پیغمبر(صلی الله علیه و آله و سلم)فرو رفته بود، حضرت علی(علیه السلام) کمی آب آوردند و زخمهای پیغمبر(صلی الله علیه و آله و سلم)را مداوا کردند.
درس های زیارت شهداء اُحد
افراد مختلفی در این جنگ شرکت کرده بودند و 72 شهید در این منطقه آرمیده اند و چند تن از مجروحان هم بعداً شهید شدند و در قبرستان بقیع دفن شدند.به برکت این شهداء اسلام زنده مانده، اگر ما امروز قرآن و نماز می خوانیم از برکت شهداء بدر و احد است.اگر خون شهداء نبود اسلام به من و شما نمی رسید و اگر اسلام در آینده جهانی می شود از برکت شهداء انقلاب اسلامی است.یادمان باشد ما به این مکان ها می آئیم تا درس دینداری، دفاع از اسلام و حق و حمایت از خون شهداء بگیریم.حضرت زهرا(سلام الله علیها)هر هفته به قبرستان شهداء اُحد می آمدند، عزاداری می کردند، یاد شهداء را زنده نگه می داشتند و اگر قبر آنها تخریب شده بود، درست می کردند.
انشاءالله همیشه نام و یاد شهداء را زنده نگه داریم.در کتابهایی که در دست داریم زیارت شهداء احد وجود دارد.
دو مسجد به شکل اتفاقات گذشته از منطقه اُحد
در صحنه نبرد مساجدی بر اساس اتفاقاتی که رخ داده، ساخته شده است.مسجدی هست که مناره آن مانند نیزه است که محل ضربت خوردن و دفن حمزه سیدالشهداء(علیه السلام)بوده است
مسجد دیگری هم هست که در نخلستان است و مناره آن مانند حجله است که یکی از شهداء به نام حنظله غسیل الملائکه، که شب ازدواج و زفافشان بوده است، وقتی حرکت می کند خانم او می گوید صبر کن عده ای شهادت دهند که ما با هم ازدواج کردیم.حنظله همان شب از پیغمبر(صلی الله علیه و آله و سلم)اجازه گرفت و گفت:اجازه می دهید من بمانم و اول عروسی کنم.پیغمبر(صلی الله علیه و آله و سلم)اجازه دادند.حنظله صبح زود غسل نکرده حرکت کرد و چند نفر را شاهد گرفت که ایشان با من ازدواج کرده و اگر خداوند فرزندی به ما داد شما شهادت دهید.بعد در جایی که الان نخل های خرما هست به شهادت رسید و محل شهادت ایشان را مسجدی ساختند که مناره آن مانند حجله است. این بخشی از تاریخ شهداء اُحد بود که خدمت دوستان عرض کردم.
والسلام علیکم و رحمة الله و برکاته

چاپ این نسخه درجه: 0.00   چند مرتبه به این پست امتیاز داده اند: 0 مرتبه

نظرات

تنها کابران عضو میتوانند نظر دهند.
 
 

 
 طراحی سايت توسط شهر الکترونیک کرمان  پشتیبان رسمی سیستم مدیریتی سایت ساز دریا طراحی شده است.