سيستم مديريت محتواي ياس/دفتر امام جمعه بخش چترود  

مطالب

خانه مشهور لیست اضافه

تاریخ اولیه اسلام و مختصری از توطئه های دشمنان بعد از رحلت پیغمبر(صلی الله علیه و آله و سلم)

ارسال شده توسط: مديربازدید شده: 514 مرتبه
دسته: سخنراني در خصوص يا به نقل از پيامبر اسلام(ص) و اهل بيت(ع)تاریخ: 1392.11.09
 
سخنرانی حجت الاسلام والمسلمین علی ابراهیمی امام جمعه محترم بافت در مراسم عزاداری رحلت رسول خدا(صلی الله علیه و آله و سم)در مسجد محمد رسول الله(صلی الله علیه وآله و سلم)مورخ 92/10/9
تاریخ اولیه اسلام و مختصری از توطئه های دشمنان بعد از رحلت پیغمبر(صلی الله علیه و آله و سلم)
http://yascms.ir/istgah/ebrahimi3.jpg

بسم الله الرحمن الرحیم
رحلت جانگداز رسول خدا(صلی الله علیه و آله و سم)و شهادت امام حسن مجتبی(علیه السلام)را خدمت ساحت مقدس ولی عصر(عجل الله تعالی فرجه الشریف)و شما دوستان و شیعیان تسلیت عرض می نمایم.

خواسته پیامبر(صلی الله علیه و آله و سلم)تمسک به قرآن و عترت(علیهم السلام)
مهمترین خواسته پیغمبرخدا(صلی الله علیه و آله و سلم)از ما مسلمانان چه چیز می تواند باشد؟مهمترین درخواست پیغمبر(صلی الله علیه و آله و سلم)از ما مسلمانان طی فرمایشی است که ایشان در جاههای مختلف بیان کرده اند.خصوصاً در سال دهم در منا، در عرفات و در غدیر مهمترین خواسته پیغمبر(صلی الله علیه و آله و سلم)از اُمت تا قیامِ قیامت مطرح شد و طی فرمایش مهمی فرمودند:« إِنِّي تَارِكٌ فِيكُمُ الثَّقَلَيْنِ كِتَابَ اللَّهِ وَ عِتْرَتِي أَهْلَ بَيْتِي»مسلمانان من از دنیا می روم و از شما مُزدی نمی خواهم.من 23 سال زحمت کشیدم و شما را هدایت کردم، مُزد پیغمبری من دو چیز است و بعد از خودم دو چیز گرانبها و مهم که مایه هدایت شما می شوند، در میان شما به جای می گذارم که«كِتَابَ اللَّهِ وَ عِتْرَتِي أَهْلَ بَيْتِي»اول:قرآن مجید و تمسک به قرآن است و دوم که ماترک رسول خدا(صلی الله علیه و آله و سلم)است و ما وظیفه داریم به آن چنگ بزنیم عترت(اهل بیت)ایشان است.تمسک به امامت امیرالمؤمنین علی(علیه السلام)، حضرت زهرا(سلام الله علیها)،امام حسن و امام حسین(علیهم السلام)تا حضرت صاحب الامر مهدی موعود(عجل الله تعالی فرجه الشریف)و در عصر غیبت امام زمان(عجل الله تعالی فرجه الشریف)،فقیه جامع الشرایط و امروز فقیه جامع الشرائط حضرت آیة الله العظمی الامام خامنه ای(حفظه الله تعالی)است.این مهمترین خواسته پیغمبرخدا(صلی الله علیه و آله و سلم)از ما مسلمانان است.بعد حضرت فرمودند:این دو از هم جدا نمی شوند، تا در حوض کوثر بر من ملحق شوند.منتها مردم، قرآن را گرفتند اما اهل بیت(علیهم السلام)را رها کردند.«قال رسول الله ص : إِنِّي تَارِكٌ فِيكُمُ الثِّقْلَيْنِ كِتَابَ اللَّهِ وَ عِتْرَتِي أَهْلَ بَيْتِي وَ إِنَّهُمَا لَنْ يَفْتَرِقَا حَتَّى يَرِدَا عَلَيَّ الْحَوْضَ»(وسائل الشیعه، ج 27، ص 33)
تاریخ اولیه اسلام
هنوز آب غسل پیغمبر(صلی الله علیه و آله و سلم)خشک نشده بود که امیرالمؤمنین علی(علیه السلام)را کنار گذاشتند،هنوز نماز بر پیغمبر(صلی الله علیه و آله و سلم)تمام نشده بود و امیرالمؤمنین علی(علیه السلام)در حال غسل و کفن کردن پیغمبر(صلی الله علیه و آله و سلم)بودند.مردم مدینه که به آنها انصار می گفتند در سقیفه بنی ساعده جمع شدند، به تشییع جنازه پیغمبر(صلی الله علیه و آله و سلم)نیامدند، حرمت پیغمبر(صلی الله علیه و آله و سلم)را نگه نداشتند و بر نماز پیغمبر(صلی الله علیه و آله و سلم)حضور پیدا نکردند.آنها اولین کاری که انجام دادند این بود که در سقیفه بنی ساعده جمع شدند.به جای این که پیرو فرمایش رسول خدا(صلی الله علیه و آله و سلم)باشند که 70 روز قبل با امیرالمؤمنین علی(علیه السلام)به عنوان امام و پیشوا بیعت کرده بودند، همه چیز فراموش شد.آنها در این سقیفه(خانه ای مسقف بوده است)، بزرگ خود که پیرمرد ضعیف و فرتوتی بود به عنوان خلیفه پیغمبر(صلی الله علیه و آله و سلم)مشخص کردند.به دو نفر خبر دادند که برای چه نشسته اید، انصار در سقیفه جمع شده اند و به جای پیغمبر(صلی الله علیه و آله و سلم)خلیفه و رهبر تعیین می کنند.بعد آن دو نفر همراه ابو عبیده جراح به سرعت خود را به انصار رساندند، مخالفت کردند و گفتند:پیغمبر(صلی الله علیه و آله و سلم)از قریش است،جانشین ایشان هم باید از قریش باشد، شما حق ندارید جانشین پیغمبر(صلی الله علیه و آله و سلم)باشید.در همان گیر و دار اولی و دومی به هم تعارف می کردند که تو خلیفه باش.دومی گفت:الان فرصت نیست که تعارف کنیم، شما به عنوان خلیفه پیغمبر(صلی الله علیه و آله و سلم)باشید.ابو عبیده جراح هم آمد و بیعت کرد.مردم مدینه دو قبیله بودند که یک قبیله آنها دنبال خلیفه ای از خودشان بودند منتها قبیله دیگر که مخالف بودند از این فرصت استفاده کردند و با اولی بیعت کردند.سعد بن عُباده رئیس یکی از قبیله انصار بود که قبیله خزرج می خواستند او را به عنوان حاکم، رهبر و امام تعیین کنند اما او مریض بود که او را روی یک گلیم گذاشتند و آوردند.خزرجی ها به سعد بن عباده گفتند که رهبر باشد اما وقتی دیدند دومی به اولی گفت:تو که از مردم مکه هستی خلیفه پیغمبر(صلی الله علیه و آله و سلم)باش.خزرجی ها هم با آنها بیعت کردند منتها هنوز کار درست نشده بود.هنوز یک روز از رحلت پیغمبر(صلی الله علیه و آله و سلم)نگذشته بود،صدای شیون از خانه پیغمبر(صلی الله علیه و آله و سلم)می آمد و هنوز کار خلافت غاصبین مستقر نشده بود.آنها از سقیفه بنی ساعده بیرون آمدند.در آن زمان قبیله ای به نام قبیله اسلم به مدینه آمده بود.آنها ساکن اطراف مدینه بودند و سالی یک بار از ترس این که اشرار به آنها حمله کنند و اموال آنها را ببرند با تمام قبیله و با گوسفندان و شترهای که داشتند به مدینه می آمدند.وقتی کوچ کردند همه قبیله اسلم کوچ کردند و به مدینه آمدند.ابو عبیده جراح نزد رئیس قبیله آمد و گفت:اگر فردا نیروهای خود را مسلح همراه ما کنید تا مردم با خلیفه پیغمبر(صلی الله علیه و آله و سلم)که اولی باشد بیعت کنند هر چه بخواهید و هر امکانات مالی(در آن زمان بیت المال در اختیار خلیفه پیغمبر قرار می گرفت)که بخواهید در اختیار شما قرار می دهیم.حتی دومی می گفت:ما فکر نمی کردیم که کار اولی سامان پیدا کند تا این که قبیله اسلم وارد مدینه شد و آنها کار را تمام کردند.
توطئه های دشمنان علیه حضرت علی(علیه السلام)
چگونه کار را تمام کردند؟اولین کاری که حکومت کودتا انجام می دهد این است که رسانه را می گیرد تا بتواند از طریق آن تبلیغ کند.رسانه رسول خدا(صلی الله علیه و آله و سلم)هم مسجد و منبر ایشان بود.آنها اعلام کردند:فردا همه در مسجد پیغمبر(صلی الله علیه و آله و سلم)اجتماع کنید.مردم هم اجتماع کردند و عده ای با اجبار و عده ای با تطمیع(طمع)با دومی بیعت کردند.سلمان به امیرالمؤمنین علی(علیه السلام)خبر داد که آقا برای چه نشسته اید کار را تمام کردند و شما را از خلافت عزل کردند.حضرت فرمودند:پیغمبر(صلی الله علیه و آله و سلم)به من وصیت کردند تا زمانی که جنازه من روی زمین است حق ندارید جنازه مرا رها کنید.جنازه مرا غسل و کفن کنید و بر من نماز بخوانید. من که نمی توانم از امر پیغمبر(صلی الله علیه و آله و سلم)نافرمانی کنم.بعد سلمان گفت:مردم بیعت کردند.حضرت علی(علیه السلام)فرمودند:اولین کسی که بیعت کرد چه کسی بود؟سلمان گفت:پیرمردی عصا زنان کنار منبر آمد، بالا رفت و با خلیفه جدید بیعت کرد.حضرت فرمودند:آن شیطان است که به صورت یک پیرمرد و عصا زنان رفته و بیعت کرده است.امیرالمؤمنین علی(علیه السلام)،جنازه پیغمبر(صلی الله علیه و آله و سلم)را غسل دادند، کفن کردند و تنهایی بر ایشان نماز خواندند.در صورتی که پیغمبر(صلی الله علیه و آله و سلم)وصیت کرده بودند که همه مسلمانان بر من نماز بخوانند، هیچکدام امام نشوند و کسی حق ندارد امام باشد. بعد از سه روز اختلاف شد که جنازه پیغمبر(صلی الله علیه و آله و سلم)را در کجا دفن کنند.امیرالمؤمنین علی(علیه السلام)فرمودند:در روایت داریم که پیغمبران هر جا از دنیا رفتند باید در همان جا دفن شوند.بنابراین پیغمبر(صلی الله علیه و آله و سلم)را در اتاق خانه خودشان دفن کردند.وقتی دفن تمام شد، آنها تازه آمدند و می خواستند نبش قبر کنند، جنازه پیغمبر(صلی الله علیه و آله و سلم)را بیرون بیاورند و بر جنازه ایشان نماز بخوانند.یعنی آنها حتی بر جنازه پیغمبر(صلی الله علیه و آله و سلم)هم حضور پیدا نکردند.
برخورد سلمان با مردم مدینه
سلمان با جمله ای به فارسی به مردم مدینه(انصار و مهاجرین)اعلام کرد:کردید و نکردید، یعنی دینداری را انتخاب کردید اما امیرالمؤمنین علی(علیه السلام)که جانشین پیغمبر(صلی الله علیه و آله و سلم)بودند را کنار گذاشتید.
جمع آوری قرآن توسط حضرت امیر(علیه السلام)
حضرت علی(علیه السلام)دیگر بیرون نیامدند چون پیغمبر(صلی الله علیه و آله و سلم)وصیت کرده بودند که بعد از دفن من قرآن را جمع آوری کن.امیرالمؤمنین علی(علیه السلام)هم چند روز قرآن را با شرح و تفسیر و بر طبق نزول روی چوب و پوست آهو جمع آوری کردند و روز هفتم یا هشتمِ رحلت پیغمبر(صلی الله علیه و آله و سلم)به مسجد آمدند و فرمودند:پیغمبر(صلی الله علیه و آله و سلم)وصیت کرده بودند که من در این مدت قرآن را جمع آوری کنم.دومی اعلام کرد:قرآن را بگذار و خودت برو.امیرالمؤمنین علی(علیه السلام)فرمودند:قرآن و عترت با هم هستند و از هم جدا نمی شوند.بعد دومی اعلام کرد:ما هیچ نیازی به قرآن شما نداریم.امیرالمؤمنین علی(علیه السلام)هم فرمودند:من قرآن را می برم و هرگز دست شما به این قرآن نخواهد رسید.
توطئه غصب فدک
اینها مظلومیت امیرالمؤمنین علی(علیه السلام)را نشان می دهد، مردم گروه گروه به درب خانه امیرالمؤمنین علی(علیه السلام)می آمدند.اما آنها برنامه ریزی کردند و گفتند:باید کاری کنیم که مردم به درب خانه علی(علیه السلام)نروند و نیازی به علی(علیه السلام)نداشته باشند.بعد گفتند که باید علی(علیه السلام)را در محاصره اقتصادی و تنگنا قرار دهیم تا مالی نداشته باشد.بعد فدک را غصب و محاصره اقتصادی را شروع کردند.
توطئه ترور حضرت امیر(علیه السلام)
در تاریخ نوشته شده است:بعد از جریان فدک، امیرالمؤمنین علی(علیه السلام)با اولی و دومی بحثی داشتند.بعد اولی دنبال دومی فرستاد و وقتی دومی آمد گفت:دیدی چکار با ما انجام داد،اگر یک بار دیگر علی(علیه السلام)با ما اینگونه بحث کند آبروی ما در جمع می رود و ضایع می شویم.باید کاری انجام دهیم بعد گفتند:باید برنامه ترور حضرت علی(علیه السلام)را پی ریزی کنیم و باید امیرالمؤمنین علی(علیه السلام)را از سر راه خود برداریم.بعد گفتند که چه کسی این کار را انجام دهد؟بعد به دنبال خالد بن ولید فرستادند،خالد بن ولید آمد و گفت:باید چکار انجام دهیم؟آنها گفتند:برنامه این است که می خواهیم علی(علیه السلام)را ترور کنیم.خالد بن ولید گفت:اتفاقاً هر کاری داشته باشید من انجام می دهم.برنامه ریزی کردند و گفتند:همین که اولی گفت:«السَّلَامُ عَلَيْكُمْ وَ رَحْمَةُ اللَّهِ»،تو علی(علیه السلام)را در نماز ترور کن چون علی(علیه السلام)در نماز جماعت شرکت می کنند.اولی پیش نماز بود،یکدفعه از ذوالفقاری و قهرمانی حضرت علی(علیه السلام)به یاد او آمد که اگر خالد نتواند چنین کاری را انجام دهد چه اتفاقی می افتد و چه کسی می تواند جلودار علی(علیه السلام)باشد.اولی جرأت نمی کرد سلام نماز را دهد، حتی مدتی طول کشید و مردم فکر کردند که اولی در نماز سهو کرده و سلام نماز را از یاد برده است.یکدفعه اولی در نماز فریاد زد«يَا خَالِدُ لَا تَفْعَلْ مَا أَمَرْتُكَ»کاری که گفتم انجام نده، بعد گفت:«السَّلَامُ عَلَيْكُمْ و رحمة الله».بعد امیرالمؤمنین علی(علیه السلام)رو به خالد کردند و فرمودند:می خواستی چه کار انجام دهی؟خالد گفت:دستور بود که من در نماز شما را ترور کنم.امیرالمؤمنین علی(علیه السلام)فرمودند:آیا این کار را انجام می دادی؟خالد گفت:بله این کار را انجام می دادم.بعد حضرت علی(علیه السلام)با دو انگشت چنان حلق خالد را گرفتند و فشار دادند که او از ترس لباس خود را خیس کرد.مردم و پهلوانان هر چه سعی کردند که خالد را از میان دو انگشت امیرالمؤمنین علی(علیه السلام)نجات دهند نمی توانستند.تا این که عموی پیغمبر(صلی الله علیه و آله و سلم)به نام عباس جلوی امیرالمؤمنین علی(علیه السلام)آمدند و قسم دادند تا این که حضرت علی(علیه السلام)خالد را آزاد کرد.دشمنان توطئه های زیادی علیه حضرت علی(علیه السلام)می کردند و خدا می داند بر حضرت علی(علیه السلام)در این سالها چه گذشته است.این بخشی از تاریخ اولیه اسلام است که مطالبی را عرض نمودم.«قَالَ فَرَجَعَ أَبُو بَكْرٍ وَ عُمَرُ إِلَى مَنْزِلِهِمَا، وَ بَعَثَ أَبُو بَكْرٍ إِلَى عُمَرَ ثُمَّ دَعَاهُ، فَقَالَ أَ مَا رَأَيْتَ مَجْلِسَ عَلِيٍّ مِنَّا فِي هَذَا الْيَوْمِ وَ اللَّهِ لَئِنْ قَعَدَ مَقْعَداً مِثْلَهُ لَيُفْسِدَنَّ أَمْرَنَا، فَمَا الرَّأْيُ. قَالَ عُمَرُ الرَّأْيُ أَنْ نَأْمُرَ بِقَتْلِهِ. قَالَ فَمَنْ يَقْتُلُهُ قَالَ خَالِدُ بْنُ الْوَلِيدِ. فَبَعَثَا إِلَى خَالِدٍ فَأَتَاهُمْ. فَقَالَا لَهُ نُرِيدُ أَنْ نَحْمِلَكَ عَلَى أَمْرٍ عَظِيمٍ. فَقَالَ احْمِلُونِي عَلَى مَا شِئْتُمْ، وَ لَوْ عَلَى قَتْلِ عَلِيِّ بْنِ أَبِي طَالِبٍ. قَالَا فَهُوَ ذَاكَ. قَالَ خَالِدٌ مَتَى أَقْتُلُهُ قَالَ أَبُو بَكْرٍ احْضُرِ الْمَسْجِدَ وَ قُمْ بِجَنْبِهِ فِي الصَّلَاةِ، فَإِذَا سَلَّمْتُ قُمْ إِلَيْهِ وَ اضْرِبْ عُنُقَهُ. قَالَ نَعَمْ. فَسَمِعَتْ أَسْمَاءُ بِنْتُ عُمَيْسٍ وَ كَانَتْ تَحْتَ أَبِي بَكْرٍ فَقَالَتْ لِجَارِيَتِهَا اذْهَبِي إِلَى مَنْزِلِ عَلِيٍّ وَ فَاطِمَةَ عَلَيْهِمَا السَّلَامُ وَ أَقْرِئِيهِمَا السَّلَامَ، وَ قُولِي لِعَلِيٍّ إِنَّ الْمَلَأَ ْتَمِرُونَ بِكَ لِيَقْتُلُوكَ فَاخْرُجْ إِنِّي لَكَ مِنَ النَّاصِحِينَ. فَجَاءَتِ الْجَارِيَةُ إِلَيْهِمْ فَقَالَتْ لِعَلِيٍّ إِنَّ أَسْمَاءَ بِنْتَ عُمَيْسٍ تَقْرَأُ عَلَيْكَ السَّلَامَ وَ تَقُولُ إِنَّ الْمَلَأَ ْتَمِرُونَ بِكَ لِيَقْتُلُوكَ فَاخْرُجْ إِنِّي لَكَ مِنَ النَّاصِحِينَ. فَقَالَ أَمِيرُ الْمُؤْمِنِينَ عَلَيْهِ السَّلَامُ قُولِي لَهَا إِنَّ اللَّهَ يَحُولُ بَيْنَهُمْ وَ بَيْنَ مَا يُرِيدُونَ. ثُمَّ قَامَ وَ تَهَيَّأَ لِلصَّلَاةِ، وَ حَضَرَ الْمَسْجِدَ، وَ صَلَّى لِنَفْسِهِ خَلْفَ أَبِي بَكْرٍ، وَ خَالِدُ بْنُ الْوَلِيدِ بِجَنْبِهِ وَ مَعَهُ السَّيْفُ، فَلَمَّا جَلَسَ أَبُو بَكْرٍ لِلتَّشَهُّدِ نَدِمَ عَلَى مَا قَالَ وَ خَافَ الْفِتْنَةَ، وَ عَرَفَ شِدَّةَ عَلِيٍّ وَ بَأْسَهُ، فَلَمْ يَزَلْ مُتَفَكِّراً لَا يَجْسُرُ أَنْ يُسَلِّمَ، حَتَّى ظَنَّ النَّاسُ أَنَّهُ سَهَا. ثُمَّ الْتَفَتَ إِلَى خَالِدٍ وَ قَالَ يَا خَالِدُ لَا تَفْعَلَنَّ مَا أَمَرْتُكَ، السَّلَامُ عَلَيْكُمْ وَ رَحْمَةُ اللَّهِ وَ بَرَكَاتُهُ. فَقَالَ أَمِيرُ الْمُؤْمِنِينَ عَلَيْهِ السَّلَامُ يَا خَالِدُ مَا الَّذِي أَمَرَكَ بِهِ. قَالَ أَمَرَنِي بِضَرْبِ عُنُقِكَ. قَالَ أَ وَ كُنْتَ فَاعِلًا. قَالَ إِي وَ اللَّهِ لَوْ لَا أَنَّهُ قَالَ لِي لَا تَفْعَلْهُ قَبْلَ التَّسْلِيمِ لَقَتَلْتُكَ. قَالَ فَأَخَذَهُ عَلِيٌّ فَجَلَدَ بِهِ الْأَرْضَ، فَاجْتَمَعَ النَّاسُ عَلَيْهِ. فَقَالَ عُمَرُ يَقْتُلُهُ وَ رَبِّ الْكَعْبَةِ. فَقَالَ النَّاسُ يَا أَبَا الْحَسَنِ اللَّهَ اللَّهَ، بِحَقِّ صَاحِبِ الْقَبْرِ. فَخَلَّى عَنْهُ، ثُمَّ الْتَفَتَ إِلَى عُمَرَ فَأَخَذَ بِتَلَابِيبِهِ فَقَالَ يَا ابْنَ صُهَاكَ وَ اللَّهِ لَوْ لَا عَهْدٌ مِنْ رَسُولِ اللَّهِ وَ كِتَابٌ مِنَ اللَّهِ سَبَقَ لَعَلِمْتَ أَيُّنَا أَضْعَفُ ناصِراً وَ أَقَلُّ عَدَداً وَ دَخَلَ مَنْزِلَهُ»(بحارالأنوار،ج29،ص131)
«فَلَمَّا رَجَعَ أَبُو بَكْرٍ إِلَى مَنْزِلِهِ بَعَثَ إِلَى عُمَرَ فَقَالَ وَيْحَكَ يَا ابْنَ الْخَطَّابِ أَ مَا رَأَيْتَ عَلِيّاً وَ مَا فَعَلَ بِنَا وَ اللَّهِ لَئِنْ قَعَدَ مَقْعَداً آخَرَ لَيُفْسِدَنَّ هَذَا الْأَمْرَ عَلَيْنَا وَ لَا نَتَهَنَّأُ بِشَيْ‏ءٍ مَا دَامَ حَيّاً. قَالَ عُمَرُ مَا لَهُ إِلَّا خَالِدُ بْنُ الْوَلِيدِ. فَبَعَثُوا إِلَيْهِ، فَقَالَ لَهُ أَبُو بَكْرٍ نُرِيدُ أَنْ نَحْمِلَكَ عَلَى أَمْرٍ عَظِيمٍ. قَالَ احْمِلْنِي عَلَى مَا شِئْتَ وَ لَوْ عَلَى قَتْلِ عَلِيٍّ. قَالَ فَهُوَ قَتْلُ عَلِيٍّ. قَالَ فَصْرِ بِجَنْبِهِ، فَإِذَا أَنَا سَلَّمْتُ فَاضْرِبْ عُنُقَهُ. [فَبَعَثَتْ‏] أَسْمَاءُ بِنْتُ عُمَيْسٍ وَ هِيَ أُمُّ مُحَمَّدِ بْنِ أَبِي بَكْرٍ خَادِمَتَهَا فَقَالَتْ اذْهَبِي إِلَى فَاطِمَةَ فَأَقْرِئِيهَا السَّلَامَ، فَإِذَا دَخَلَتْ مِنَ الْبَابِ فَقُولِي إِنَّ الْمَلَأَ يَأْتَمِرُونَ بِكَ لِيَقْتُلُوكَ فَاخْرُجْ إِنِّي لَكَ مِنَ النَّاصِحِينَ، فَإِنْ فَهِمَتْهَا وَ إِلَّا فَأَعِيدِيهَا مَرَّةً أُخْرَى. فَجَاءَتْ فَدَخَلَتْ، وَ قَالَتْ إِنَّ مَوْلَاتِي تَقُولُ يَا بِنْتَ رَسُولِ اللَّهِ كَيْفَ أَنْتَ ثُمَّ قَرَأَتْ هَذِهِ الْآيَةَ إِنَّ الْمَلَأَ يَأْتَمِرُونَ بِكَ لِيَقْتُلُوكَ، فَلَمَّا أَرَادَتْ أَنْ تَخْرُجَ قَرَأَتْهَا. فَقَالَ لَهَا أَمِيرُ الْمُؤْمِنِينَ عَلَيْهِ السَّلَامُ أَقْرِئِيهَا السَّلَامَ وَ قُولِي لَهَا إِنَّ اللَّهَ عَزَّ وَ جَلَّ يَحُولُ بَيْنَهُمْ وَ بَيْنَ مَا يُرِيدُونَ إِنْ شَاءَ اللَّهُ. فَوَقَفَ خَالِدُ بْنُ الْوَلِيدِ بِجَنْبِهِ، فَلَمَّا أَرَادَ أَنْ يُسَلِّمَ لَمْ يُسَلِّمْ، [وَ] قَالَ يَا خَالِدُ لَا تَفْعَلْ مَا أَمَرْتُكَ، السَّلَامُ عَلَيْكُمْ. فَقَالَ أَمِيرُ الْمُؤْمِنِينَ عَلَيْهِ السَّلَامُ مَا هَذَا الَّذِي أَمَرَكَ بِهِ ثُمَّ نَهَاكَ قَبْلَ أَنْ يُسَلِّمَ قَالَ أَمَرَنِي بِضَرْبِ عُنُقِكَ، وَ إِنَّمَا أَمَرَنِي بَعْدَ التَّسْلِيمِ. فَقَالَ وَ كُنْتَ فَاعِلًا فَقَالَ إِي وَ اللَّهِ، لَوْ لَمْ يَنْهَنِي لَفَعَلْتُ. قَالَ فَقَالَ أَمِيرُ الْمُؤْمِنِينَ عَلَيْهِ السَّلَامُ فَأَخَذَ بِمَجَامِعِ ثَوْبِ خَالِدٍ، ثُمَّ ضَرَبَ بِهِ الْحَائِطَ، وَ قَالَ لِعُمَرَ يَا ابْنَ الصُّهَاكِ وَ اللَّهِ لَوْ لَا عَهْدٌ مِنْ رَسُولِ اللَّهِ وَ كِتَابٌ مِنَ اللَّهِ سَبَقَ لَعَلِمْتَ أَيُّنَا أَضْعَفُ جُنْداً وَ أَقَلُّ عَدَداً»(بحارالأنوا،ج29،ص124)
توطئه زهر دادن به پیامبر(صلی الله علیه و آله و سلم)
پیغمبر(صلی الله علیه و آله و سلم)به شدت به خاطر زهر و لقمه ای که در نبرد خیبر در دهان گذاشتند تب کرده بودند.لقمه به سخن آمد و گفت:مرا به زهر آلوده کردند.حضرت در سال هفتم این لقمه را از دهان خود در آوردند اما این زهر به قدری خطرناک بود که اثر خود را گذاشت.تا این که پیغمبر(صلی الله علیه و آله و سلم)به شدت تب کردند و آثار سم بر بدن پیغمبر(صلی الله علیه و آله و سلم)ظاهر شد.بعد پیامبر(صلی الله علیه و آله و سلم)دنبال امیرالمؤمنین علی(علیه السلام)فرستادند که بگوئید ایشان بیایند.امیرالمؤمنین علی(علیه السلام)و حضرت زهرا(سلام الله علیها)با قلبی شکسته و چشمی اشکبار به محضر پیغمبر(صلی الله علیه و آله و سلم)آمدند.در همان حال حسن و حسین(علیهم السلام)هم آمدند.وقتی دیدند جدشان در بستر مرگ قرار گرفته خود را بر سینه پیغمبر انداختند.....
روضه....
والسلام علیکم و رحمة الله و برکاته

چاپ این نسخه درجه: 0.00   چند مرتبه به این پست امتیاز داده اند: 0 مرتبه

نظرات

تنها کابران عضو میتوانند نظر دهند.
 
 

 
 طراحی سايت توسط شهر الکترونیک کرمان  پشتیبان رسمی سیستم مدیریتی سایت ساز دریا طراحی شده است.