سيستم مديريت محتواي ياس/دفتر امام جمعه بخش چترود  

مطالب

خانه مشهور لیست اضافه

فرمایش حضرت امام(ره)در باب دور هم نشینی علماء و مراجع و مکتوب نمودن زندگی نامه رزمندگان، آزادگان، جانبازان و شهداء برای نسل های آینده

ارسال شده توسط: مدیربازدید شده: 813 مرتبه
دسته: عاشورا،شهيد،شهادت و مسائل مربوطهتاریخ: 1392.10.11
 
سخنرانی حجت الاسلام والمسلمین علی ابراهیمی امام جمعه محترم بافت در جمع بازنشستگان سپاه در حرم امامزاده بزنجان مورخ 92/9/25
فرمایش حضرت امام(رحمة الله علیه)در باب دور هم نشینی علماء و مراجع و مکتوب نمودن زندگی نامه رزمندگان، آزادگان، جانبازان و شهداء برای نسل های آینده
http://yascms.ir/istgah/ebrahimi3.jpg

بسم الله الرحمن الرحیم

خدمت همه شما پیشکسوتان جهاد و شهادت در جوار امامزاده واجب التعظیم خوش آمد عرض می نمایم.از تمامی دوستان تقدیر و تشکر می نمایم.
عظمت آیت الله شیخ محمد تقی بافقی
شعر«چه خوش است به یک کرشمه برآید دو کار****دیدن یار و شه عبدالعظیم»که خوانده شد برای آیت الله شیخ محمد تقی بافقی بود.آیت الله شیخ محمدتقی بافقی یکی از علماء بزرگ بود، که در زمان رضاخان به عبدالعظیم تبعید شده بود.قبر ایشان در حرم حضرت معصومه(سلام الله علیها)و از کسانی هستند که بارها خدمت حضرت صاحب الامر(عجل الله تعالی فرجه الشریف)رسیده اند. آیت الله بافقی، در زمان آیت الله حائری تشکیلات مرجعیت را اداره می کردند.حتی زمانی طلاب، نزد آیت الله حائری آمدند و گفتند:ما عبا نداریم.آیت الله حائری به آیت الله بافقی فرمودند:هر کار که می دانید انجام دهید.آیت الله بافقی به جمکران آمدند و به حضرت صاحب الامر(عجل الله تعالی فرجه الشریف)متوسل شدند.بعد به آیت الله حائری پیغام دادند که حضرت صاحب الامر(عجل الله تعالی فرجه الشریف)فرمودند:فردا چهارصد عبا از نائین می رسد،ایشان چنین انسانی بودند.آیت الله بافقی در زمان رضاخان به شاه عبدالعظیم تبعید شده بود.بعد یکی از علماء که می خواست به دیدن ایشان برود این شعر را گفت که«چه خوش است به یک کرشمه برآید دو کار****دیدن یار و شه عبدالعظیم».علماء وقتی به حرم شاه عبدالعظیم می رفتند، هدف آنها این بود که احوال آیت الله بافقی که تبعید بود را بپرسند.
امروز این بیت شعر، مصداق جلسه ما است.شما دوستان هم آمدید، یکدیگر را دیدید و هم به زیارت امامزاده سلطان فقیه الدین آمدید.
فرمایش حضرت امام(رحمة الله علیه)در باب دور هم نشینی علماء و مراجع
حضرت امام(رحمة الله علیه)در صحبتی فرمودند:من دوست دارم علماء و مراجع دور هم جمع شوند و حتی یک چای بخورند.همین که دور هم جمع شوند بسیار ارزش دارد.همین که سالی دو بار بازنشستگان عزیز پاسدار دور هم جمع می شوید، یکدیگر را می بیننید و از احوال هم باخبر می شوید کار بسیار باارزش و صله رحم است که مورد تأکید اسلام هم هست.
نگرانی پیغمبر(صلی الله علیه و آله و سلم)از عاقبت ذریه خود
زمانی پیغمبرخدا(صلی الله علیه و آله و سلم)در کوچه راه می رفتند و چشم ایشان به فرزندان بنی هاشم یعنی امام حسن و امام حسین(علیه السلام)افتاد.پیغمبر(صلی الله علیه و آله و سلم)وقتی که ذریه خود و اولاد بنی هاشم را می دیدند، بسیار ناراحت می شدند بعد حضرت شروع به گریه کردن، کردند.اصحاب از ایشان سؤال کردند برای چه هر وقت فرزندان بنی هاشم را می بینید، از خود بی خود می شوید و گریه می کنید؟حضرت فرمودند:برای این که می دانم ذریه من آواره شهر ها و روستاها می شوند، بعضی به شهادت می رسند و بعضی از آنها بین دیوارها گذاشته می شوند.تا زمانی که مردمی از مشرق زمین قیام کنند، آن وقت به آوارگی اهل بیت(علیهم السلام)خاتمه داده می شود.« السَّابِعُ وَ الْعِشْرُونَ فِي مَجِيئِهِ مِنْ قِبَلِ الْمَشْرِقِ وَ بِإِسْنَادِهِ عَنْ عَبْدِ اللَّهِ قَالَ بَيْنَا نَحْنُ عِنْدَ رَسُولِ اللَّهِ ص إِذْ أَقْبَلَتْ فِتْيَةٌ مِنْ بَنِي هَاشِمٍ فَلَمَّا رَآهُمُ النَّبِيُّ ص اغْرَوْرَقَتْ عَيْنَاهُ وَ تَغَيَّرَ لَوْنُهُ فَقَالُوا يَا رَسُولَ اللَّهِ مَا نَزَالُ نَرَى فِي وَجْهِكَ شَيْئاً نَكْرَهُهُ فَقَالَ إِنَّا أَهْلُ بَيْتٍ اخْتَارَ اللَّهُ لَنَا الْآخِرَةَ عَلَى الدُّنْيَا وَ إِنَّ أَهْلَ بَيْتِي سَيَلْقَوْنَ بَعْدِي بَلَاءً وَ تَشْرِيداً وَ تَطْرِيداً حَتَّى يَأْتِيَ قَوْمٌ مِنْ قِبَلِ الْمَشْرِقِ وَ مَعَهُمْ رَايَاتٌ سُودٌ فَيَسْأَلُونَ الْحَقَّ فَلَا يُعْطَوْنَهُ فَيُقَاتِلُونَ وَ يُنْصَرُونَ فَيُعْطَوْنَ مَا سَأَلُوا فَلَا يَقْبَلُونَ حَتَّى يَدْفَعُوهُ إِلَى رَجُلٍ مِنْ أَهْلِ بَيْتِي فَيَمْلَؤُهَا قِسْطاً كَمَا مَلَئُوهَا جَوْراً فَمَنْ أَدْرَكَ ذَلِكَ مِنْكُمْ فَلْيَأْتِهِمْ وَ لَوْ حَبْواً عَلَى الثَّلْجِ»(بحارالأنوار،ج51،ص82)
داستان آوارگی ذریه حضرت زهرا(سلام الله علیها)در کتاب شب های پیشاور
امامزادگانی که به کشور ما آمده اند، همه در مدینه جدّ خود بوده اند اما آواره شده اند.بخشی از سادات که در زمان امام رضا(علیه السلام)به ایران آمدند دو گروه بودند: گروه اول:همراه حضرت معصومه(سلام الله علیها) و گروه دوم:همراه شاه چراغ آمدند.کتابی به نام شب های پیشاور نوشته سلطان الواعظین شیرازی است که ایشان تمام سخنرانی ها و مباحثات خود را که در شهر پیشاور پاکستان داشتند در این کتاب جمع آوری و دفاع جانانه ای از تشیّع کرده اند.حتی آنجا سنی های متعصبی هم بودند که به برکت ایشان شیعه شدند.کتاب شب های پیشاور، کتاب اعتقادی خوبی برای ما شیعیان است که در دو جلد چاپ شده است.در این کتاب داستان ذریه حضرت زهرا(سلام الله علیها)و آوارگی ایشان ذکر شده است که خدمت عزیزان عرض می نمایم:دو گروه از سادات در سال 200 به ایران آمدند، یک گروه همراه حضرت معصومه(سلام الله علیها)آمدند که منجر به شهادت حضرت معصومه(سلام الله علیها)و تعدادی از برادران ایشان شد(داستان مفصلی دارد).یک گروه هم همراه شاه چراغ یعنی احمد بن موسی(علیه السلام)آمدند.احمد بن موسی(علیه السلام)از برادران امام رضا(علیه السلام)بودند که می آمدند تا به امام رضا(علیه السلام)بپیوندند،برای همین به امام رضا(علیه السلام)نامه نوشتند که ما می خواهیم بیائیم.امام رضا(علیه السلام)نامه نوشتند که از مأمون اجازه بگیرید و بیائید.آنها هم نامه نوشتند، از مأمون اجازه گرفتند و کم کم سادات حرکت کردند.در بین مردم پخش شده بود که امام رضا(علیه السلام)به ایران آمده و امام رضا(علیه السلام)را به عنوان ولیعهد برده اند، شما هم حرکت کنید تا از ظلم و ستم نجات پیدا کنید.آن زمان حدوداً ده هزار نفر از سادات حرکت کردند و آمدند. گروهی به مأمون گفتند:اگر این گروه به امام رضا(علیه السلام)بپیوندد به ضرر شما است.مأمون گفت:اینها به هر جا که رسیدند، به حاکم آن شهر بگوئید که با آنها نبرد کنند، آنها را در به در کنند و به شهادت برسانند.گروه شاه چراغ(علیه السلام)به نزدیکی شیراز رسیدند.شیراز حاکمی به نام قتلغ خان داشت.مردم آن زمان هم از سنی های متعصب بودند(قبلا بخش عمده ای از مردم ایران سنی و محب اهل بیت(علیهم السلام)بودند.در زمان شاه خدا بنده که از پادشاهان مغول بود،مذهب جعفری در ایران رسمی شد، علماء دین وارد شدند و از برکت علماء دین، مذهب سنی به مذهب شیعه تغییر پیدا کرد.شاه خدا بنده هم کوشش کرد و تا جایی که در توانش بود مذهب تشیع را در ایران گسترش داد)قتلغ خان با امامزادگان درگیر شد و لشکر امامزادگان پیروز شدند.اما آنها حقّه زدند که امام رضا(علیه السلام)در مرو به شهادت رسیده است شما کجا می روید!وقتی این ترفند را زدند، لشکر امامزادگان از هم پاشیده شد و گفتند:وقتی امام رضا(علیه السلام)شهید شده ما جایی نداریم که برویم.بعد نزد آقا احمد بن موسی(علیه السلام)آمدند و گفتند:چکار انجام دهیم؟ایشان فرمودند:شما فرار کنید، در شهرهای مختلف پخش شوید و تبلیغ دین خداوند و تشیع را داشته باشید.بعد سادات پخش شدند، عده ای به سیرجان عده ای به کرمان و عده ای به نائین رفتند.بسیاری از امامزادگانی که الان در ایران به شهادت رسیدند، محصول این سفر هستند.آنها به ایران آمدند و دشمن هم دنبال آنها بود.برای این که شناسایی نشوند مجبور بودند در روستاها و کوه و کمر آواره شوند.مثلا تَن مبارک امامزاده زید که فرزند امام سجاد(علیه السلام)است، در روستای ده علی و سر مبارک ایشان در بم دفن شده است.چون حاکم بم از سنی های متعصب بود و مردم سر سران اهل بیت(علیهم السلام)را می بریدند تا جایزه بگیرند.
برای همین پیغمبر خدا(صلی الله علیه و آله و سلم)فرمودند:من هر وقت ذریه حضرت فاطمه(سلام الله علیها)و بنی هاشم را می بینم ناراحت می شوم.
شفاعت پیغمبر(صلی الله علیه و آله و سلم)نصیب زیارت کنندگان قبور ائمه
روزی پیغمبرخدا(صلی الله علیه و آله و سلم)فرمودند:علی جان شما به سمت عراق حرکت می کنید و آنجا به شهادت می رسید.حضرت علی(علیه السلام)سؤال کردند چه کسانی به زیارت ما می آیند؟پیغمبر(صلی الله علیه و آله و سلم)فرمودند:خاصّان از شیعیان مرتب به زیارت شما می آیند و قبور شما را تعمیر می کنند.بنابراین آنان در بهشت در حوض کوثر بر من وارد می شوند و من آنها را شفاعت می کنم بعد مفصل صحبت می کنند.
ضرورت مکتوب شدن مظلومیت انقلاب، رزمندگان، آزادگان، مجروحان و شهداء برای نسل آینده
نکته دیگر این که:سپاه مظلوم است چون انقلاب و شیعه مظلوم و دشمنان ما ظالم هستند.بنده خواهشی از شما دارم که بیائید این مظلومیت را مکتوب کنید.شما عزیزان سالها در جبهه بودید و مظلومیت خود، سپاه و رزمندگان را با تمام وجود لمس کرده اید.آن زمان دوربین و امکانات امروز نبود که خاطرات را ضبط کنیم.نهایتا یک ضبط بوده اما این خاطرات ثبت نشده است.مثلا امروز ما می توانیم کتابی به نام نقش بافت در دفاع مقدس داشته باشیم و در آن بنویسیم فرزندان ما پشت جبهه چکار کردند؟امروز جانبازانی که ویلچر نشین هستند، جوانان ما آنها را می بینند و فکر می کنند آنها از ابتدا معلول متولد شده اند و بی اعتنا از کنار آنها رد می شوند.اگر سیدالشهداء(علیه السلام)به شهادت رسیدند و ماندگار شدند از برکت خطبه های حضرت زینب(سلام الله علیها)، خطبه های امام سجاد(علیه السلام)و سخنرانی های ام کلثوم(سلام الله علیها)بود که صحنه کربلا را ماندگار کردند.شهید مطهری(رحمة الله علیه)نوشته اند: دشمن با دست خود خاندان اهل بیت(علیهم السلام)را از شهری به شهر دیگر برد و آنها هم افشاگری و نام و یاد سیدالشهداء(علیه السلام)را ماندگار کردند.بنابراین اگر پیغمبر(صلی الله علیه و آله و سلم)می فرمایند:«حسین منی و انا من حسین»دین من به برکت امام حسین(علیه السلام)زنده شد،شاید امام حسین(علیه السلام)هم فرمودند:«زینب منی و انا من زینب»من هر چه دارم از برکت حضرت زینب(سلام الله علیها)است.
بنابراین روایت دفاع مقدس را چه کسی باید بنویسد؟ممکن است بگوئید ما دست به قلم خوبی نداریم.بنده خواهش می کنم، یک دوربین یا یک ضبط بردارید و از ابتدای خاطرات خود سخنرانی کنید.وقتی نمی توانید بنویسید، حرف بزنید و از فرزندان خود بخواهید خاطرات شما را بنویسند.اگر ما خاطرات خود را بنویسیم و ثبت و ضبط کنیم می توانیم از آنها برای ساخت فیلمهای جنگی و جبهه استفاده کنیم.آن وقت می توانیم عظمت رزمندگان و شهداء و مظلومیت ملت ایران را به نسل نو نشان دهیم.اما متأسفانه ما نتوانستیم این کار را انجام دهیم.
یک روز بنده در جلسه ای در کوهبنان که تمام بچه های ابتدایی، راهنمایی و دبیرستانی حضور داشتند گفتم:آیا کسی فلان فوتبالیست برزیلی را می شناسد؟خیلی از بچه ها دست خود را بالا گرفتند و همه می شناختند.یا گفتم فلان والیبالیست از فلان کشور را می شناسید؟خیلی از بچه ها می شناختند.اما وقتی گفتم:آیا کسی سردار شهید قربان زاده و زکی زاده و مجیدی را می شناسد؟کسی نمی شناخت.این نشان می دهد دشمن ارزشهای خود را به خانه های ما آورده است.اما ستارگان درخشان کشور خود یعنی شهداء را نمی شناسند.اینها بخاطر این است که ما نتوانستیم ارزشهای دفاع مقدس را به نسل خود منتقل کنیم اما دیگران ارزشهای خود را با ماهواره، اینترنت و انواع و اقسام وسایل تبلیغی در قلب فرزندان ما جای داده اند.مثلاً یکی از خصوصیات اخلاقی یک شهید مانند شهید مجیدی این بود که قبل از شهادت، شبانه اجناسی به درب خانه فقراء می گذاشت و کسی هم با خبر نمی شد که بعد از شهادت ایشان مشخص شد چه کسی به فقراء رسیدگی می کرده و صدقه پنهانی می داده است.این ارزش والایی است ما باید این اشخاص را به هر جای دنیا معرفی کنیم تا مردم جذب شهداء ما شوند.وظیفه ما این است که قلم و کاغذ برداریم و خاطرات خود را به خاطر خداوند بنویسیم تا برای نسل آینده ماندگار بماند.انشاءالله یکی از برکات این جلسه این باشد که دوستان خاطرات خود را مکتوب کنند.اگر چند نفر از شهرستان خاطرات خود را بنویسند منبعی برای آینده می شود.
ابن بطوطه که سنی بود حدود هفتصد سال پیش به حرم امیرالمؤمنین علی(علیه السلام)رفته بود او می گفت:من آمدم تعدادی زمین گیر و فلج بودند.آنها در شب عید غدیر به امیرالمؤمنین علی(علیه السلام)متوسل شدند.نیمه های شب همه شفا پیدا کردند.منظور بنده این است که اگر ابن بطوطه خاطرات خود را ننوشته بود ما این داستان را نمی دانستیم.معلوم نیست امام زمان(عجل الله تعالی فرجه الشریف)چه وقت ظهور کنند برای همین خواهشی که از شما عزیزان دارم این است خاطرات خود را حتما مکتوب یا ضبط کنید و از فرزندان خود که تحصیل کرده هستند بخواهید آن را از حالت گفتار به نوشتار دربیاورند.بعد این خاطرات را چاپ کنید و به عنوان خدمات ارزشمندی که پاسداران در دفاع مقدس داشته اند مکتوب باشد.
خدایا چنان کن سرانجام کار تو خشنود باشی و ما رستگار
والسلام علیکم و رحمة الله و برکاته


چاپ این نسخه درجه: 5.00   چند مرتبه به این پست امتیاز داده اند: 1 مرتبه

نظرات

تنها کابران عضو میتوانند نظر دهند.
 
 

 
 طراحی سايت توسط شهر الکترونیک کرمان  پشتیبان رسمی سیستم مدیریتی سایت ساز دریا طراحی شده است.