سيستم مديريت محتواي ياس/دفتر امام جمعه بخش چترود  

مطالب

خانه مشهور لیست اضافه

گرايش به ازدواج در قرآن

ارسال شده توسط: مدیربازدید شده: 914 مرتبه
دسته: اخلاقتاریخ: 1388.08.19
 
گرايش به ازدواج در قرآن

آية الله محمدتقي مصباح يزدي

يكي از ابعاد روح انسان، لذت جويي و سعادت طلبي است يعني هر انساني بالفطره طالب خوشي و راحتي و التذاذ است و التذاذ انسان از راه هاي مختلفي حاصل مي شود، اين كثرت مجاري لذت، مربوط به جهازات مختلف بدن و قواي مختلف روح است. هرچه از مقام بساطت نفس به طرف مقام كثرت و تفصيل بياييم داراي قوا و شؤون مختلفي مي شود از جمله وسايل يا مجاري و راه هاي التذاذ مربوط به علاقه به همسر و غريزه جنسي است وجود اين ميل ها و كشش هاي دروني لازمه ساختمان روح انسان است و خود به خود نه ارزش اخلاقي مثبت دارد نه منفي. از نظر اخلاقي، وجود اين ميل ها و كشش ها نه خوب است و نه بد، بله از نظر فلسفي خير است ولي آن خير به اصطلاح ديگري است غير از آنچه در اخلاق مطرح مي شود. پس مدعاي ما يكي اين است كه اين ميل فطري خود به خود داراي ارزش مثبت و منفي نيست.

دومين مدعا اين است كه كيفيت، كميت و نيز جهت اعمال اين ميل است كه متعلق ارزش هاي اخلاقي قرار مي گيرد؛ يعني چگونه به چه مقدار و با چه نيتي، انسان اين ميل را ارضا كند؟ آنهاست كه موضوع اخلاق قرار مي گيرد.

كساني كه فكر مي كنند ازدواج خود به خود يك عمل بد و پليد شيطاني و داراي ارزش منفي است چنين فكري از نظر قرآن مطرود است. چيزي كه به اقتضاي حكمت الهي در آفرينش انسان لحاظ شده و تدبير الهي اقتضا كرده كه تكثير افراد انسان به اين وسيله تحقق پيدا كند نمي تواند خود به خود داراي ارزش منفي باشد.

ازدواج در قرآن

در قرآن كريم آياتي داريم كه دلالت مي كند بر اين كه ميل جنسي در متن انسان ملحوظ است، البته اين مطلب احتياج به تعبد ندارد. هر كس كه تأملي در كيفيت آفرينش انسان كند متوجه مي شود كه وجود افراد اين نوع، از راه توالد و تناسل است و ناچار مي بايست در متن آفرينش انسان اين جهت رعايت شده باشد؛ يعني انسان طوري آفريده شده باشد كه در اثر آميزش با همسر، نسلش باقي بماند و در اين عالم ادامه پيدا كند. قرآن كريم هم روي اين مطلب تكيه مي فرمايد و چندين آيه داريم كه همسر انسان از جنس خود انسان قرار داده شده و اين يك تدبير تكويني الهي براي بقاي نوع انساني است. شايد از همه اين آيات روشن تر آيه اول سوره نساء باشد: «يا ايّها النّاس اتّقوا ربّكم الّذي خلقكم من نفس واحدة و خلق منها زوجها و بثّ منهما رجالاً كثيرا و نساءً».

جمله «بث منهما رجالاً كثيرا و نساءً» به خوبي دلالت دارد بر اين كه تكثير افراد انسان بر اثر رابطه دو همسر است و اين در متن خلقت، ملحوظ است. آيات ديگري هم به همين مضمون هست از جمله

آيه189 سوره اعراف، آيه 6 سوره زمر، آيه72 سوره نحل، آيه21 سوره روم، آيه11 سوره شوري، مضمون اين آيات هم تقريبا مشابه همين آيه اي است كه گفته شد، منتها در اين جا (در آيه سوره نساء) صحيح تر و روشن تر بيان شده است. بنابر اين كساني كه فكر مي كنند ازدواج خود به خود يك عمل بد و پليد شيطاني و داراي ارزش منفي است چنين فكري از نظر قرآن مطرود است. چيزي كه به اقتضاي حكمت الهي در آفرينش انسان لحاظ شده و تدبير الهي اقتضا كرده كه تكثير افراد انسان به اين وسيله تحقق پيدا كند نمي تواند خود به خود داراي ارزش منفي باشد اين در واقع يك نوع تناقضي است بين تكوين و تشريع و بين نظام هستي و نظام اخلاقي! نظام اخلاقي هيچ تنافي با نظام تكويني ندارد بلكه مكمل آن است. پس با توجه به اين آيات اين فرضيه ابطال مي شود كه ازدواج و به دنبال آن، آميزش زن و مرد في حدّ نفسه يك عمل زشت و پليدي است .

ارزش هاي مثبت و منفي در ميل جنسي

اما ارزش ها (مثبت يا منفي) از كجا پيدا مي شود؟ از آيات شريفه قرآن استفاده مي شود كه اين دو جنس مخالف براي يكديگر و مكمل همديگر آفريده شده اند و آنچه مقتضاي فطرت انسان است گرايش هر يك از اين دو جنس به جنس مخالفش مي باشد. بنابراين گرايش به هم جنس خلاف فطرت و نظام آفرينش است.

پس اگر كساني در مقام ارضاي غريزه جنسي از اين مسير طبيعي و تكويني منحرف بشوند و به جاي آنچه در اصل خلقت براي تأمين اين غريزه ملحوظ شده راه ديگري را در پيش بگيرند اين مسلما داراي ارزش منفي خواهد بود.

اين مطلب به خصوص درباره داستان قوم لوط در قرآن كريم در چند مورد تأكيد شده است كه آنان از مسير طبيعي و فطري خود منحرف شده بودند و به واسطه همين امر مورد مذمت و عذاب قرار گرفتند. آيه اي كه از اين جهت روشن تر از ساير آيات است آيه166 سوره شعراء است كه مي فرمايد: «وتذرون ما خلق لكم ربكم من أزواجكم» همسراني را كه خدا براي شما قرار داده رها مي كنيد و به راهي كه خدا قرار نداده است مي رويد؟ يعني راهي كه خلاف فطرت و خلاف طبيعت شماست.

اين نكته به خصوص از اين جهت براي ما مفيد است كه غير از اين راه (خلق لكم ربكم) نيست. آنچه را كه خدا قرار داده است و آفرينش الهي اقتضا مي كند گرايش هر يك از اين دو جنس به جنس مخالفش مي باشد اگر زن با زن و يا مرد با مرد بخواهد ارضاي غريزه جنسي كند يك راه انحرافي است. اين مطلب در دو آيه ديگر هم هست: يكي آيه 81 سوره اعراف و ديگري آيه55 سوره نمل.

اگر كساني در مقام ارضاي غريزه جنسي از مسير طبيعي و تكويني منحرف بشوند و به جاي آنچه در اصل خلقت براي تأمين اين غريزه ملحوظ شده راه ديگري را در پيش بگيرند اين مسلما داراي ارزش منفي خواهد بود.

پس اولين چيزي كه بايد در مقام ارضاي غريزه، مراعات بشود همان مقتضاي فطرت و خلقت الهي است ولي مطلب به اين جا ختم نمي شود؛ يعني از اين جا يك نوع ارزش منفي شناخته مي شود يعني انحراف از خلقت فطري و هم جنس گرايي. علاوه بر اين يك نكته ديگري هم بايد رعايت بشود كه اگر رعايت نشود باز ارزش منفي ايجاد مي كند و آن، تزاحم مصالح انسان است، آنچه موجب ارزش هاي منفي در ارضاي خواسته هاي فطري مي شود تزاحماتي است كه بين

خواسته ها حاصل مي شود و كسر و انكسار اين خواسته ها است كه حد و مرزي براي هر يك از اينها تعيين مي كند.

منتها گاهي ما هم مي توانيم آن فرمول را درست كشف كنيم و مرز دقيق هر كدام از آنها را بشناسيم و گاهي هست كه نمي توانيم دقيقا مواردش را تعيين كنيم به خاطر اين كه احاطه اي بر موارد تزاحم و تأثيرات سوء يا نامطلوبي كه مي تواند داشته باشد نداريم اين جاست كه وحي تعيين مي فرمايد، ولي به هر حال سرّ مطلب، همان تزاحمات است.

در اين جا مصالح اجتماعي انسان لحاظ مي شود كه بايد انسان زندگي اش به صورت خانواده اي تشكيل بشود و مرد و زن بايد با يكديگر رابطه خاصي داشته باشند همسر بايد اختصاصي باشد و مصالح زيادي بر اين مترتب مي شود، از جمله آن كه نسل بايد به اين طريق حفظ بشود. سپس مسائل اجتماعي و حقوقي مطرح مي شود، مانند مسائل ارث و مسؤوليت هايي كه پدر و مادر نسبت به فرزند دارند يا هر يك از دو همسر نسبت به يكديگر دارند، اينها مي بايست دقيقا رعايت بشود.

قالب كلي اين محدوديت عبارت است از ازدواج قانوني و شرعي، و بايد اين رابطه در اين چهارچوب محدود بشود تا با ديگر مصالح انسان اصطكاك پيدا نكند. اما شرايط ازدواج شرعي مثل سن و شرايط را قانون الهي تعيين مي كند، زيرا ما

طبق اصول كلي كه از قرآن كريم استفاده كرديم ارزش مثبت در فعل اخلاقي تابع انگيزه هايي است كه انسان را وادار به انجام دادن آن مي كند. اين انگيزه ها هر قدر ارتباط بيشتري با خدا داشته باشد مطلوب تر و داراي ارزش بالاتري خواهد بود و بر عكس هر قدر بيشتر به طرف نفس و هواي نفساني ميل بكند ارزش كمتري خواهد داشت.

فرمول هاي دقيقش را نمي توانيم بفهميم. ولي اجمالاً آن جا كه ارضاي اين ميل طبيعي با مصالح اجتماعي انسان اصطكاك پيدا كند بايد در چهار چوبه اي كه با آن مصالح منافات نداشته باشد محدود شود، اسم آن چهارچوبه، ازدواج قانوني است. اگر از اين مرز تجاوز كرد ارزش منفي پيدا مي كند و اتفاقا تعبير قرآن هم در اين جا همين تعبير تجاوز است، مي فرمايد: «فمن ابتغي وراء ذلك فاولئك هم العادون». كساني كه مرز ازدواج قانوني و آميزش مشروع را رعايت نكنند تجاوزگرند.

گاهي ممكن است كه يك ارزش هاي منفي عَرَضي هم پيدا بشود چه در اصل ازدواج و چه در كيفيت بهره برداري و تمتّع و روابط زناشويي و براي اطلاع از تفصيل اين موارد بايد به كتاب هاي فقهي مراجعه كرد.

پس براي اين كه اعمال اين غريزه، ارزش منفي نداشته باشد بايد در واقع سه نوع محدوديت را رعايت كرد: يكي محدوديتي كه خود فطرت نشان مي دهد و آن اين است كه اين رابطه بايد با جنس مخالف باشد. دوم محدوديتي كه در مصالح اجتماعي به طور كلي براي همه افراد در همه شرايط اقتضا مي كند و آن چيزهايي است كه در قوانين زناشويي و نكاح در شرع مقدس تعيين شده است. اگر اين سه دسته از حدود و مقررات رعايت شد ازدواج و اشباع غريزه جنسي ارزش منفي نخواهد داشت: «فانهم غير ملومين» چنين كساني مورد ملامت قرار نمي گيرند. اين تعبير در دو آيه شريفه آمده است: آيه 5و 6 سوره مؤمنون «والّذين هم لفروجهم حافظون * الاّ علي ازواجهم أو ما ملكت ايمانهم فانّهم غير ملومين» يكي هم آيه 29 و 30 سوره معارج، كه عينا همين عبارت تكرار شده است.

از آيات ديگري هم في الجمله استفاده مي شود كه نكاح و ازدواج، ممنوعيتي ندارد و ارزش اخلاقي منفي ندارد. مثل آيه سوم سوره نساء: «فانكحوا ما طاب لكم من النساء مثني و ثلاث و رباع» نيز از موارد ديگري در قرآن كريم كه احكام نكاح و طلاق به مناسبت هاي مختلفي ذكر شده به دست مي آيد كه از نظر شرع مقدس اصل ازدواج هيچ نوع ممنوعيت و مرجوحيتي ندارد.

و اما ارزش مثبت: مي دانيد كه طبق اصول كلي كه از قرآن كريم استفاده كرديم ارزش مثبت در فعل اخلاقي تابع انگيزه هايي است كه انسان را وادار به انجام دادن آن مي كند. اين انگيزه ها هر قدر ارتباط بيشتري با خدا داشته باشد مطلوب تر و داراي ارزش بالاتري خواهد بود و بر عكس هر قدر بيشتر به طرف نفس و هواي نفساني ميل بكند ارزش كمتري خواهد داشت. اگر كسي بينديشد كه حكمت الهي اقتضا كرده كه بقاي نوع انسان به وسيله ازدواج باشد و همين انديشه موجب اختيار همسر شود مسلما داراي ارزش مثبت خواهد بود، زيرا اراده خود را تابع اراده خدا كرده است و چون خدا خواسته او هم اقدام مي كند.

البته قصد اطاعت و تبعيت از اراده الهي مراتب زيادي دارد و تابع اين است كه انگيزه اصلي و نيت شخصي چه اندازه خالص باشد: آيا صرف «ابتغاء رضوان الله» انگيزه اوست يا اجر و ثواب اخروي هم ملحوظ است يا اساسا انگيزه اش اجر و ثواب اخروي است. و مي رسد به آن جايي كه انگيزه انسان خوف از عقاب باشد و ترس از آلوده شدن به گناه او را وادار كند كه ازدواج قانوني انجام بدهد. البته در غالب افراد، چنان نيست كه تبعيت از اراده الهي انگيزه منحصر به فرد باشد به گونه اي كه به هيچ وجه التذاذات خودشان را در نظر نداشته باشند ولي همين كه حدود قانوني را رعايت و خودشان را در اين چهارچوبه محدود مي كنند و از اين مرز فراتر نمي روند. اين محدود كردن، يك انگيزه الهي مي خواهد، اما پايه ارزش، بستگي به كيفيت خلوص نيت دارد.

اگر كسي بتواند نيت خود را خالص كند به گونه اي كه تنها انگيزه اش كسب رضاي الهي باشد و لذت هاي دنيوي برايش مطرح نباشد مرتبه بسيار عاليي از ارزش اخلاقي را خواهد داشت و اين مرتبه، مخصوص اولياي خدا و كساني است كه به مراتب عالي معرفت و توحيد رسيده باشند. اما معمولاً مؤمنين متوسط اين طور نيستند.

اگر رعايت حدود الهي به خاطر رسيدن به ثواب باشد باز ارزش نسبتا بالايي از ارزش هاي اخلاقي دارد و حداقل آن اين است كه به خاطر خوف از عقاب و ترس از مبتلا شدن به معصيت باشد، معصيتي كه به دنبالش عقاب الهي خواهد بود چه در اصل ازدواج باشد و چه در شؤون و مراتب تمتعات، در تمتعات هم اگر اين انگيزه وجود داشته باشد كه براي تحفظ از گناه باشد داراي ارزش مثبت خواهد بود ولي اگر انگيزه انسان صرف التذاذ باشد ارزش مثبت ندارد ولي ارزش منفي هم نخواهد داشت مگر به حسب مراتب بالاتر، كساني كه در مراتب بالايي از معرفت و توحيد هستند توجه به لذايذ مشخصي براي آنها كسر شأن است و مرتبه شان را پايين مي آورد ولي از نظر قانوني و آنچه براي عموم مردم مطرح مي شود اگر رعايت احكام الهي بشود ارزش منفي نخواهد داشت.

اما اگر انسان بتواند تمايلات خود را كنترل كند به طوري كه ارضاي آنها با انگيزه صحيحي انجام بگيرد آن وقت هر لحظه اش عبادت مي شود مانند اين كه به خاطر تحفظ از معصيت باشد يا به انگيزه رسيدن به ثواب هاي الهي. اما كساني كه مراتب عالي معرفت دارند، فقط به خاطر رضاي الهي انجام مي دهند بدون اين كه لذت خودشان انگيزه اين كارها باشد.

اگر كسي بتواند نيت خود را خالص كند به گونه اي كه تنها انگيزه اش كسب رضاي الهي باشد و لذت هاي دنيوي برايش مطرح نباشد مرتبه بسيار عاليي از ارزش اخلاقي را خواهد داشت و اين مرتبه، مخصوص اولياي خدا و كساني است كه به مراتب عالي معرفت و توحيد رسيده باشند.

از طرفي در بعضي از آيات به تعبيراتي برمي خوريم كه كمابيش از آنها استشعار مذموميت مي شود؛ مثلاً در آيه 14 سوره آل عمران مي فرمايد: «زيّن للناس حبّ الشّهوات من النّساء والبنين والقناطير المقنطرة من الذّهب والفضّة والخيل المسوّمة و الانعام و الحرث ذلك متاع الحيوة الدّنيا و الله عنده حسن المآب» اين تعبير «زيّن للناس حبّ الشّهوات» تعبير مدح آميزي نيست بلكه شايد بتوان گفت كه اين لسان، نكوهش خفيفي را در بردارد، و در بعضي از آيات هست كه از همسران شما كساني هستند كه دشمن شما هستند: «ان من أزواجكم و أولادكم عدوا لكم».

البته با دقت در اين آيات روشن مي شود كه اينها هيچ منافاتي با آن مسائلي كه گفته شد ندارند. اما تعبير «زيّن للناس حبّ الشّهوات» در مقام بيان شؤون زندگي دنيا و التذاذاتي است كه در اين عالم موجب توجه مردم به زينت هاي دنيا مي شود، تا التذاذات دنيا را با آخرت مقايسه بفرمايد و لذا در آيه بعد مي فرمايد: «قل ءانبئكم بخير من ذلكم...» در دنيا شما اين گونه خوشي ها را داريد ولي آيا مي خواهيد شما را راهنمايي كنم به چيزي كه بهتر از اينهاست؟

آن گاه مي فرمايد: كساني كه ايمان و تقوا داشته باشند در آخرت مقامات ارجمند و سعادت ابدي و حسن مآب دارند: «والله عنده حسن المآب» پس اين آيه در مقام اين نيست كه بفرمايد مطلقا ارضاي شهوات يا نزديك شدن با همسران چيز نامطلوبي است بلكه از آن جهت كه اين ميل مطلق و نامحدود مرز ناشناس در انسان وجود دارد مي تواند دام بزرگي براي شيطان باشد: انسان را به گناه بكشاند و آخرت را از ياد او ببرد اين زمينه وجود دارد و اين چيزها دامي است كه شيطان براي انسان مي گستراند و از اين راه هاست كه انسان را گول مي زند ولي نه اين كه مطلق اينها نامطلوب است و هيچ مجراي صحيحي هم ندارد، در مقام بيان چنين مطلبي نيست.

و اما آن آيه اي كه مي فرمايد بعضي از همسران شما دشمنان شما هستند يا نبايد علاقه شما به همسرانتان يا چيزهاي ديگر بيش از محبت به خدا باشد ناظر به مورد تعارض است. در آيه 24 سوره توبه مي فرمايد: «قل ان كان آباؤكم و ابناؤكم و اخوانكم و ازواجكم و عشيرتكم و اموال اقترفتموها و تجارة تخشون كسادها و مساكن ترضونها احبّ اليكم من الله و رسوله و جهاد في سبيله فتربّصوا حتّي يأتي الله بأمره» در اين آيه از كساني ياد مي كند كه روابط عاطفي شان با همسران و فرزندان و پدران و افراد خانواده و فاميل و دلبستگي به متعلقات زندگي دنيا چنان مستحكم مي گردد كه مصالح ديگر تحت الشعاع واقع مي شود يعني اين محبت ها بر محبت خدا غالب مي شود و ايشان را از انجام وظايف واجب باز مي دارد. اين همان تزاحمي است كه گفتيم ملاك ارزش منفي مي شود. درست است كه اين عاطفه يك امر طبيعي است و مثلاً عاطفه بين زن و شوهر نعمتي است كه خداي متعال در آيه21 سوره روم به آن اشاره مي فرمايد: «و جعل بينكم مودّة و رحمة» ولي نبايد از مرز خود تجاوز كند به طوري كه مسائل ديگر را تحت الشعاع قرار اگر كسي بينديشد كه حكمت الهي اقتضا كرده كه بقاي نوع انسان به وسيله ازدواج باشد و همين انديشه موجب اختيار همسر شود مسلما داراي ارزش مثبت خواهد بود، زيرا اراده خود را تابع اراده خدا كرده است و چون خدا خواسته او هم اقدام مي كند.

بدهد. بالاترين رابطه عاطفي بايد بين انسان و خدا باشد و محبت خدا بايد بر همه چيز غالب باشد. كساني كه به مقام توحيد رسيده اند و تنها محبت خدا در دلشان هست و همه محبت هاي ديگر فرعي و شعاعي از محبت خداست افراد خاصي هستند كه خدا دلهايشان را براي خودش خالص كرده است افراد متوسط و مؤمنين متعارف بايد طوري باشند كه محبت هاي ديگر بر محبت خدا غالب نشود.

و اما آيه «انّ من ازواجكم و اولادكم عدوا لكم فاحذروهم» ناظر به همسران و فرزنداني است كه آن ايمان لازم را ندارند، و آن وقت كه شما مي خواهيد به انجام وظايف بپردازيد، در جهاد شركت كنيد، جانبازي كنيد يا اموالتان را در راه خدا صرف كنيد مزاحمتان مي شوند. در چنين حالات و شرايطي است كه آنها حكم دشمن شما را خواهند داشت. زيرا شما را از راه خير و كمال باز مي دارند. اين جاست كه بايد حواستان را جمع كنيد «فاحذروهم» و طوري نباشد كه دلبستگي شما به آنان مانع از انجام وظايف واجبتان بشود.

يكي از بهترين مظاهر تعارض و غلبه و يكي از اين محبت ها جهاد است در اين جا معلوم مي شود كه چه كسي دلبستگي بيشتري دارد. آن جايي كه جهاد واجبي باشد آيا دلبستگي به زن و فرزند مانع از شركت در آن مي شود يا نه؟ اگر شد معلوم مي شود كه آن عاطفه غلبه دارد و دلبستگي به آنها بيشتر است و اين خطرناك است: «فتربّصوا حتي يأتي الله بأمره» منتظر امر خدا باشيد، زيرا شما در موقع خطرناكي قرار گرفته ايد!

بنابراين اين گونه آيات هم دلالت ندارند بر اين كه اصل ازدواج يا ارضاي غريزه جنسي يا همسر گرفتن امر نامطلوبي است و ارزش منفي دارد، اين نكوهش ها مربوط به حالات عارضي است و به واسطه غلبه بر محبت خدا و رسول و انجام وظايف است اگر چنين چيزي نباشد آن جا هم نامطلوب نخواهد بود.

آيات زيادي هست تحت عناوين مختلفي كه به اين بحث مربوط مي شود از جمله آياتي است كه عنوان «نكاح» يا عنوان «احصان» (محصنات و محصنين) را مطرح كرده است در مقابل عنوان زنا، فحشاء، فاحشه، سفاح و اتخاذ اخدان (دوست گيري).

«خدن» اصطلاحا دوستي است كه غير از همسر قانوني باشد. امروز هم چنين تعبيرهايي در زبان هاي اروپايي در مورد روابط نامشروعي كه بين مرد و زني برقرار مي شود و براي مدتي طولاني ادامه مي يابد هست در جاهليت هم چنين چيزي مرسوم بوده كه كساني غير از همسرشان با زن ديگري روابط جنسي داشته باشند چنان كه امروز در كشورهاي غربي وجود دارد. قرآن كريم به خصوص روي اين موضوع تكيه مي كند و در آيه 25 سوره نساء درباره زن ها مي فرمايد: «محصنات غير مسافحات و لامتخذات اخدان» و در آيه 5 سوره مائده درباره مردها مي فرمايد: «محصنين غير مسافحين و لامتخذي اخدان».

وقتي دقت مي كنيم همه اينها به يكي از آن سه جهتي كه عرض كردم برمي گردد: يا رابطه با جنس موافق كه خلاف فطرت است، يا بر خلاف مصالح اجتماعي است كه با يك قراردادهاي اجتماعي تضمين مي شود و قانون حدود آن را تعيين مي كند از جمله اين كه زن از محارم و خويشان نزديك مانند خواهر و عمه و خاله نباشد، مادرزن و خواهر زن نباشد و سوم آن كه كيفيت تمتع بر طبق مقررات شرعي و در جهت مطلوب باشد. همه آنچه مذمت شده در اين زمينه به يكي از اين سه نوع حدودي كه بايد رعايت بشود برمي گردد، اگر اينها رعايت نشد نه تنها مذمتي ندارد بلكه برعكس مورد مدح و تشويق است: «وانحكوا الايامي منكم و الصالحين من عبادكم و امائكم» به خاطر اين كه بايد اين نياز فطري به گونه اي كه موافق مصالح فردي و اجتماعي باشد تأمين گردد تا اغراض تكويني الهي حاصل بشود و نسل بشر ادامه يابد.

تا اين جا ما اين ميل را از نظر قرآن بررسي كرديم و دانستيم كه ميل پليدي نيست آن طوري كه بعضي از اديان يا بعضي از نحله ها چنين تلقي مي كنند كه اصلاً زن شيطان است يا روابط جنسي اساسا يك كار پليدي است. اينها در اسلام مطرح نيست ما هيچ جا نداريم كه آميزش با زن في حد نفسه يك چيز پليد و نامطلوبي است اما هر چيزي حدودي دارد كه بايد آن حدود رعايت بشود.

ميل جنسي در آخرت

در اين جا ممكن است تصور بشود كه اين ميل جنسي مخصوص اين عالم دنياست، و وجود آن فقط به خاطر اين است كه مصالح اين عالم تأمين بشود يعني بقاي نوع انسان در گرو آن است. اگر اين ميل وجود نداشته باشد كسي داعي بر ازدواج ندارد و نسل بشر منقرض مي شود اين يك تدبير الهي است كه اين ميل را در وجود انسان قرار داده تا مصالح تكويني تأمين بشود. و چون در عالم آخرت توالد و تناسل نيست ممكن است كسي فكر كند در آن جا ديگر اين ميل وجود نخواهد داشت. ولي آيات زيادي داريم كه دست كم ظاهر آنها ـ اگر نگوييم صريح آنها ـ اين است كه اين ميل در آن جا هم وجود دارد. البته مي دانيم كه زندگي اين دنيا و زندگي آخرت و نظام اين دو جهان بسيار با هم تفاوت دارد، نمي توان گفت كه دقيقا آنچه در دنيا هست در آخرت هم وجود دارد و آنچه در آخرت هست عينا همان چيزي است كه در دنياست. يك نوع شباهت هايي بين اينهاست و مفاهيم عامش بر هم منطبق مي شود، اما دقايق و خصوصياتش را نمي توان گفت كه حتما عين هم هست، ولي تعبيراتي كه به كار مي رود تعبيراتي است كه به حسب مفاهيم عامش دو مصداق مي تواند داشته باشد: يك مصداق دنيوي و يك مصداق اخروي، چنان كه در خوردن و آشاميدن هم همين طور است. اكل و شرب در دنيا هست در آخرت هم هست، در بهشت هست در جهنم هم هست، ولي آيا عينا همين اكل و شربي است كه ما در اين جا داريم يا گونه ديگري است كه فعلاً عقل ما نمي رسد؟ آن را خدا مي داند. ولي به هر حال طوري است كه مفهوم اكل و شرب به هر دو صادق است .

كساني كه در مراتب بالايي از معرفت و توحيد هستند توجه به لذايذ مشخصي براي آنها كسر شأن است و مرتبه شان را پايين مي آورد ولي از نظر قانوني و آنچه براي عموم مردم مطرح مي شود اگر رعايت احكام الهي بشود ارزش منفي نخواهد داشت.

عين همين مطلب در مورد ازدواج و ميل جنسي هم هست. تعبيراتي در قرآن كريم داريم كه مؤمنين را به «ازواج مطهّره» بشارت مي دهد، پس معلوم مي شود كه در آن عالم هم التذاذ از همسر وجود دارد. در اين زمينه تعبيرات تقريبا به سه دسته تقسيم مي شود:

يك دسته تعبيراتي است كه به طور كلي مي فرمايد: «مؤمنين همسران پاكيزه اي در بهشت خواهند داشت» اما به دست نمي آيد كه آيا همين همسران دنيويشان هستند يا كساني از همين قبيل يعني انسان هايي هستند كه در بهشت همسر مؤمنين هستند يا مردهاي مؤمني هستند كه همسر زنان مؤمنه هستند، يا اين كه منظور همسران ديگري است. عنوان «أزواج مطهرة» در سه آيه آمده است: آيه25 سوره بقره، آيه15 سوره آل عمران و آيه 57 سوره نساء.

در بعضي از آيات هست كه راجع به همسران همين عالم صحبت مي فرمايد كه در بهشت با همسرانشان هستند تا آن جا كه بنده برخورد كردم چهار آيه به اين مطلب دلالت مي كند: يكي آيه 23 سوره رعد: «جنّات عدن يدخلونها و من صلح من آبائهم و أزواجهم» همسران صالح هم با همسرانشان در بهشت خواهند بود. نظير اين تعبير «و من صلح من ابائهم و ازواجهم و ذرياتهم» در آيه 8 سوره غافر هم آمده است.

ديگري هم آيه 56 سوره يس است: «هم و أزواجهم في ضلال علي الارائك

پس يكي از نويدهايي كه قرآن به مردان و زنان مؤمن و صالح مي دهد اين است كه در بهشت هم با همسرانشان خواهند بود.

متكئون» مؤمنين با همسرانشان در بهشت بر روي تخت ها تكيه مي كنند. و چهارمي هم آيه 70 سوره زخرف: «ادخلوا الجنّة انتم و ازواجكم».

پس يكي از نويدهايي كه قرآن به مردان و زنان مؤمن و صالح مي دهد اين است كه در بهشت هم با همسرانشان خواهند بود.

و بالأخره از آيات ديگري استفاده مي شود كه منحصر به اين همسران دنيوي نيستند بلكه از مخلوقات الهي در بهشت هستند كه براي مؤمنين آفريده مي شود، در اين زمينه هم حدود ده آيه داريم: يكي آيه 48 ـ 49 سوره صافات: «و عندهم قاصرات الطرف كانهنّ بيض مكنون»، آيه 52 سوره ص: «و عندهم قاصرات الطرف اتراب»، آيه 54 سوره دخان «كذلك و زوّجناهم بحور عين»، آيه 20 سوره طور: «و زوّجناهم بحور عين» و آيا ت56 تا 58 و 70 تا 74 سوره الرحمن. در دو مورد «فيهن قاصرات الطرف...» و «فيهن خيرات حسان...»، آيه22 سوره واقعه: «و حور عين كامثال اللؤلؤ المكنون». و آيه 34 تا 38 از همين سوره: «عربا اترابا لاصحاب اليمين»، آيه 33 از سوره نبا: «و كواعب اترابا». البته در بعضي از اين آيات احتمال دارد كه شامل همسران دنيا هم بشود.

به هر حال مجموعا استفاده مي شود كه التذاذ اهل بهشت هم از همسران مؤمنشان هست و هم از حورالعين. پس اين ميل در آن جا هم وجود دارد و اختصاص به اين عالم ندارد. پس مي توان گفت كه يك ميل ثابت انساني و يكي از ابعاد وجود انسان است، منتها در دنيا به خاطر تأمين مصالح و بقاي نسل است چنان كه خوردني ها و آشاميدني ها در دنيا براي حفظ وجود انسان و بقاي او در اين عالم است ولي در آن عالم، اصل التذاذش مطلوب است ديگر براي رشد بدن يا بقاي نسل نيست.

است، و چنين خصلتي وقتي به دست مي آيد كه انسان در برابر نفس سركش ايستادگي كند، تا آن را به مرحله «نفس مطمئنّه» برساند، اميرمؤمنان علي(ع) در شمارش خصال پرهيزكاران، گفتاري دارد، از جمله مي فرمايد: «اِنْ اِسْتَصْعَبَتْ عَلَيْهِ نَفْسُهُ في ما تَكْرَهُ لَمْ يُؤتِها سُؤلَها في ما تُحِبُّ؛ هرگاه نفس او در انجام وظايفي كه خوش ندارد، سركشي كند (و به راه گناه برود) او هم از آن چه نفس دوست دارد، محرومش مي سازد.»1

و از اين طريق نفس سركش را مجازات مي كند، و نيز فرمود: «إذا صَعُبَتْ عَلَيك نَفْسُكَ فَاصْعَبْ لَها تَذِلُّ لَكَ؛ هنگامي كه نفس تو سخت گيرد (و در برابر اطاعت فرمان حق، به آساني تسليم نگردد) تو هم بر او سخت بگير (و خواسته هايش را بر او دريغ دار) تا در برابر تو تسليم گردد.»2

1- شيخ صدوق، كمال الدين، طبق نقل علامه مجلسي، بحارالانوار، ج52، ص125.

2- همان، ص128.

3- شيخ صدوق، خصال، طبق نقل علامه مجلسي، بحارالانوار، ج52، ص123.

4- مجلسي، بحارالانوار، ج52، ص125.

5- همان، ص146.

6- محدث نعماني، غيبة النّعماني، ص172.

7- همان، مطابق نقل علامه مجلسي، بحارالانوار، ج52، ص358.

8- همان.

9- مجلسي، بحارالانوار، ج88، ص18.

10- همان، ج52، ص123، 128.

11- محمد بن يعقوب كليني، اصول كافي، ج1، ص197.

12- محقّق قزويني، الامام المهدي من المهد الي الظّهور، ص515.

13- محمد بن يعقوب كليني، اصول كافي، ج2، ص74.

14- همان، ص169.

15- شيخ حرّ عاملي، اثباة الهداة، ج7، ص24.

16- سيد ابوالقاسم دهكردي، نورالابصار في فضيلة الانتظار، ص67.

17- نهج البلاغه، خطبه 193 (خطبه متّقين).

18- علامه آمِدي، غرر الحكم، طبق نقل ميزان الحكمة، (چاپ جديد) ج4، ص3323.

چاپ این نسخه درجه: 0.00   چند مرتبه به این پست امتیاز داده اند: 0 مرتبه

نظرات

تنها کابران عضو میتوانند نظر دهند.
 
 

 
 طراحی سايت توسط شهر الکترونیک کرمان  پشتیبان رسمی سیستم مدیریتی سایت ساز دریا طراحی شده است.