سيستم مديريت محتواي ياس/دفتر امام جمعه بخش چترود  

مطالب

خانه مشهور لیست اضافه

احادیث پیرامون نماز جمعه ( بخش اول )


http://yascms.ir/emam/images.jpeg

قرار دادن روز جمعه به عنوان عید
قال رسول الله – صلی اللهُ عَلَیْهِ وَ الِهِ - :
اِنَّ هذا اَلیَومَ جَعَلَهُ عیداً لِلمُسلِمینَ ؛
به درستی که خداوند این روز (جمعه) را برای مسلمانان عید قرار داده است.
(کنزالعمال، ج 7، ح 21055)

برای مشاهده قسمت اول احادیث روی بیشتر کلیک بفرمایید

نظرات: 0 بازدید شده: 2654 مرتبه ارسال شده توسط: مدیر در تاریخ: 1389.08.10 بیشتر بخوانید

جايگاه سياست و نظريه خلافت الهي در طبقه بندي علمي و انديشه صدرالمتألهين

جايگاه سياست و نظريه‏ي خلافت الهي در طبقه‏بندي علمي وانديشه‏ي صدرالمتألهين

فرّخ امّه‏طلب

صدرالمتألهين شيرازي ــ مشهور به ملاصدرا ــ حكيم و فيلسوف عصر صفوي در ايران است كه در آرا و نظريات انديشمندان اسلامي بعد از خود تأثير ژرفي گذاشته است. ازاين رو، آگاهي از ابعاد مختلف انديشه‏ي اين حكيم متأله، اهميت به‏سزايي در شناخت دامنه‏ي تفكرات سياسي و اجتماعي انديشمندان مسلمان معاصر دارد.

در اين مقاله تلاش شده است انديشه‏ي سياسي ملاصدرا با نگاهي به آثار فلسفي ايشان معلوم شود، ابتدا جايگاه دانش سياست در طبقه‏بندي علوم از ديدگاه ملاصدرا و سپس انديشه‏ي سياسي آن حكيم بزرگوار، در چارچوب نظريه‏ي «حق الهي»، تبيين شده است.

اگرچه ملاصدرا كتاب يا رساله‏ي مستقلي در زمينه‏ي فلسفه‏ي سياسي ندارد، ولي اين نشانه‏ي ناتواني او در موضوعات سياسي يا بي‏توجهي وي به اين موضوعات نيست. در اين مورد مي‏توان گفت كه جايگاه رفيع راهنمايي‏هاي عملي پيامبراكرم(ص) و ائمه‏ي اهل بيت (ع) نزد شيعه، باعث تضعيف موقعيت انديشه‏ي سياسي يوناني در بين آنها مي‏شد. با دقت در مضامين سياسي آثار فلسفي ـ تفسيري ملاصدرا، به‏خوبي دريافت مي‏شود كه او در بسياري از موارد، در خارج از چارچوب سنتي فلسفه‏ي سياسي (حكمت مَدَني يا سياست مُدُن) به انتخاب موضوع و بحث مي‏پردازد. اين‏سنت شكني از يكسو نشان‏دهنده‏ي خلاقيت او و از سوي ديگر نشانگر تلاش وي براي «اسلامي» كردن انديشه‏هاي سياسي و اجتماعي خويش است. براي درك بهتر انديشه‏ي

نظرات: 0 بازدید شده: 1470 مرتبه ارسال شده توسط: مدیر در تاریخ: 1388.09.12 بیشتر بخوانید

مدنيت بالطبع انسان از چشم انداز فلاسفه

مدنيت بالطبع انسان از چشم انداز فلاسفه

چکيده :

مساله مدنيت بالطبع انسان ، از دير باز ميان فلاسفه يونان و حکماي اسلامي مورد بحث بوده و مسائل متعددي راجه به آن در خور بررسي و تحقيق است ؛ از جمله : مقصود حکما از اين اصل چيست ؟ آيا انسان ، طبعاء مدني است يا از روي ناچار و اضطرار به مدنيت روي مي آورد ؟ آيا انسان با مدد جستن از عقل حسابگر خويش ، مدنيت را بر مي گزيند يا آن که نسبت به آن ، لا اقتضاست ؟ نوشتار حاضر ، کاوشي است در يافتن پاسخ پرسشهاي ياد شده و بررسي رهيافت پاره اي از حکماي يونان و اسلام در اين باب.

کليد واژگان : فلسفه سياسي ، مدنيت بالطبع ، طبيعت ، فطرت ، اضطرار ، انتخاب لالقتضا. اشاره درباره مدني بالطبع بودن انسان و در اين که چه نسبتي با مدنيت دارد ، چهار نظريه قابل طرح است :

1- انسان ، مدني بالطبع است .

2- انسان ، مستخدم بالطبع است و تنها از روي اضطرار و ناچاري به مدنيت واجتماع روي مي آورد .

3- انسان ، نسبت به مدنيت ، اقتضايي ندارد ( لا اقتضا ست ) . در واقع ، مدنيت انسان يک امر انتخابي است که آدميان با پشتيباني خرد حسابگر خود بدان روي مي آورند .

4- انسان ، متمايل به اجتماع و مدنيت ايست .

عده زيادي از فلاسفه اصل مدني بودن انسان را در آثار مطرح کرده اند ، اما سخنان آنان در اين باب ، بسيار کلي و مبهم است و آراي بيشتر آنها با نظريه اضطرار مطابقت دارد . نوشته حاضر ، کوششي است در جمع آوري ، تبيين و ارزيابي آراي فلاسفه اسلامي در اين خصوص ، اصطلاح مدني بودن و اجتماعي بودن انسان و مقصود فلاسفه از اين اصل بيان شده است و سپس به تبيين آراي فلاسفه و کاوشي در اين زمينه پرداختيم . معناي اصطلاحي مدني

در اصطلاح فلاسفه اسلامي ، مدني '''' منسوب به مدينه و کنايه از اجتماع بشري است . خواجه نصير الدين طوسي در اين خصوص مي گويد : التمدن في اصطلاحهم هو هذا الاجتماع '''' 1 : تمدن در اصطلاح فلاسفه ،همان اجتماع بشري است . اين خلدون مي گويد : کلمه مدني '''' منسوب به مدينه است و در نزد حکيمان ، کننايه از اجتماع بشري است .2 ملاعبدالرزاق فياض لاهيجي مي گويد : و تمدن عبارت از آن اجتماع ، و مدينه عبارت از آن مکان باشد .3 بنابراين ، از مجموع سخنان فلاسفه اسلامي به اين نتيجه مي رسيم که تمدن در لسان آنان به معناي اجتماع بشري است و سخن از مدني بودن انسان ، سخن از اجتماعي بودن آن است .
نظرات: 0 بازدید شده: 2434 مرتبه ارسال شده توسط: مدیر در تاریخ: 1388.09.12 بیشتر بخوانید

سياست حكومت على (عليه السلام)

سياست حكومت على

اميرالمؤمنين "ع" يك روز پس از بيعت، دستور داد بيت المال را بين مسلمانان بالسويّه تقسيم كنند و به هر نفر سه دينار بدهند و هيچ گونه فرقى بين بدرى و احدى و خندقى و... و مهاجرى و انصارى و آزاد شده ى آنها از غير عرب نگذاشت، و خود نيز با قنبر يكسان برداشت.

اين كار اميرالمؤمنين "ع" زنگ خطر را براى قشرهاى امتياز يافته در جامعه ى آن روز به صدا در آورد و همگى برآشفتند و قيامت برپا كردند.

سردمداران در مسجد پيامبر "ص" عليه امام "ع" تجمّع كردند و به آن حضرت گفتند:

يا على! در كارت عدالت را رعايت نكردى. شما كسانى را كه با شمشير ما تسليم شدند و اسلام آوردند و بنده ى ما بودند و ما آنها را در راه رضاى خدا آزاد كرديم، با ما يكسان كردى و سابقه ى ما را در اسلام در نظر نگرفتى!

آن حضرت در جواب فرمود: سابقه در اسلام و فضيلت در اسلام را خداوند در قيامت پاداش عطا مى فرمايد. ما و شما ديديم پيامبر "ص" در تقسيم مال بين بندگان خدا اين چنين عمل مى فرمود|. يعنى سنّت پيامبر "ص" چنين است |.

در اين هنگام بنى اميّه ظاهر شدند و در مسجد پيامبر "ص" به اين گروه پيوستند.

سپس نزد امام آمدند و در برابر حضرتش نشسته و خونهايى كه آن حضرت از ايشان در جنگهاى پيامبر "ص" ريخته بود بر شمردند و گفتند: اكنون ما با تو بيعت مى كنيم به شرط آنكه آنچه از ما سرزده ناديده گرفته شود و آنچه در دست ما هست| از مال دنيا| بر ايمان بماند و كشندگان عثمان را بكشى.

آن حضرت در غضب شد و فرمود:

خونهاى شما را حق ريخت نه من و آنچه از مال خدا و مال مسلمانان نزد شما هست، عدالت شامل حال شما مى شود. و اگر كشتن كشندگان عثمان لازم آيد، مى بايست با آنها جنگيد. [ شرح فرمايش آن حضرت اين است كه: عايشه و طلحه و زبير و جمعى از انصار و مهاجرين و مردم اهل مصر و كوفه در آن شريك بودند. پس اگر كشتن آنها لازم باشد، بايست با اين هزارها نفر جنگيد. ] ليكن اين شرط براى شما هست كه شما را بر كتاب خدا و سنّت پيامبر راه برم. و هر كس كه حق بر او تنگ آيد، باطل بر او تنگتر است. شما اگر چنين بيعتى را نمى پذيريد، برويد هر جا كه مى خواهيد، براى شما امن است.

آنها گفتند: نه چنين نمى كنيم، بلكه بيعت مى كنيم و با تو مى مانيم.... [ رجوع شود به شرح نهج البلاغه ى ابن ابى الحديد، چ اول مصر، ج2، ص173 -170. ]

نظرات: 0 بازدید شده: 1073 مرتبه ارسال شده توسط: مدیر در تاریخ: 1388.09.12 بیشتر بخوانید

اخلاق اسلامي

مقدّمه

بدون ترديد بازسازى و تعالى شخصيت معنوى آدمى، هدف اصلى همه رسولان الهى بوده است. در قاموس مصلحان آسمانى براى علومى كه بدون واسطه در خدمت اين آرمان مقدس نباشند، كاركردى ابزارى تصوير شده است. هر پژوهشگر حقيقت جو با اندك كنكاشى در منابع اوليه اسلام، معنويت سالارى و اخلاق محورى را در تار و پود تعاليم آن آشكارا نظاره خواهد كرد.

دانشوران مسلمان و پاسداران حريم ديانت، در راه تبيين علمى آموزه هاى اخلاقى اسلام، تلاش هاى طاقت فرسايى را متحمل شدند. آنچه در اين دفتر خواهد آمد، جرقه هايى برگرفته از حاصل زحمات آنان است، ولى گذر زمان، تحولات پديدآمده در ادبيات عمومى و چگونگى نگارش متون علمى و سرانجام عمومى شدن آموزش اخلاق، همگى بر ضرورت تدوين متنى متناسب با شرايط جديد، دلالت دارد.

در طرح جديد اخلاق اسلامى كه در سرفصل هاى مصوّب اين درس منعكس گرديده، مجموعه موضوعات و مسائل اخلاقى در سه بخش جاى داده شده است. اينجانبان، على رغم اذعان به بضاعت اندك خويش، به امر مسئولان گرانقدر مديريت تحقيق و تأليف متون درسى معاونت، نگارش اين متن را به عهده گرفتيم. آگاهى از برخى نكات كه در نگارش آن مورد نظر بوده است، مى تواند در مطالعه و ارزيابى اين نوشتار براى مخاطبان ارجمند مفيد افتد.

1. در بخش اول از ميان مباحث مختلفى كه در فلسفه اخلاق مطرح است تنها دو محور مهم گزينش و مورد بحث قرار گرفته است و هرگز، جامعيت مباحث مورد نظر نبوده است.

2. در همين بخش و در دو محور مذكور نيز به دليل محدوديت هاى زمانى و محتوايى موجود، از پرداختن به ديدگاه هاى مختلف و بحث آزاد تطبيقى خوددارى شده و سعى شده مبانى اخلاق اسلامى تبيين گردد.

3. مستند بودن مطالب به منابع اوليه و معتبر اسلامى به ويژه آيات و روايات، همواره مورد نظر بوده و تلاش شده است تا از نقل مطالب از منابع واسطه اى خوددارى گردد.

4. كلان نگرى و نگاه فرابخشى به مسائل اخلاقى مورد توجه نگارندگان بوده است تا به اين وسيله بتوان درك و ارزيابى معتدل ترى از اين مسائل داشت و از آفاتى كه از جزئى نگرى و مجردنگرى به مسائل اخلاقى حاصل مى شود، در حد مقدور جلوگيرى كرد.

5 . ملاحظه سطح عمومى مخاطبان و محدوديت هايى كه از اين امر ناشى مى شود، مانع از طرح برخى ديدگاه ها شده است.

6 . تلاش شده است كه مباحث به صورت سازمان يافته، و با ايجاد نوعى ترتيب منطقى ارائه گردد، وطبعاً از اين جهت نيز خالى از نقص نيست.

7. تربيت و سلوك اخلاقى، نيازمند آگاهى از روش هاى تربيت جهت نيل به سرمنزل مقصود و غايت قصواى اخلاق و فضيلت است. بخش سوم كتاب در حقيقت گامى در تحقق همين منظور است.

8 . در بخش سوم با استفاده از دستاوردهاى علوم روان شناسى و تربيتى و در چارچوب تعاليم اسلامى، سعى بر اين بوده كه روش ها و شيوه هاى تربيت اخلاقى به طور دقيق و جزئى با رعايت اختصار ترسيم و تبيين گردد.

لازم است بر اين واقعيت تأكيد شود كه شكل گيرى اين دفتر در سايه مديريت پژوهشى خردمندانه، توأم با سعه صدر و متواضعانه برادر ارجمند جناب حجت الاسلام و المسلمين عليرضا امينى معاونت محترم امور اساتيد نهاد، كه زمينه چنين كارهايى را فراهم كردند، و زحمات مستمرّ برادران گرانقدر جناب آقاى جواد رفيعى كه همه گونه مساعدت را روا داشتند، جناب آقاى درودى كه پيگيرى مستمر نموده اند و جناب آقاى فاخرى كه با كمال حوصله و دقت بر روند كار نظارت داشتند، ويراستار محترم، همه اساتيدى كه با نظرات اصلاحى خود بر ما منت نهاده اند، و همه دست اندركاران تايپ، تصحيح، مقابله، صفحه پردازى و... ميسّر گرديده است. وظيفه خود مى دانيم متواضعانه مراتب قدردانى خود را از آنان ابراز داريم.

بديهى است كه در اين مكتوب كاستى ها و نارسايى هايى وجود دارد، بهويژه كه عواملى مانند بضاعت اندك نگارندگان، گستردگى مباحث، تازگى در برخى محورهاى ساختارى و گستره عام مخاطبان، ضريب وجود اين كاستى ها را مضاعف كرده است. بنابراين، از همه صاحب نظران ارجمند، اساتيد گرانقدر و دانشجويان محترم كه با انعكاس نقد و نظرهاى خود بر مؤلفان منّت خواهند نهاد، پيشاپيش با كمال خرسندى قدردانى نموده و خداوند مهربان را بر آغاز و انجام اين كار سپاسگزاريم.

احمد ديلمى ـ مسعود آذربايجانى

قم ـ تابستان 1380

نظرات: 0 بازدید شده: 1186 مرتبه ارسال شده توسط: مدیر در تاریخ: 1388.09.12 بیشتر بخوانید

فرا اخلاق 1

فرا اخلاق 1

(اخلاق تحليلى)

ديويد كوپ

مترجم: محسن جوادى

مطالعات فلسفى مربوط به اخلاق 2 معمولاً به دو حوزه فرعى به نام هاى فرااخلاق و اخلاق هنجارى تقسيم مى شوند. از آنجا كه تصور اينها به صورت حوزه هاى جدا از هم ظاهراً در قرن بيستم پديد آمده است، اين مقاله بر بحث هاى جديد تأكيد خواهد داشت.

مقاله حاضر مباحث اصلى فرااخلاق و روش هاى اساسى متفاوت براى پرداختن به آنها را ترسيم مى كند.

تمييز بين فرااخلاق و اخلاق هنجارى به دو جهت مسأله اى جدالى است; به دليل مشكلات مربوط به تعريف و به دليل عدم توافق در اينكه اين دو كاملاً مانعة الجمع و مستقل از هم باشند. معهذا فرا اخلاق مى تواند به صورت بررسى فلسفى از ماهيت، توجيه، معقوليت، شرائط صدق و منزلت نظام ها، معيارها، احكام و اصول اخلاقى، صرف نظر از محتواى خاص آنها، توصيف شود. چون فرااخلاق در اين مسير، اخلاق و اصول اخلاقى را موضوع بحث خود قرار مى دهد، گاهى اخلاق "درجه دوم" خوانده مى شود. در مقابل، نتايج و نظريه هاى اخلاق هنجارى، يا اخلاق "درجه اول" خودشان گزاره ها و نظريه هاى اصيل(Substantive) اخلاقى هستند.

اخلاق هنجارى، شامل دفاع فلسفى از مواضع و اصول مربوط به مباحث خاص اخلاقى نظير مجازات مرگ (اعدام) 3 ، و نيز تنسيق و دفاع از اصول عام و نظريه هاى هنجارى اخلاقى، نظير اشكال مختلف سودگروى، نظريه فضيلت و حقوق، است. 4

در دهه هاى 50 و 60 قرن بيستم، ديدگاه رايج در دنياى انگليسى زبان اين بود كه فلسفه عبارت است از تحليل مفهومى يا زبانى.

بدون دقت در جزئيات(Roughly speaking)، بر حسب اين نظريه ما مى توانيم مسائل سنتى فلسفه را تنها از طريق واضح شدن مفاهيم فلسفى مربوط، حل (يا ابطال) كنيم و اين كار هم فقط از طريق واضح شدن معانى يا كاربردهاى واژه هاى مربوط قابل انجام است. بنابراين، در اين مورد خاص ما فقط با توضيح زبان اخلاقى مى توانيم مسائل فرااخلاق را حلّ كنيم.

نظرات: 0 بازدید شده: 940 مرتبه ارسال شده توسط: مدیر در تاریخ: 1388.09.12 بیشتر بخوانید

نگرشى بر فقه سيد مرتضى

نگرشى بر فقه سيد مرتضى

سيد مهدى طباطبائى

شخصيّت فقهى علم الهدى سيّد مرتضى ـ رحمه اللّه ـ در كنار ديگر جنبه هاى كلامى و ادبى او بيش از هر چيز به اوضاع و احوال اجتماعى و علمى زمان او گره خورده و از آن متاثر بوده است.

در قرنهاى چهارم و پنجم هجرى در بغداد مركز حكومت عباسى, زمينه ها و شرايط خاصى فراهم گرديد تا فقه اماميه بتواند پويايى و حركت خويش را در كالبدى نوين و با شتابى بيشتر تجربه كند و در كنار مذاهب فقهى ديگر, طرحى مستحكم از مبانى خويش ارائه نمايد.

اين شرايط و زمينه ها به اختصار عبارت بودند از:

1. ضعف خلافت عباسى و قدت يافتن آل بويه (حكومت شيعى مستقر در ايران) و گسترش تشيع در بغداد.

2. قرار گرفتن اماميه در بين ديگر مذاهب اسلامى و بسته شدن باب اجتهاد در فقه اهل تسنن. و نيز انتقاد و حملهٌ علمى گستردهٌ بزرگان اين مذاهب به فقه اماميّه.

3. شروع شكل گيرى و تفكيك مكاتب و مذاهب مختلف كلامى و فقهى و به دنبال آن تلاش بزرگان هر مذهب در تثبيت جايگاه و موقعيّت مكتب خود و دفاع از نظريات و تصحيح و تهذيب مبانى آن.

در چنين اوضاع و احوالى بود كه سيّد مرتضى ـ بزرگ ترين شاگرد مكتب كلامى شيخ مفيد ـ پا به عدصه گذاشت و فقه اماميه را تحت تاثير همين عوامل, به نحوى مطلوب تطوّر و استمرار بخشيد.

از جوّ سياسى موجود و رابطهٌ نيكويى كه با خليفه داشت, به نفع تشيع سود برد و بدون تحديك خلافت عباسى را تحريك كند يا رنجاندن ديگر مذاهب, تا حدّ امكان, به مناسبتهاى مختلف به نفع تشيّع كتاب نوشت و شعر سرود. (1)

دغدهٌ اصلى او بنيان نهادن فقه اماميّه بود بر مبانى اصيل, متقن و فراگير; تا از سويى پاسخ گوى اشكالات و حملات اهل تسنن باشد و از سوى ديگر به تصحيح وضعيت داخلى فقه اماميّه در دو جنبهٌ افراط و تفريط آن بپردازد. پس با موضع تدافعى در مقابل عامّه ايستاد و با موضع اصلاحى - و احياناً تند - در برابر اهل حديث (2)

و اهل راى (3) از اصحاب اماميّه ايستادگى كرد.

او به عنوان رئيس مذهب و ركن تشيع زمان خويش, كتب و رساله هاى بسيارى را براى بيان فتاوى تاليف نمود. (مانند جمل العلم والعلم, جوابات المسائل الميافارقيات, جوابات المسائل الواسطيات و...) مهم تر اين كه در مقام يك فقيه صاحب نظر و آزاد انديش, در استدلال و اجتهاد فقهى به نحو بسيار علمى به ابداع و نوآورى دست رد.

جنبه بارز فقه استدلالى او اسلوب فقه تطبيقى و علم الخلاف (4) است كه مى توان او را بعد از ابن جنيد اسكافى (5) اولين مؤلّف اماميّه در اين بك قلمداد نمود و كتبهاى انتصار و ناصريات او را, كهن ترين كتب موجود در علم الخلاف - كه حاوى امهات مسائل فقهى در همه ابواب هستند - برشمرد.

قبل از پرداختن به اين اسلوب مبانى فقهى سيّد را از نظد مى گذرانيم.

مبانى فقهى سيد مرتضى

نظرات: 0 بازدید شده: 900 مرتبه ارسال شده توسط: مدیر در تاریخ: 1388.09.12 بیشتر بخوانید

تاثيرپذيرى فاضلين نراقيين از اخلاق ارسطويى

تاثيرپذيرى فاضلين نراقيين از اخلاق ارسطويى

تاثيرپذيرى فاضلين نراقيين از اخلاق ارسطويى

سيد صمصام الدين قوامى

مقدمه

فاضلين نراقى كه دو ستاره درخشان سپهر علم و حكمت و اخلاق مى‏باشند، از نوادر و نوابغى هستند كه جامع معقول و منقول بوده و در هر كدام، صاحب نظر و راى مى‏باشند و حتى در ادبيات سرآمد و زبان‏زداند. اين مقاله در صدد مقايسه نظرات اين بزرگواران در اخلاق با نظرات حكماى يونان، به‏ويژه ارسطو (ارسطاطاليس يا معلم اول) مى‏باشد.

شيخ جليل مولامحمد مهدى نراقى فرزند ابوذر كه در مقطع 1209- 1128 قمرى حيات پربار خود را گذرانده است، در اخلاق اثرگران سنگ جامع السعادات را نگاشته و فرزندش مولا احمد نراقى با تدوين معراج السعاده به آن جاودانگى بخشيد.

هم‏چنين اين سيره تكميل‏بخش را ملااحمد در كتاب‏هاى مستند الشيعه در فقه كه هماهنگ با كتاب پدرش معتمد الشيعه است، دنبال نموده است و كتاب طاقديس و طائر قدس در شعر و ادب همين حالات را دارد. اين تركيب مقدس به شكل يك ابتكار ماندگار توسط ملااحمد اعمال شد كه در كم‏تر پدر و پسر عالمى در تاريخ علم يافت مى‏شود.

اما محور بحث، جامع السعادات و معراج السعاده است كه سعادت محور هستند و به دنبال ايجاد زندگى سعادت‏مندانه براى انسان‏هاى سعيد مى‏باشند.

در خلال بحث روشن خواهد شد كه ملامهدى سخت تحت تاثير ارسطو بوده است و فرزندش بدون اين‏كه نامى از حكماى يونان مخصوصا ارسطو در كتاب معراج السعاده ببرد چون چهارچوب كتاب جامع السعادات را پذيرفته‏است در حقيقت انظار حكماى نامبرده را قبول كرده است.

اين مقاله به چند سؤال پاسخ مى‏دهد يكى اين‏كه ارسطو چه كسى بوده؟ ارتباطش با دين و وحى تا چه حد بود؟ كتاب اخلاقى او چيست و چه محتوايى دارد؟ و درجه تبعيت فاضلين نراقى از او در تدوين اخلاق تا چه حد بوده است؟ و آيا اين تبعيت و پيروى از يك كليد يونانى براى يك عالم شيعى برجسته قدح محسوب مى‏شود يا نه؟

بررسى كتاب اخلاقى ارسطو

در مقدمه اين كتاب بحث گسترده‏اى در خصوص انتساب اين كتاب به ارسطو توسط دكتر ابوالقاسم پورحسينى صورت گرفته، ايشان به صحت اين انتساب رسيده‏است.

سه كتاب تحت عنوان «اخلاق‏» در آثار عديده ارسطو ديده مى‏شود كه به ترتيب عبارت‏انداز: اخلاق نيكوماخوس، اخلاق كبير و اخلاق اودموس و رساله اخلاقى ديگرى درباره رذائل و فضائل كه صحت انتساب آن‏ها مورد ترديد است.

اين سه اثر از حيث كميت صفحات، متفاوت و متعلق بحث آن‏ها، واحد و كيفيت و بسط مقال، مشابه و روش آن‏ها روى هم رفته، يك‏نواخت است و چنين مى‏نمايد كه هر سه زاييده انديشه و فكرى واحد است.

آرايى كه در اين كتب مسطور است‏با اندك اختلاف ظاهرى از يك سرچشمه آب مى‏خورند و «ماده‏» و شيوه نگارش ممكن است تفاوتى جزيى داشته باشد، اما صورت آن‏ها يكى است.

نظرات: 0 بازدید شده: 1256 مرتبه ارسال شده توسط: مدیر در تاریخ: 1388.09.12 بیشتر بخوانید

جايگاه حكمت عملي در جهان معاصر

جايگاه حكمت عملي در جهان معاصر

استاد سيد محمد خامنه اي

حكمت عملي داراي دو ناحيه يا منطقه تأمل است يكي محتوا كه در تمام مقالات و تحقيقات اين همايش بحثهايي را دربارة آن خواهيم شنيد و از آن بحثها بهره خواهيم برد. در اين همايش دربارة حكمت عملي در بخشهاي مختلف، در بخش اخلاق و خودسازي، در بخش خانواده و فردسازي و در سطح جامعه و اداره بشر در جوامع، بحث خواهد شد. من اسم اين بخش را محتوا مي‌گذارم. حكمت عملي محتوايي دارد كه آن را بايد به بحث گذاشت و بيش از دو هزار سال و دو هزار و سيصد سال بطور مدوّن دربارة آن بحث شده و قبل از آن هم قرنها مورد توجه و شايد مورد بحث بوده است. مطلب ديگر و بُعد ديگر نگاه به حكمت عملي از منظر شكل و بلكه ماهيت است. در اين منطقه بحث كمتر شده يعني در عمل اگر مورد نظر بوده، در تحقيق زياد روي آن بحث نشده در اينجا در مقام تحليل و بحث علمي و عميق آن نيستم. حكمت در يك تقسيم مشائي به دو بخش حكمت نظري و حكمت عملي تقسيم ‌شد و اين تقسيم در حكمت مشائي اسلامي هم مورد قبول قرار گرفت. براساس اين تقسيم حكمت نظري شامل رياضيات، طبيعيات و الهيات مي‌شود و حكمت عملي ناظر به ابعاد مختلف جامعه بشري از فرد تا جامعه تا اجتماع، و دولت و حكومت مي‌شود. شيخ‌الرئيس در تعريفي كه از واژه حكمت ارائه مي‌كند و رسم است، تعريفي كه ديگران هم در كتابهايشان آن را نقل كرده‌اند. مي‌گويد بخشي از حكمت مربوط به قلمروي خارج از قلمرو اراده و عمل انسان و نيز اختيار اوست. اين حكمت يا فلسفه نظري عبارت است از نگاه به دنيا، ديدن آن حقايق، رسيدن به آن حقايق و احياناً صيرورت انسان عالم عقلي مشابه آن عالمي كه در عين و حس هست و جهاني شدن بنشسته در گوشه‌اي يا در وسط ميدان؛ فرقي نمي‌كند. اين حكمت، حكمت نظري است بخشي از آن حقايق در دسترس اراده يا اختيار انسان هست انسان مي‌تواند در آن عمل خود را اعمال كند قدم خود را بگذارد و آن را بدست بياورد يا احياناً تغيير بدهد البته اين تعريف حالا معروف و مقبول هست ولي نسبت به اراده انسان و هويت انسان حكمت نظري به چه معناست؟ خوب عبارت است از آن قدرت دراكه بشر كه از قضا در كتب مشائي هم به قوه انفعاليه و هم به قوة فعليه تعبير شده است. قوه انفعاليه اين است كه ما از آنچه كه در عالم هست پذيرش و انفعال داشته باشيم مثل دوربيني كه عكس مي‌گيرد و ضبط صوتي كه ضبط مي‌كند و قوة عماله يا فعاله آني است كه عمل مي‌كند. بنابرين حكمت عملي در حوزه قوه عماله هم هست. بشر داراي نيروهاي مختلفي است؛ منشي دارد، قواي بسيار گسترده‌تر و پر ريشه‌تري دارد كه اراده يكي از آنهاست. يكي از مسائلي كه بررسي كرده‌اند مسئله رابطه حكمت عملي با نفس عالم است نسبت حكمت عملي با عالم، با وجود دروني و بيروني بشر و با مجموعه افراد چيست؟ حكمت عملي سازنده بشر، مدير جامعه بشري و به سعادت رسانندة بشر است بلحاظ رعايت هماهنگي با جهاني كه خداوند با ما و براي ما آفريده و آن فطرتي كه در شريعت اسلام هم دستور داده شده است. همان فطرت الله كه بايد با آن هماهنگ بود و با آن پيش رفت و در نهايت به سعادت رسيد. اين تعريفات وجود دارد اما در حكمت اشراق كه كمتر شناخته شده است توجه به تدوين كتاب كمتر بوده و بلكه گفته مي‌شود كه نبوده است. بنابرين راجع به حكمت اينگونه تقسيم اينگونه تقويم وجود نداشته است.

نظرات: 0 بازدید شده: 1015 مرتبه ارسال شده توسط: مدیر در تاریخ: 1388.09.12 بیشتر بخوانید

فلسفه چيست و چرا ارزش مطالعه و تحصيل دارد؟

فلسفه‌ چيست‌ و چرا ارزش‌ مطالعه‌ و تحصيل‌ دارد؟ (ديدگاه‌ ا.سي‌.يونيگ‌)

ريشه‌ واژه‌ فلسفه‌ از كجاست‌؟

تعريف‌ دقيق‌ «فلسفه‌» غير عملي‌ است‌ و كوشش‌ براي‌ چنين‌ كاري‌، لااقل‌ در آغاز، گمراه‌ كننده‌ است‌. ممكن‌ است‌ كسي‌ از سر طعنه‌ آن‌ را به‌ همه‌ چيز و/ يا هيچ‌ چيز، تعريف‌ كند و منظورش‌ آن‌ باشد كه‌ تفاوت‌ فلسفه‌ با علوم‌ خاص‌ در اين‌ است‌ كه‌ فلسفه‌ مي‌كوشد تصويري‌ از تفكر انسان‌ به‌طور كلي‌ و حتي‌ از تمام‌ واقعيت‌ تا آنجا كه‌ امكان‌ داشته‌ باشد، ارائه‌ دهد؛ ولي‌ عملاً حقايقي‌ بيش‌ از آنچه‌ علوم‌ خاص‌ در اختيار ما مي‌گذارند، عرضه‌ نمي‌كند، تا آنجا كه‌ به‌ نظر بعضي‌ براي‌ فلسفه‌ ديگر چيزي‌ باقي‌ نمانده‌ است‌. چنين‌ تصويري‌ از مسئله‌ گمراه‌ كننده‌ است‌. ولي‌ در عين‌ حال‌ بايد پذيرفت‌ كه‌ فلسفه‌ تاكنون‌ در اينكه‌ به‌ ادعاهاي‌ بزرگ‌ خويش‌ دست‌ يافته‌ و يا در مقايسه‌ با علوم‌، دانش‌ و معرفتي‌ مقبول‌ و برخوردار از توافق‌ عام‌ حاصل‌ كرده‌ باشد موفق‌ نبوده‌ است‌. اين‌ امر تاحدودي‌ و نه‌ به‌ تمامي‌ مربوط‌ به‌ آن‌ است‌ كه‌ هرجا معرفت‌ مقبول‌ در پاسخ‌ مسئله‌اي‌ به‌ دست‌ آمده‌، آن‌ مسئله‌ تعلق‌ به‌ حوزه‌ي‌ علوم‌ داشته‌ است‌ و نه‌ به‌ فلسفه‌. واژه‌ي‌ فيلسوف‌ از نظر لغوي‌ به‌ معناي‌ دوستدار «حكمت‌» است‌، و اصل‌ آن‌ مربوط‌ به‌ جواب‌ معروف‌ فيثاغورث‌ به‌ كسي‌ است‌ كه‌ او را «حكيم‌» ناميد. وي‌ در پاسخ‌ آن‌ شخص‌ گفت‌ كه‌ حكيم‌ بودن‌ او تنها به‌ اين‌ است‌ كه‌ مي‌داند كه‌ چيزي‌ نمي‌داند، و بنابراين‌ نبايد حكيم‌ بلكه‌ دوستدار حكمت‌ ناميده‌ شود. واژه‌ي‌ «حكمت‌» در اينجا محدود و منحصر به‌ هيچ‌ نوع‌ خاصي‌ از تفكر نيست‌، و فلسفه‌ معمولاً شامل‌ آنچه‌ امروز «علوم‌» مي‌ناميم‌ نيز مي‌شود. اين‌ نحوه‌ از كاربرد واژه‌ي‌ فلسفه‌ هنوز هم‌ در عباراتي‌ مثل‌ «كرسي‌ فلسفه‌ي‌ طبيعي‌» باقي‌ است‌.

به‌ تدريج‌ كه‌ مقداري‌ اطلاعات‌ و آگاهيهاي‌ تخصصي‌ در زمينه‌ خاصي‌ فراهم‌ مي‌شد، تحقيق‌ و مطالعه‌ در آن‌ زمينه‌ از فلسفه‌ جدا شده‌ رشته‌ي‌ مستقلي‌ از علم‌ را تشكيل‌ مي‌داد. آخرين‌ رشته‌هاي‌ اين‌ علوم‌ روان‌ شناسي‌ و جامعه‌ شناسي‌ بودند. بدين‌گونه‌ قلمرو فلسفه‌ با پيشرفت‌ معرفتهاي‌ علمي‌ روبه‌ محدود شدن‌ گذاشته‌ است‌. ما ديگر مسائلي‌ را كه‌ مي‌توان‌ به‌ آنها از طريق‌ تجربه‌ پاسخ‌ داد مسئله‌ فلسفي‌ نمي‌دانيم‌. ولي‌ اين‌ بدان‌ معني‌ نيست‌ كه‌ فلسفه‌ سرانجام‌ به‌ هيچ‌ منتهي‌ خواهد شد. مبادي‌ علوم‌ و تصوير كلي‌ تجربه‌ي‌ انساني‌ و واقعيت‌ تا آنجا كه‌ ما مي‌توانيم‌ به‌ عقايد موجهي‌ در باب‌ آنها دست‌ پيدا كنيم‌، در قلمرو فلسفه‌ باقي‌ مي‌مانند، زيرا اين‌ مسائل‌ ماهيتاً و طبيعتاً با روشهاي‌ هيچ‌ يك‌ از علوم‌ خاص‌ قابل‌ پي‌جويي‌ و تحقيق‌ نيستند. گرچه‌ اين‌ نكته‌ كه‌ فلاسفه‌ تاكنون‌ درباره‌ي‌ مسائل‌ فوق‌ به‌ يك‌ توافق‌ كلي‌ دست‌ نيافته‌اند تاحدودي‌ ايجاد بدبيني‌ مي‌كند ولي‌ نمي‌توان‌ از آن‌ نتيجه‌ گرفت‌ كه‌ هر جا نتيجه‌اي‌ قطعي‌ و مورد قبول‌ عام‌ به‌ دست‌ نيامده‌، كوشش‌ و پژوهش‌ در آن‌ زمينه‌ بيهوده‌ بوده‌ است‌. ممكن‌ است‌ دو فيلسوف‌ كه‌ با يكديگر توافق‌ ندارند، هر دو آثاري‌ با ارزش‌ بيافرينند و در عين‌ حال‌ كاملاً از خطا و اشتباه‌ آزاد و رها نباشند، ولي‌ آراي‌ معارض‌ آن‌ دو مكمّل‌ يكديگر باشد. از اين‌ واقعيت‌ كه‌ وجود هر يك‌ از فلاسفه‌ براي‌ تكميل‌ كار فيلسوفان‌ ديگر ضروري‌ است‌ نتيجه‌ مي‌شود كه‌ فلسفه‌ورزي‌ تنها يك‌ امر فردي‌ و شخصي‌ نيست‌ بلكه‌ يك‌ فرآيند جمعي‌ است‌. يكي‌ از موارد تقسيم‌ مفيد كار، تأكيدي‌ است‌ كه‌ افراد مختلف‌ از زواياي‌ مختلف‌ بر مسئله‌ي‌ واحد دارند. قسمت‌ زيادي‌ از مسائل‌ فلسفي‌ مربوط‌ به‌ نحوه‌ي‌ علم‌ ما به‌ اشياء و امور است‌ نه‌ مربوط‌ به‌ خود اشياء و امور، و اين‌ هم‌ دليل‌ ديگري‌ است‌ بر اينكه‌ چرا فلسفه‌ فاقد محتوا به‌ نظر مي‌رسد. ولي‌ مباحثي‌ مثل‌ معيارهاي‌ نهايي‌ حقيقت‌ ممكن‌ است‌ به‌ هنگام‌ كاربردشان‌، مآلاً در تعيين‌ قضايايي‌ كه‌ ما در عمل‌ آنها را صادق‌ مي‌دانيم‌، تأثير بگذارند. بحثهاي‌ فلسفي‌ درباره‌ي‌ نظريه‌ي‌ شناخت‌ به‌طور غيرمستقيم‌ تأثيرات‌ مهمي‌ در علوم‌ داشته‌اند.

فايده‌ فلسفه‌ چيست‌؟

نظرات: 0 بازدید شده: 914 مرتبه ارسال شده توسط: مدیر در تاریخ: 1388.09.12 بیشتر بخوانید
مجموع 13 پست فعال - 2 صفحه و 10 پست در هر صفحه
 
 

 
 طراحی سايت توسط شهر الکترونیک کرمان  پشتیبان رسمی سیستم مدیریتی سایت ساز دریا طراحی شده است.