نگاهي به برخي يافتههاي تجربي در تأييد
فطري بودن زبان
اشاره
تا حدود چهل و پنج سال پيش تجربهگرايي، فلسفة حاكم بر جهان غرب بوده است. اما طي چهار دهة گذشته حاكميت مطلق تجربهگرايي تا اندازهاي به نفع فطرتگرايي از بين رفته است. يكي از دلايل اصلي اين امر، يافتههاي تجربياي بوده كه در زمينة «زبانآموزي» به دست آمده است. درواقع آنچه تجربهگرايان بر آن تأكيد داشتند و حتي افرادي مانند كواين را بر آن داشت تا سخن از «معرفتشناسي طبيعتگرايانه» به ميان آورند، خود تا حد زيادي بر فطري بودن برخي از تصورات، باورها و حتي معارف آدمي تأكيد دارد. مقالة حاضر به برخي از اين يافتههاي تجربي ميپردازد.
واژگان كليدي: زبان آموزي؛ فطرتگرايي؛ تجربهگرايي.