سيستم مديريت محتواي ياس/دفتر امام جمعه بخش چترود  

مطالب

خانه مشهور لیست اضافه

داستانهاي نهج البلاغه بخش سوم

رد پيشگوئى به وسيله ستارگان

در آن هنگام كه امام على "ع" همراه سپاه خود آماده حركت به سوى نهروان براى نبرد با خوارج بود، عفيف بن قيس، برادر اشعث "سردسته ى منافقين" به حضور على "ع" آمد و عرض كرد: ترس آن دارم كه در اين ساعت حركت كنى و به پيروزى نرسى، چرا كه من اين پيشگوئى را از علم نجوم به شما مى گويم.

امام در پاسخ او فرمود: تو مى پندارى از آن ساعتى كه حركت در آن موجب ناراحتى خواهد شد، آگاه هستى و مى توانى كه خطر آن را به حركت كننده خبر دهى ؟!

فمن صدقك بهذا فقد كذب القرآن و استغنى عن الاستعانه بالله فى نيل المحبوب و دفع المكروه...:

آنكس كه در اين سخن، تو را تصديق كند، قرآن را تكذيب كرده [ چرا كه در قرآن، آيات متعددى، اين مطلب را رد مى كند مانند آيه 34 لقمان: و ما تدرى نفس ماذا تكسب غدا و.... ] و از كمك جوئى از خدا در راه وصول به محبوب، از امور ناپسند بى نياز شده است، گويا مى خواهى مردم به جاى خدا تو را ستايش كنند. زيرا تو با اين پيشگوئيها، آنها را از ضرر و زيان، حفظ مى كنى، اى مردم از آموختن علم نجوم و پيشگوئى به وسيله ى آن- جز به مقدارى كه در درياها و خشكيها شما را هدايت كند- برحذر باشيد، زيرا اين كار منجر به كهانت "خبر از غيب به وسيله ى جن و ارواح خبيثه" مى شود،

و منجم مثل كاهن است و كاهن مانند ساحر است و ساحر مانند كافر در آتش است، به نام خدا حركت كنيد. [ نگاه كنيد به نهج البلاغه خطبه 79. ]

به اين ترتيب، امام، دست رد به سينه ى او زد و نگذاشت كه مردم با اين خيالات واهى از حركت و فعاليت، باز ايستند.

اتفاقا حضرت با سپاه حركت كرد و به پيروزى كامل رسيد و عملا ثابت شد كه پيشگوئى منجم، درست از آب درنيامد.

و نظير اين مطلب در روايات آمده و آن اينكه: هنگامى كه على "ع" با سپاه خود، عازم خروج به سوى حروريه براى سركوبى شعبه اى از خوارج بود، در ميان اصحاب، شخصى كه خود را منجم مى خواند به حضور على "ع" آمد و عرض كرد:

اى اميرمومنان! در اين ساعت، حركت نكن و پس از گذشت سه ساعت از روز، حركت كن، زيرا عزيمت تو در اين ساعت، آسيب شديدى به تو و يارانت خواهد رسانيد، ولى اگر در ساعتى كه من پيشنهاد حركت در آن را مى كنم، بر وى، پيروز خواهى شد و به هدف مى رسى.

امام على "ع" به او فرمود: آيا تو مى دانى در رحم اين اسبم "كه حامله است" حمل ماده است يا نر؟ او گفت: اگر "از روى علم نجوم" حساب كنم، مى فهمم.

امام به او فرمود: اگر كسى تو را در اين مورد تصديق كند، قرآن را تكذيب كرده، آنجا كه خداوند در آيه 34 سوره لقمان مى فرمايد: ان الله عنده علم الساعه و ينزل الغيث و يعلم ما فى الارحام...: بى گمان، آگاهى و علم بر قيامت مخصوص خدا است و او است كه باران را مى فرستد و به آنچه در رحم هاست آگاهى دارد.

سپس فرمود: "حتى" محمد "ص" چنين ادعائى نكرد كه تو مى كنى، تو گمان دارى كه مرا به ساعتى هدايت مى نمائى كه در آن ساعت، ضرر از انسان دور مى شود و نفع به انسان مى رسد، كسى كه تو را تصديق كند، از استعانت خدا در دفع ضرر و جلب منفعت، بى نياز خواهد شد، بنابراين بايد تو را ستود نه خدا را. [ منهاج البراعه ج 5 ص 264- ناگفته نماند كه منظور از علم نجوم در اينجا، ستاره شناسى نيست، بلكه همانست كه در قديم معمول بوده كه افرادى از حركات ستارگان، به پيشگوئى مى پرداختند و گاهى همين پيش بينى ها سد راه تلاش و حركت مى شد. ]
رد نسبت ناروا

امام على "ع" همه شايستگيها و ويژگيهاى امامت و رهبرى را در سطح عالى و عصمت دارا بود، رقباى پركينه ى آن حضرت، هيچ عيبى در او نديدند، زيرا اگر اين چنين بود آن را چند برابر بزرگ كرده، نشان مى دادند تا به شخصيت ايشان ضربه بزنند،

ولى از آنجا كه على "ع" يك فرد متواضع و خوش خو و مهربان بود و روحيه ى نخوت و تكبر در او نبود و همچون طاغوتها، باد به غبغب نمى كرد و حتى با مستضعف ترين افراد، مى نشست و مثل يك دوست برخورد مى كرد، دشمنانش مانند عمرو عاص ناپاك زاده "كه مادرش به ناپاكى دامن، شهرت داشت" در ميان مردم شام، شايع كرد كه على "ع" اهل شوخى و مزاح است، بنابراين تناسب با مساله خلافت ندارد "زيرا مثلا خليفه بايد قيافه بگيرد، تا مردم جرات سخن گفتن با او را نداشته باشند".

امام على "ع" وقتى از اين دسيسه، اطلاع يافت، شديدا آن را تكذيب كرد و فرمود:

عجبا لابن النابغه يزعم لاهل الشام ان فى دعابه و انى امرء تلعابه... : شگفتا از فرزند زن ناپاك "يعنى عمرو عاص" كه در ميان مردم شام شايع مى كند كه اهل شوخى و سرگرمى هستم...

اما والله انى ليمنعنى من اللعب ذكر الموت و انه ليمنعه من قول الحق نسيان الاخره: آگاه باشيد، سوگند به خدا، ياد مرگ، مرا از شوخى بازمى دارد، ولى به عكس، فراموشى آخرت در وجود عمرو عاص باعث دروغگوئى او گرديده است [ نگاه كنيد به خطبه 84 نهج البلاغه. ]

به اين ترتيب اين نسبت ناروا را كه دشمنان از آن، پلى براى كوبيدن شخصيت على "ع" ساخته بودند، شديدا رد كرد و اين موضوع خود دليل محكم بر اوج كمال آن حضرت است، چرا كه در او عيبى نيافتند، جز اينكه گفتند: او شوخ طبع است.

نظرات: 0 بازدید شده: 1357 مرتبه ارسال شده توسط: مدیر در تاریخ: 1388.08.30 بیشتر بخوانید

داستانهاي نهج البلاغه بخش دوم

دو برادر فداكار

خطابه ى آتشين اميرمومنان على [ منظور خطبه 27 نهج البلاغه كه در داستان قبل، از آن ياد شد، اين خطبه از خطبه هاى مشهور على "ع" است و سنى و شيعه، آن را نقل كرده اند و در كتاب معانى الاخبار صدوق اين خطبه با اندكى تفاوت نقل شده است و داستان فوق در همين كتاب نقل شده "معانى الاخبار ص 309". ]

"ع" كه از دل پرسوز و پرخون آن حضرت برمى خواست، گر چه مى بايست صخره هاى كوه را بلرزه درآورد، اما دلهاى بيمار حاضران تكان نخورد، جز چند نفر، جواب مثبت ندادند، على "ع" در پايان خطبه سه بار فرمود: لا راى لمن لا يطاع كسى كه اطاعت نمى شود، راى ندارد.

در اين هنگام مردى همراه برادرش برخاست و گفت: اى اميرمومنان اينك من و برادرم، در اختيار فرمان شما مى باشيم، چنانكه خداوند از قول حضرت موسى مى فرمايد: موسى گفت: رب انى لا املك الا نفسى و اخى: پروردگارا، من تنها اختيار خودم و برادرم را دارم [ مائده- 25. ] به ما فرمان بده، سوگند به خدا ما به فرمان تو به سوى ميدان جهاد حركت خواهيم كرد، حتى اگر بزرگترين موانع از آتش و خار سر راه ما باشد، همه را از بين مى بريم و براى سركوبى دشمن، اقدام خواهيم نمود، حضرت على "ع" براى آنها دعا كرد. [ منهاج البراعه ج 3 ص 404- معانى الاخبار ص 310. ]

اعلام آماده باش

حضرت على "ع" در جريان هجوم و غارت سپاه معاويه به شهر انبار، همچنان در انديشه آماده سازى سپاه خود بود، تا اشغالگران را از سرزمينهاى غصب شده بيرون كند، آنچه توان داشت، در اين راه به كار برد، ولى بى وفائى مردم عراق موجب شد كه على "ع" نتوانست، به اين هدف برسد. پس از القاء آن خطبه ى آتشين و سخنرانى انقلابى، "خطبه 27 نهج البلاغه"، وقتى كه ديد، مردم، حركت شايسته اى نشان نمى دهند، يكى از ياران خود حارث اعور همدانى را مامور كرد كه مردم را به سوى جهاد دعوت كند.

حارث به ميان مردم آمد و فرياد زد: كجايند آنانكه جان خويش را به خدا بفروشند و دنيا را به آخرت تبديل كنند؟ هر آنكس كه اينگونه آمادگى دارد فردا بخواست خدا در محل رحبه اجتماع كند.

در روز موعود، افراد پاكدل و مومنان واقعى در محل حاضر شدند، ولى تعداد آنها كمتر از سيصد نفر بود، وقتى كه تعداد اين جمعيت را به على "ع" گزارش دادند، آن حضرت فرمود: اگر عده اين افراد به هزار نفر مى رسيد، درباره ى آنها راى و حكمى داشتم ولى اكنون فرمانى در اين باره نخواهم داد. [ شرح نهج البلاغه ابن ابى الحديد ج 2 ص 89. ]

*

خوش بود گر محك تجربه آيد به ميان تا سيه روى شود آنكه در او غش باشد
*

تا سيه روى شود آنكه در او غش باشد

نظرات: 0 بازدید شده: 1216 مرتبه ارسال شده توسط: مدیر در تاریخ: 1388.08.30 بیشتر بخوانید

داستانهاي نهج البلاغه بخش اول

داستانهاي نهج البلاغه
پيشگفتار

نهج البلاغه، برادر قرآن

نهج البلاغه، در سه بخش تشكيل شده:

1- خطبه ها

2- نامه ها

3- كلمات قصار

در تعريف نهج البلاغه، مطالب بسيار گفته شده و با تعبيرات گوناگون از آن ياد شده مانند اينكه:

نهج البلاغه، يا درياى بيكران معرفت،

نهج البلاغه، يا آلبوم نشان دهنده ى راهها و چاهها، سعادتها و شقاوتها،

نهج البلاغه، يا يك كتاب انقلابى براى رهائى از استكبار و استعمار در همه ى زمانها،

نهج البلاغه، يا كتاب تربيت و تكامل،

نهج البلاغه، يا يك كتاب سياسى و اجتماعى براى همه ى زمانها و مكانها، كه گوئى براى امروز و فردا و فرداها نوشته شده و با مرور زمان كهنه نمى شود، بلكه تازه تر مى گردد.

نهج البلاغه كتاب همگان، بخصوص جوانان، آنانى كه طبعا انقلابى و نوگرا هستند، اين كتاب، اين احساس نسل جوان را اشباع مى كند.

نهج البلاغه، يا يك كتاب جامع سياسى، اعتقادى، تاريخى، اخلاقى، علمى و اجتماعى و اقتصادى، كه اصول همه ى دانشها و بينشهاى صحيح بشرى در آن آمده است "و آنانكه تصور مى كنند، دين از سياست جدا است، خوبست، نهج البلاغه را بخوانند تا اين تصور غلط و كور را از خود دور سازند".

ولى بايد گفت هيچكدام از اين تعاريف، رسا و جامع نيست، بلكه زيبنده آن است كه بگوئيم نهج البلاغه اخو القرآن "برادر قرآن" است و در اسلام، پس از قرآن، هيچ كتابى به بلنداى عظمت نهج البلاغه نمى رسد، الگوئى است ادبى براى اديبان، سياسى براى سياستمداران، اخلاقى براى معلمان اخلاق، اعتقادى و فلسفى و عرفانى براى محققان و عارفان و وارستگان، اجتماعى و مذهبى براى مردم كوچه و بازار و... گوئى اين كتاب، مغز و بطن قرآن است و گوئى وحى آسمانى است كه جبرئيل امين، كلمه كلمه ى آن را برزبان اميرمومنان على "ع" جارى ساخته است، چرا كه از مخزن علم نبوت و الگوى انسانيت و پرورده ى خاص پيامبر "ص"، حضرت امام على "ع" صادر شده است.

نهج البلاغه، پس از قرآن، بزرگترين منبع شناخت است، كتابى است كه اصول درس انسان سازى را مى آموزد.

نهج البلاغه، آئينه ى قرآن است، گوئى از قرآن اقتباس شده و... و چه بهتر كه بگوئيم نهج البلاغه اخو القرآن "برادر قرآن" است، چرا كه از زبان اميرمومنان على "ع" است، آن وجود مقدسى كه در يكى از سخنانش فرمود:

ينحدر عنى السيل و لا يرقى الى الطير: سيل علم و معرفت از دامن وجود من، جارى است و "مرغان دور پرواز انديشه ها" به افكار بلند من نخواهند رسيد. [ نهج البلاغه خطبه 3. ]

علامه توانا ابن ابى الحديد كه از علماى بزرگ اهل تسنن است، در مورد شرح نهج البلاغه "كه از بهترين شرحها است و در بيست جلد چاپ شده" مى گويد: و جرى الوادى فتم على القرى: سيل در بيابان به جريان افتاد، ولى به آخر نرسيد و در زمين بيابان فرورفت. [ شرح نهج البلاغه ابن ابى الحديد ج 1 ص 5. ]

يعنى گرچه شرح من، همانند سيل، داراى صلابت و پيشروى مى باشد اما در اين بيابان وسيع فرومى رود و به محيط آن نخواهد رسيد جالب اينكه:

شخصى از امام على "ع" پرسيد: آيا در نزد شما چيزى از وحى هست؟

امام فرمود: نه، سوگند به خدائى كه دانه را شكافت و انسان را آفريد، "وحى ما" جز اين نيست كه خداوند، به بنده اش، فهم و درك قرآنش را بياموزد. [ الميزان ج 3 ص 73. ]

مرحوم علامه طباطبائى پس از ذكر اين حديث، مى گويد: اين روايت از غرر احاديث است و كمترين چيزى كه به آن دلالت دارد، اين است كه: آنچه حضرت على "ع" از شگفتيهاى معارف بيان مى كند كه فكرها و عقلها را مات و مبهوت مى سازد، از قرآن مجيد گرفته است. [ الميزان ج 3 ص 73. ]
نظرات: 0 بازدید شده: 1345 مرتبه ارسال شده توسط: مدیر در تاریخ: 1388.08.30 بیشتر بخوانید

بررسي و نقد كتابنامه حج1

بررسي و نقد كتابنامه حج1

موسي مهدوي

كتابشناسيها به عنوان يكي از مناسبترين مراجع در گردآوري، تنظيم و اشاعه منابع مكتوب در حوزه موضوعي خاص، جايگاه و ارزش ويژه‏اي در ارائه خدمات علمي دارند.

حج به عنوان مبحثي كه هر ساله بخش عمده‏اي از مسلمانان عالم و دست‏اندركاران اين مراسم را به خود مشغول مي‏دارد، موضوع قابل توجهي است كه لازمه تحول در اداره مفيد آن، انجام پژوهشهاي علمي است.

«كتابنامه حج» گام مفيدي در جمع‏آوري اطلاعات كتابهاي منتشر شده به زبانهاي فارسي، عربي و... است. عمده منابع معرفي‏شده در اين كتابنامه از ديدگاه عبادي، تاريخي، سفرنامه‏ها و... است.

اين نوشتار ضمن تحسين اين فعاليت علمي به نقد كتابنامه در سه بخش (مقدمه، متن اصلي و فهرستها) پرداخته است.

اين منبع تعداد 1355 مدخل كتاب را در خود جاي داده كه شامل موارد زير است:

الف) از نظر زبان

806 عنوان كتاب به زبان عربي

511 عنوان كتاب به زبان فارسي

31 عنوان كتاب به زبان اردو

5 عنوان كتاب به زبان تركي

2 عنوان كتاب به زبان گجراتي

ب) از نظر موضوع

836 عنوان در مسايل عبادي حج

338 عنوان در تاريخ مرتبط با حج

145 عنوان درباره سفرنامه

13 پيامهاي بزرگان

8 عنوان بهداشت در حج

درباره اين كتابنامه ارزشمند بايد اذعان داشت، اين گامي بسيار بزرگ است كه در اين حوزه موضوعي معنوي از سوي نگارنده محترم برداشته شده و بازنمودن راهي براي جمع‏آوري ساير منابع براي علاقه‏مندان به اين حوزه است. در اهميت اين منبع همين بس كه دوستداران تحقيقات در اين حوزه را اكنون دست خالي نمي‏بينيم و پايه و مبنايي براي انجام كارهاي تحقيقاتي و پژوهشي در دست دارند، اما نبايد از نظر دور داشت كه چنين مجموعه‏اي علاوه بر ارزش خود، ارزشهايي را كه گذشتگان آفريده‏اند بر ديگران و آيندگان مي‏نماياند.

بنابر اين، آنگونه كه نگارنده يادآور شده با تلاشهاي چند ساله و مسافرتهاي متعدد داخلي و خارجي به منابع مندرج در اين كتابشناسي دست يافته و آن را تنظيم و به رشته تحرير درآورده است و اين بسي جاي تقدير، تشكر و سپاسگزاري دارد بويژه اينكه كتاب از نظر زبان از زبان فارسي فراتر است و مي‏توان آن را علاوه بر جايگذاري در كتابشناسيهاي «موضوعي» در كتابشناسيهاي «منطقه‏اي» نيز جاي داد.

نكات قابل اصلاح در اين كتاب

1ـ در مقدمه

1ـ در مقدمه كتاب درباره چگونگي نگارش و تنظيم مطالب، معنا و مفهوم هر يك از اطلاعات مدخلها، علت يكدست نبودن مطالب، مواردي كه در برخي مدخلها وجود ندارد و تنوع اطلاعاتي هر يك، توضيحي داده نشده است.

2ـ بهتر بود در مقدمه درخصوص محدوده زماني و مكاني استفاده از منابع، و يا مكانهايي كه كتاب از آنجا جمع‏آوري شده، بطور دقيق توضيح داده مي‏شد كه اين موجب جلوگيري از فعاليتهاي تكراري آينده (محقق يا محققان ديگر) مي‏گردد.

3ـ در مقدمه، تعداد كتابهاي ارائه‏شده هر زبان نيز ارائه نشده است.

2ـ متن اصلي

1ـ مناسب بود كه اطلاعات كتاب به صورت سطري تهيه مي‏شد؛ در اين صورت فوايد زير را به دنبال داشت:

الف) فضاي كمتر براي درج مطالب اشغال مي‏شد.

ب) از تكرار مطالب مانند، مؤلف، ناشر، تعداد صفحه و... جلوگيري مي‏شد.

ج) به دليل اينكه همه منابع، كتاب است، براساس نام الفباي نويسنده تنظيم مي‏شد بهتر بود، زيرا در متن اصلي نيز منطق الفبايي بودن نام نويسندگان به وجود آمده است كه دستيابي به بازيابي كتابهاي منتشرشده هر فرد به آساني امكانپذيربود.

د) با توجه به واضح بودن تشخيص زبانهاي فارسي، عربي، اردو و... از يكديگر، درج زبان هر منبع براي آن ضرورتي ندارد.

ه··) نگاشتن برخي اطلاعات درباره كتاب در برخي مدخلها مانند سال قمري، سال شمسي، سال ميلادي ضرورتي ندارد.

و) نوع قطع كتاب، مصور بودن آن در فهرستهاي توصيفي، معمول و مرسوم نيست.

ز) در نگاشتن نام نويسنده و مترجم، قواعد، رعايت نشده است و حتي يكدستي در موارد مشابه نيز وجود ندارد، مانند:

مدخل 341 ـ مؤلف: محسن قرائتي

مدخل 342 ـ مؤلف: هادي / دوست‏محمدي

همانگونه كه ملاحظه مي‏شود بين نام و نام خانوادگي مدخل 341 هيچ علامتي درج نشده و در مدخل 342 بين نام و نام خانوادگي از علامت «/» استفاده شده است.

ح) برخي از مدخلها داراي توضيحاتي (متنوع) است و بسياري از آنها توضيح ندارد.

ط) به جاي كلمه چاپ همواره مي‏بايد از كلمه نشر استفاده مي‏شود؛ به عبارتي معناي چاپ و نشر تفاوت اساسي دارد.

ي) تاريخ ولادت و وفات نويسنده در اينجا ضرورتي ندارد، بلكه اين تاريخها براي كاربرگه‏هاي فهرست‏نويسي از كتاب ضروري است، ضمن اينكه برخي از مدخلها اين اطلاع را دارد.

ك) در مواردي كه كتاب چند جلدي است، برابر قواعد دانش كتابداري فقط تعداد جلد نگاشته مي‏شود و ضرورتي به تكرار صفحات آن نيست، مانند نمونه مدخل 716.

ل) در مواردي كه محل نشر، ناشر و سال نشر كتاب مشخص نيست، بايد محقق به ترتيب از واژه‏هاي [بي‏جا، بي‏نا و بي‏تا] در داخل كروشه استفاده كند.

م) محلي كه كتاب چاپ شده است به عنوان ناشر محسوب نمي‏شود، چرا كه چاپ و نشر با هم تفاوت اساسي دارد؛ مانند مدخل 1028.

3ـ در فهرستها

الف) با توجه به اينكه نگارنده فهرست عنوانهاي كتابها را زير 18 موضوع در پايان كتاب درج كرده و فهرستي مختلط از عنوان كتاب و نويسنده است، بهتر بود متن اصلي كتاب را براساس همان موضوعهاي مورد نظر دسته‏بندي و تنظيم مي‏كرد.

ب) با وضعيت كنوني كتاب، فهرست نام نويسندگان و مترجمان كتابها از ضروريات است كه تنظيم نشده است. بنابر اين براساس نام نويسنده نمي‏توان با سرعت مناسب به اطلاعات منبع مورد نظر دسترسي پيدا كرد.

نظرات: 0 بازدید شده: 1069 مرتبه ارسال شده توسط: مدیر در تاریخ: 1388.08.30 بیشتر بخوانید

كتابهاى حديثى از نگاه امام خمينى (ره)

كتابهاى حديثى از نگاه امام خمينى (ره)

احمد عابدى*

براى استدلال به يك حديث, ابتدا بايد اعتبار آن را مورد ارزيابى قرار داد و چنانچه با دليل معتبر, صحّت صدور آن روايت به دست آمد, آن گاه مى توان طبق آن عمل نمود. هرعلمى از علوم اسلامى, ملاكهايى براى تشخيص حديث صحيح و ميزان اعتبار آن دارد و از آنها بهره مى گيرد. در علم فقه, بيشترين توجّه به بررسى سند اختصاص دارد. در علم اخلاق و معارف و تفسير, به سند, كمتر توجّه شده و نظرها بر محتواى حديث, متمركز است; امّا در علم فقه, تنها بررسى سند براى احراز صدور آن, كافى نيست; بلكه ابتدا بايد منبع حديث و كتابى كه حديث از آن گرفته شده است, قابل اعتماد باشد و پس از آن, به بررسى سند پرداخته شود.

مبناى استوارى كتب حديث

هر كتاب حديثى از جهات متعدد بايد مورد بحث قرار گيرد:

1. صحّت انتساب كتاب به مؤلف آن,

2. قابل اعتماد بودن اصل كتاب,

3. مصون بودن كتاب از تحريف و دستخوشِ حوادثْ بودن, و كم و زياد نشدن آن از زمان مؤلف تا زمان حاضر.

پس از آنكه تمام جهات فوق ثابت گرديد, آن گاه بايد سند آن احاديث را مطالعه و بررسى نمود.

تعداد اندكى از كتابها (همچون كتب اربعه), نيازى به اين مباحث ندارند; زيرا به صورت متواتر, براى ما ثابت شده است كه مثلاً كتاب (كافى)يى كه امروز موجود است, بدون هيچ كم و زياد شدن, همان كتابى است كه مرحوم كلينى در ابتداى قرن چهارم هجرى تأليف نموده است; علاوه بر آنكه سند متّصل نيز بر آن وجود دارد و از زمان ما تا زمان كلينى, همه راويان اين كتابْ مشخّص اند. گرچه اين گونه سند, جنبه تيمّن و تبرّك داشته, تأثيرى در اعتبار روايات اين كتاب ندارد; ولى اين بحث در ساير كتابها مورد نياز و ضرورى است. به عنوان مثال, احمد بن محمد بن خالد برقى, محدّثى بزرگ است كه عدالت و وثاقت و علم او براى ما روشن و ثابت گرديده است. او مؤلف كتاب (المحاسن) است و در اين كتاب, روايات فقهى و آداب و سنن را گردآورى نموده است. احاديث اين كتاب, عموماً مُسند بوده, سند آنها از مؤلف تا امام معصوم(ع), به صورت متّصل نقل شده است;امّا در عين حال, اين كتاب براى ما قابل اعتماد نيست; زيرا نمى دانيم آنچه امروز به نام (المحاسن) موجود است, آيا دقيقاً همان نوشته مؤلف آن است يا خير; بلكه مى دانيم اين كتاب, در همان قرن سوم و چهارم, دستخوش تحرى

ف گرديده و مقدارى به آن افزوده شده است; همچنان كه تحريف به كاستى نيز به آن روى آورده است.

به عبارت ديگر, در مورد كتاب (المحاسن), وثوق به مؤلِّف داريم نه به مؤلَّف; امّا در مورد كتاب (كافى), هم وثوق به مؤلِّف است و هم به مؤلَّف.

با توجّه به آنچه گذشت, بايد قبل از بحث از سند روايات, نگاهى جامع به اصل كتاب داشت و ميزان اعتبار آن را مشخّص نمود و چنانچه اصل كتاب, سند قطعى يا ظنّى معتبر نداشته باشد, بحث از سند روايات آن, سودى نخواهد داشت. به همين جهت, نگاه امام خمينى(ره) را به برخى كتابهاى معروف و مهمّ حديثى, در اينجا مورد تحليل و بررسى قرار مى دهيم.

نظرات: 0 بازدید شده: 926 مرتبه ارسال شده توسط: مدیر در تاریخ: 1388.08.30 بیشتر بخوانید
 
 

 
 طراحی سايت توسط شهر الکترونیک کرمان  پشتیبان رسمی سیستم مدیریتی سایت ساز دریا طراحی شده است.